زنگ فارسی

لینک بالا برای دوستانی هست که وبلاگ دارن و می‌خوان مطالب رو دنبال کنن.

۳۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

واژه‌گزینی - ۷

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۲۹ ق.ظ

زمان پخش: ۱۶ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر محمود ظریف

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۱۸ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



این برنامه یه کم تخصصی‌تر از برنامه‌های قبل هست و راجع به واژه‌های تخصصی مثل واریانس و آکسون که در زبان فارسی امروزی براشون معادل پیدا نکردیم صحبت میشه. اگه در زبان فارسی نو نتونیم برای کلمات تخصصی معادل فارسی پیدا کنیم و از بقیۀ گویش‌ها هم نتونیم کمک بگیریم، می‌ریم سراغ فارسی باستانی. همون طور که زبان انگلیسی هم از لاتین کلمه قرض گرفته، ما هم از زبان‌های قدیمی‌ترمون کمک می‌گیریم.

* * *

مجری: در برنامه‌های گذشته من یادم هست در خصوص واژه‌گزینی و استفاده از گویش‌ها و زبان‌های فارسی صحبت می‌کردیم. فکر می‌کنم امروز بخواهیم اشاره کنیم به گویش‌های باستانی که به‌نوعی در طول زمان بخشی از آن منتقل شده است و حتی واژگانی هم که انتخاب می‌کنیم گاهی اوقات آدم را به یاد کلمه‌ها و واژگان قدیمی و باستانی می‌اندازد.

دکتر ظریف: همان طور که فرمودید در برنامه‌های قبلی ما در مورد استفاده از منابع واژه‌ها برای زبان فارسی صحبت کردیم. یک بار در مورد خود زبان فارسی که واژه‌ها را بسازیم، یک بار در مورد گویش‌ها و زبان‌ها و لهجه‌های زنده صحبت کردیم، امروز در واقع از منبع سومی می‌خواهیم نام ببریم و آن گویش‌ها و زبان‌های باستانی ایرانی است. مستحضرید که زبان فارسی در طول تاریخ تغییرات بسیار زیادی کرده است و این زبان به این صورت در همۀ ادوار نبوده است. ما در برنامه‌های گذشته دیدیم که زبان فارسی سه دورۀ عمده داشته است: فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی جدید که این فارسی‌ای است که ما داریم با آن صحبت می‌کنیم. گاهی اوقات ما با واژه‌هایی از زبان‌های فرنگی مواجه می‌شویم که به روش‌های دیگر نمی‌توانیم برایشان معادل درست کنیم. یعنی نه با زبان فارسی امروز برایشان معادل خوب و درخوری داریم، نه در گویش‌ها و لهجه‌های زنده می‌توانیم برای آن‌ها معادل‌های خوبی پیدا کنیم.

مجری: این‌ها به‌نوعی واژگان وارداتی هستند.

دکتر ظریف: بله؛ مستحضرید که در زبان انگلیسی هم مثل همۀ زبان‌ها کلماتی که می‌سازند گاهی اوقات ریشه‌ها یا واژه‌هایی که می‌گیرند از زبان‌های لاتین یا یونانی است. ما برای اینکه بتوانیم آن واژه‌ها را به فارسی منتقل کنیم در واقع دو راهکار عمده داریم در هنگام استفاده از زبان‌های باستانی. یکی این است که کل واژه را از زبان‌های باستانی قرض بگیریم، و دیگری این است که بخشی از یک واژۀ باستانی را قرض بگیریم. یعنی در واقع پسوند یا پیشوندهایی را قرض بگیریم و به زبان فارسی امروز منتقل کنیم؛ که هر دوی این‌ها را با مثال‌هایی بیشتر توضیح می‌دهم. 

مجری: بله؛ مصداقی که باشد بیشتر مورد توجه بینندگان عزیز قرار می‌گیرد.

دکتر ظریف: بعضی وقت‌ها با واژه‌هایی که برخورد می‌کنیم، در زبان فارسی همان طور که عرض کردم معادل ندارند. مثال خیلی معروف این شاید variation باشد. variation یا صورت‌های دیگری از این کلمات که در زبان فارسی و در علومی مثل آمار وارد شده‌اند «واریانس» است. ما برای variation هیچ معادل فارسی نداشتیم. در گویش‌ها هم چیزی پیدا نکردیم. رفتیم و دیدیم در گویش‌های قدیمی و زبان قدیمی ایران صورت دیگری از گردیدن، یعنی تغییر حال پیدا کردن، متحول شدن، گشتن، «وردیدن» است؛ که معادلی نزدیک به معنای variation است. ما این وردیدن باستانی (قدیمی) را زنده کردیم و در واقع یک کلمۀ جدید با آن درست کردیم: وردش. وردش یعنی دگرگونی، گونه‌به‌گون شدن؛ و این را در زبان علمی مقابل variation استفاده کردیم. آن وقت با استفاده از این کلمۀ بازسازی شده آمدیم و کلمات دیگری ساختیم. برای «واریانس»، «وردایی» را ساختیم و خانواده‌های این واژه را به‌طور کامل این کلمۀ باستانی پوشش داد. یک مثال دیگر اگر بخواهم بزنم، در حوزۀ علوم زیستی (زیست‌شناسی)، یک واژه‌ای از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شد. کسانی که با زیست‌شناسی آشنا هستند این واژه برایشان خیلی آشناست. آکسون. آکسون در واقع یک سلول عصبی است که شکل استوانه‌ای دارد و تکانۀ عصبی را از یک جا به یک جای دیگر منتقل می‌کند. ما نه در زبان فارسی و نه در گویش‌های فارسی و لهجه‌های فارسی معادل خوبی برای این نداشتیم. اما در صورت‌های قدیمی، برای این کلمه، کلمه‌ای پیدا کردیم که این کلمه خودش معنای محور را می‌دهد. این کلمه «آسه» است. ما این کلمۀ «آسه» را آوردیم و در زبان فارسی امروز معادل «آکسون» قرار دادیم. «آسه» در واقع با «اکسس» انگلیسی که معنای محور دارد هم‌ریشه است و دقیقاً می‌تواند معنای آکسون را در زبان فارسی منتقل کند.

مجری: بعضی از این واژگان قدیمی و باستانی، اگر نگاهی به گذشته بخواهیم بکنیم بیشتر مربوط به چه دوره‌هایی است؟ دورۀ ساسانی؟ دورۀ هخامنشی؟ قبل از ورود اسلام؟

دکتر ظریف: ما زبان فارسی را به سه قسمت عمده تقسیم می‌کنیم. تا دورۀ هخامنشیان را فارسی باستان می‌گوییم. از آغاز اشکانیان تا ظهور اسلام را فارسی میانه می‌گوییم و از ظهور اسلام به این طرف را فارسی جدید می‌گوییم که خودش چند مرحله دارد که همکاران من در گروه زبان‌های باستانی و گویش‌شناسی تخصص بیشتری دارند در زبان‌های باستانی و تاریخ آن‌ها. ولی به همین بسنده کنیم که این سه دورۀ هخامنشیان، اشکانیان، اسلام و بعد از اسلام سه دورۀ بزرگ زبان فارسی هستند.

مجری: بعضی از واژگان هستند که احساس می‌کنم برگرفته از واژگان و کلمات باستانی باشند؛ مثل «پاتک»، مثل «تراکنش»، که مورد اقبال جامعه هم قرار گرفته‌اند. واژۀ پاتک را مردم بارها و بارها در حوزۀ دفاع مقدس شنیده‌اند؛ مثل پاتک دشمن را دفع کردند، یا تراکنش را این روزها در حوزۀ مالی، مانند تراکنش مالی. در این زمینه هم مایلید توضیح دهید؟

دکتر ظریف: بله حتماً. به مرحلۀ خیلی خوبی اشاره کردید. من عرض کردم ما از زبان‌های باستانی به دو صورت قرض می‌گیریم. یکی کل واژه است. یعنی یک واژه را به همان صورت می‌گیریم و با یک معنای نزدیک به معنای قدیمی زنده‌اش می‌کنیم. اما این کار خطراتی هم دارد. خطراتش این است که این کلمه‌ای که ما می‌گیریم اگر خیلی عجیب و غریب باشد، برای شنونده فرقی با واژۀ بیگانه نمی‌کند. پس ما باید یک دقتی بکنیم که کلماتی که می‌گیریم برای مردم خیلی نامأنوس نباشد. اما کار دیگر خوب‌تری که می‌توانیم بکنیم این است که گاهی اوقات ما پسوند و پیشوند در زبان فارسی کم داریم و می‌خواهیم یک پسوند یا پیشوند زبان انگلیسی را ترجمه کنیم. می‌گردیم ببینیم آیا در زبان فارسی قدیم، فارسی باستان یا فارسی میانه پسوند و پیشوندهایی مثل آن‌ها هستند؟ مثل‌هایی که شما زدید دو تا از بهترین مثال‌های این حوزه هستند. مثلاً تراکنش یا پاتک را اگر عرض کنم، «ترا»، «پاد»، «پا» یا «پد» معادل ضد هستند و صورت باستانی هستند. ما وقتی که می‌خواهیم کلمۀ جدیدی درست کنیم، از این‌ها استفاده می‌کنیم. پاتک کلمه‌ای است که در معنای ضدحمله ساخته شده است. مثال‌های دیگری اگر بخواهم با «پا» بزنم، «پاسخ» را اگر در نظر بگیرید، دو بخش دارد: «پا» و «سخ». «پا» یعنی متضاد و «سخ» صورت کوتاه شدۀ سخن است. پاسخ در واقع یعنی جواب، یعنی پادِ سخن و آنچه در جواب سخن گفته می‌شود. مثال‌های دیگر، پادکنش و پادزهر (ضدزهر) است. مورد دیگری که فرمودید (تراکنش)؛ تراکنش یعنی از یک سو به یک سوی دیگر رفتن و این کنشی است که در بانک یا در عملیات بانکی حساب شما انجام می‌شود.

۳ نظر ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۲۹

واژه‌گزینی - ۶

پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۵۶ ق.ظ

زمان پخش: ۲ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر محمود ظریف

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg ده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۰ دقیقه، ۲۲ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



در اصول و ضوابط واژه‌گزینی، اگر در جایی از زبان رسمی و معیار و متداول، معادلی برای یک کلمه‌ی فرنگی پیدا نکردیم و معادل مناسبی برای این واژه در گویش‌ها وجود داشت، از آن واژه استفاده می‌کنیم. مثال: «رمبیدن» در گویش استان فارس، به معنای فروریختن و ویران شدن ناگهانی و معادل با «کولاپس» است. با استفاده از رمبیدن، می‌توان «رمب‌اختر» را ساخت؛ که معادل مناسبی برای ستاره‌ای که به ناگهانی از درون فرومی‌ریزد است. یا مثلاً «چالش» که از چالشماق ترکی گرفته شده، برای چلنج انگلیسی. 
کهن جامه‌ی خویش پیراستن، به از جامه‌ی عاریت خواستن

این برنامه خیلی کوتاه بود و فقط سه چهار تا مثال بررسی شد. مجری آخر برنامه راجع به اون غلط املایی «شکرگزار» هم پرسید که دکتر حداد به‌اشتباه با «ذ» نوشته بودن و خیلی هم خبرساز شده بود. آقای ظریف هم گفتن اشتباه املایی بوده و تصحیح شده بعداً. (+)

* * *

مجری: این زبان‌ها و گویش‌ها و لهجه‌هایی که در بین اقوام مختلف ایرانی مرسوم است، فارغ از اینکه شیرین است، جذاب است و این تنوع و گونه‌به‌گونی و رنگ‌به‌رنگی گویش‌ها را وقتی که می‌بینیم، لذت و حظّش را می‌بریم و بخشی از هویت فرهنگی آن قوم محسوب می‌شود، در واژه‌گزینی هم نقش به‌سزایی دارد و جاهایی که می‌گویند ما در زبان فارسی و زبان معیارمان، واژه کم می‌آوریم حتی می‌توانیم برویم سراغ زبان‌ها و گویش‌ها و لهجه‌هایی که در بین اقوام ایرانی وجود دارد. در این خصوص جناب آقای دکتر ظریف قرار است حضور شما توضیحاتی را ارائه کنند. از همراهان صبح به خیر ایران که از فرهنگستان زبان و ادب فارسی تشریف آورده‌اند، خودشان هم اصالتاً مشهدی هستند. صبحتان به خیر. 

دکتر ظریف: صبح شما به خیر. سلام عرض می‌کنم خدمت شما و سایر عوامل و همچنین مردم خوب کشورمان.

مجری: یک سلام ویژه باید تقدیم مشهدی‌ها کنیم از طرف شما. آن‌قدر به مشهد عرق دارند که الان داشتند کلی با من بحث می‌کردند در خصوص اینکه مشهد اینگونه است و اینگونه است و اینگونه است و در خصوص فرهنگ خوب مردمش و امکانات خوبی که در این شهر وجود دارد و کلیّۀ مواردش کلی داشتند توضیحات ارائه می‌کردند. این خیلی خوب است که شما به شهر و استانی که در آن متولد شده‌اید عرق دارید و به این شکل دارید از آن دفاع کنید. حتماً این عرق شما باعث شده است که لهجۀ مشهدی را فراموش نکنیم. ولی در خیلی از شهرها ما می‌بینیم که مردم گویش و لهجه و زبانشان را به‌دست فراموشی سپرده‌اند. مثلاً می‌گوییم دو کلمه کردی صحبت کن می‌گوید من بلد نیستم؛ در حالی که پانزده سال است مثلاً در کرمانشاه یا سنندج کردستان زندگی می‌کند. فکر می‌کنم این در زبان‌شناسی خیلی مهم باشد که این‌ها دارند به‌دست فراموشی سپرده می‌شوند.

دکتر ظریف: در جلسات قبل، آقای دکتر طامه همکار من در این برنامه شرکت کردند و در مورد زبان‌های ایرانی، گویش‌ها و لهجه‌ها صحبت کردند. بخشی که من می‌خواهم به آن بپردازم استفاده از گویش‌ها یا زبان‌های ایرانی در واژه‌گزینی است. مستحضریم که ما یک کشور پهناور داریم. زبان‌ها و گویش‌های بسیار زیادی در این کشور هست و زبان فارسی ابزار تعامل بین این گویش‌ها یا زبان‌هاست. ما برای پربار کردن زبان فارسی گاهی اوقات ناگزیر می‌شویم دست یاری به‌سمت گویش‌ها یا زبان‌های ایرانی دراز کنیم. و وقتی که در منبع زبان فارسی واژه‌ای و معادلی را برای یک لفظ بیگانه پیدا نکنیم می‌رویم و می‌گردیم و می‌بینیم که آیا در آن گویش، در آن زبان یا حتی در آن لهجه برای این واژه‌ای که وارد زبان ما شده است آیا معادل درخوری پیدا می‌کنیم؟

مجری: راه دیگری نیست برای واژه‌گزینی؟ یا صرفاً باید برویم سراغ زبان‌ها و گویش‌هایی که خودمان داریم؟ 

دکتر ظریف: چرا، هست. ما در واژه‌گزینی چند منبع برای کارهایمان داریم. یکی از این منابع رجوع به تاریخ زبان است. مثلاً ببینیم در زبان فارسی در اعصار و دوره‌های گذشته چه لفظ‌هایی وجود داشته که امروزه به‌کار نمی‌رود و آن‌ها را زنده کنیم. مثال معروفش «یخچال» است که به آن شکل قدیمی‌اش دیگر استفاده نمی‌شود، ولی امروزه به‌عنوان یک ظرف و کمدی که نه «چال» است و نه «یخ» از آن استفاده می‌کنیم. این یک راهش است. یک راه دیگر این است که ما واژه‌ای بسازیم که نو است. یعنی از صفر واژه بسازیم. و گاهی اوقات هم ما مراجعه می‌کنیم به منبع‌های کناری دم دستمان که برای روز مبادا نگه‌داشته‌ایم این منابع خوب را. مثال اگر بخواهم برای شما بزنم، وقتی که فارسی‌زبان‌ها اولین بار با واژۀ challenge انگلیسی مواجه شدند، ما در فارسی دیدیم معادل خیلی خوبی برای این لفظ پیدا نمی‌کنیم. رفتیم و از زبان ترکی واژۀ «چالش» را قرض کردیم. واژۀ «چالش» از مصدر «چالشماخ» یا «چالشماق» است و وارد زبان فارسی شد و الان تقریباً می‌توانم بگویم همۀ کسانی که با ترجمۀ لفظ challenge سروکار دارند این را چالش ترجمه می‌کنند و پذیرفته شده است.

مجری: و کاملاً هم معنای challenge را به ذهن متبادر می‌کند.

دکتر ظریف: مثال دیگری می‌زنم. ما مدتی است که با لفظ «کایاک» در ورزش آشنا هستیم. یک نوع قایق سرخ‌پوستی است که این لفظ را ما در رشتۀ ورزشی می‌بینیم. ما دیدیم که در سیستان و بلوچستان مردم اطراف دریاچۀ هامون قایق‌هایی درست می‌کنند با نی؛ با نی‌هایی که کنار این دریاچه سبز می‌شوند. به این قایق «توتین» می‌گویند و در واقع به نی در گویش سیستانی «توتک» گفته می‌شود و به آن قایقی که با توتک درست می‌شود توتین می‌گویند. و گروه ورزش فرهنگستان در مقابل لفظ کایاک معادل توتین را که قایقی است تقریباً به همان شکل و قواره تصویب کرده‌اند.

مجری: ولی جا نیفتاده است.

دکتر ظریف: کاملاً درست می‌فرمایید.

مجری: مثلاً در اخبار ورزشی هم که رصد می‌کنیم، چه خبرگزاری‌ها باشد، چه بخش‌های ورزشی، همه این قایق‌رانی را کایاک می‌گویند. من خودم گویندگی یک خبری را داشتم انجام می‌دادم کایاک بود لفظش.

دکتر ظریف: درست می‌فرمایید. این واژه جزو واژه‌هایی است که به‌تازگی تصویب شده است و ما امیدواریم که در سال‌های آینده از آن بیشتر استفاده شود. به هر صورت ما ناگزیر هستیم برای بعضی از واژه‌ها، واژۀ معادل فارسی بسازیم. ولی کاملاً محتمل است که این‌ها جا بیفتند یا که نیفتند. از این موارد من خیلی واژه انتخاب کرده بودم. مثلاً در بوشهر یا در بندرعباس به یک جور تور ماهی‌گیری «گوفه» می‌گویند. این لفظ در فارسی هیچ معادلی ندارد و کسانی که در این صنعت هستند لفظ انگلیسی‌اش را به‌کار می‌برند که لفظ انگلیسی‌اش تراولر است. ما دیدیم حالا که جنوب کشورمان این لفظ را استفاده می‌کنند و معادل دیگری هم ندارد، این واژه را از جنوب کشور گرفتیم و وارد زبان فارسی کردیم. این یک حسن دارد و آن حسن این است که واژه‌هایی که در گویش خودشان دیده می‌شوند ولی در سطح کشور کمتر دیده می‌شوند، با این کار بالا کشیده می‌شوند و برای همۀ مردم همه‌فهم می‌شوند.

مجری: ما روزهای زوج به زبان فارسی می‌پردازیم. اگر در خصوص زبان فارسی موضوعی هست که ذهن شما را مشغول کرده و دلتان می‌خواهد که به آن موضوع پرداخته شود، می‌توانید از طریق شمارۀ پیامک ما که ۳۰۰۰۰۱۵ است به ما اعلام کنید. ما به کارشناسان محترمی که از فرهنگستان زبان و ادب فارسی تشریف می‌آورند می‌گوییم، در اتاق فکرمان به جمع‌بندی می‌رسیم و موضوعاتی که در خصوص زبان فارسی دغدغۀ شماست آن‌ها را مطرح می‌کنیم. حتی اگر در خصوص فعالیت‌های خود فرهنگستان زبان و ادب فارسی سؤالی دارید، ابهامی دارید، نقدی دارید، یا پیشنهادی دارید، می‌توانید به ما بگویید که ما مطرح کنیم و در برنامۀ «صبح به خیر ایران» هم در خصوصش گپ بزنیم و گفت‌وگو کنیم و به جمع‌بندی برسیم.

۶ نظر ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۵۶

واژه‌گزینی - ۵

چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۳ ق.ظ

زمان پخش: ۴ آذر ۹۶

مهمان برنامه: دکتر محمود ظریف

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg ده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۰ دقیقه، ۶۳ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



راجع به موضوعِ ورود واژه‌های عربی و مقایسه‌شون با واژه‌های انگلیسی بارها تو کلاس‌های درسی بحث شده و مطالب زیادی برای گفتن هست و اگه سؤال و نکته و ابهامی داشتید می‌تونید بپرسید که از جزوه‌هام استفاده کنم و جواب بدم. برنامۀ مفید و مختصری بود و به‌نظرم خوب تموم نشد. چون مجری یهو یه چیزی پرسید و گفت با بله و خیر جواب بدین. آقای ظریف رو هم آقای رحیمی صدا می‌کرد و آقای ظریف هم چیزی نمی‌گفت. فکر کنم از اتاق فرمان به مجری اشاره کردن تصحیح کنه و عذرخواهی کرد. هر چند این برنامه کوتاه بود، ولی به مثال‌های خوب و جالبی اشاره شد.

* * *

مجری: هفتۀ گذشته ما با مردم قراری گذاشتیم. قرار بر این شد روزهای شنبه که دکتر ظریف تشریف می‌آورند دربارۀ واژه‌گزینی باهم صحبت کنیم و اینکه چطور واژه‌هایی که فارسی و ایرانی نیست و زیاد در زبانمان به‌کار می‌رود، جایگزین کنیم. هفتۀ پیش به شما گفتیم که به جای «دابسمش» واژه پیشنهاد دهید. برای ما واژه‌هایی که فکر می‌کنید می‌تواند جایگزین «دابسمش» باشد ارسال کنید. هم کوتاه باشد، هم معنای «دابسمش» را در خودش داشته باشد. تعداد پیام‌ها خیلی زیاد بود. آقای ظریف و همکار محترمشان پیام‌ها را بررسی کردند و هنوز بهترین واژه پیشنهاد نشده و به‌دستمان نرسیده است.

دکتر ظریف: بله؛ مردم خوبمان استقبال خوبی کرده‌اند از این پیشنهاد فرهنگستان و هنوز منتظریم مردم واژه‌های بهتری را برای ما بفرستند و ببینیم که آیا کسی می‌تواند واژۀ خوبی که همۀ اعضای فرهنگستان بپذیرند و به نام ایشان اعلام شود پیشنهاد دهد و انتخاب کنیم یا نه. 

مجری: پس همچنان پیشنهادهای خودتان را در خصوص واژۀ «دابسمش» ارسال کنید به ۳۰۰۰۰۱۵، که ببینیم بهترین واژه چه خواهد بود. از کسی که بهترین پیشنهاد را بدهد و توسط دوستان تصویب و تأیید شود در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ان‌شاءالله دعوت می‌کنیم به برنامه هم بیاید و آن واژه هم به اسم خودش ثبت می‌شود. خیلی عالی است یک واژه در زبان فارسی به اسم کسی ماندگار شود. فرصت خوبی است. فکر کنید به جای واژۀ «دابسمش» چه واژه‌ای را می‌توانید پیشنهاد دهید. اما آقای دکتر ظریف، در هفته‌های ماضی و گذشته که ما با شما و همکارانتان در بخش فرهنگستان هم‌صحبت شدیم، نقدی از طرف مردم نه‌تنها در پیام‌ها، بلکه در صفحۀ مجازی خود من هم مطرح شده که اگر شما دارید از زبان فارسی مراقبت می‌کنید، چرا فقط به جای واژه‌های انگلیسی، واژه جایگزین می‌کنید؟ این همه واژۀ عربی که در زبان فارسی نفوذ پیدا کرده، پس آن‌ها چه؟ چرا با زبان عربی مشکل ندارید و فقط با زبان انگلیسی مشکل دارید؟

دکتر ظریف: این مسأله، مسأله‌ای است که خیلی به ما گوشزد می‌شود و خوب است که اینجا من خدمت همۀ مردم عزیزمان عرض کنم که ما برای تفهیم و تفاهم فرقی بین زبان‌ها قائل نمی‌شویم. منتها وقتی می‌گوییم زبان عربی، منظورمان زبان عربی امروز است. چون بسیاری از کلماتی که ما الان داریم به‌کار می‌بریم در واقع دیگر عربی نیستند. درست است که تبارشان و نژادشان عربی است و ما از عربی قرض کرده‌ایم، ولی به‌قدری دچار تغییر معنایی شده‌اند که دیگر اعراب آن را اصلاً عربی نمی‌دانند. مثلاً ما کلمۀ «انقلاب» را عربی می‌دانیم، ولی عرب‌ها برای «انقلاب» نمی‌گویند «انقلاب»؛ می‌گویند «ثورة». یا مثلاً «مزخرف» در زبان فارسی با «مزخرف» در زبان عربی کلاً متفاوت است. «مزخرف» از ریشۀ «زخرف» می‌آید. یعنی طلا و زر؛ و اگر چیزی زراندود شود، یعنی داخلش عنصر دیگری باشد و رویش طلا باشد، به آن مزخرف می‌گویند؛ یعنی زراندود. اما در زبان فارسی معنای کاملاً متضادی دارد. به این ترتیب زبانی که ما الان داریم به آن زبان صحبت می‌کنیم در واقع زبان فارسی است. آن واژه‌هایی که ما از عربی در طی هزار سال گذشته قرض کرده‌ایم، فارسی شده می‌دانیم و آن‌ها را عربی نمی‌دانیم.

مجری: یعنی اگر واژه‌های جدید از زبان عربی وارد شود، دیگر نمی‌پذیریم؟

دکتر ظریف: بله نمی‌پذیریم. جایگزین می‌کنیم. مثلاً در ریاضی مفهومی داریم که به آن می‌گویند «توسیع». تازگی‌ها، در شصت هفتاد سال گذشته وارد زبان فارسی شده است. «توسیع» در زبان عربی یعنی «گسترش». ما در فرهنگستان در مقابل «توسیع»، لفظ «گسترش» را پذیرفته‌ایم.

مجری: «توسعه» چه؟

دکتر ظریف: «توسعه» چون قدیمی است، وارد زبان فارسی شده و اشکالی ندارد؛ اما «توسیع» لفظ جدیدی است که در زبان مردم عادی دیده نمی‌شود. به همین دلیل ما آن را کنار می‌گذاریم. مثال دیگر: قدیمی‌ها می‌گفتند «مشارٌ بالبنان»؛ یعنی «انگشت‌نما». ما این کلمه را در فرهنگستان کنار گذاشته‌ایم و به جایش لفظ «انگشت‌نما» را به جای آن استفاده کرده‌ایم. البته فرهنگستان فعلی نه، فرهنگستان اول. و مهم‌ترین نکته در مورد زبان عربی این است که زبان فارسی امروز از جانب زبان عربی تهدید نمی‌شود. یعنی ما تقریباً می‌توانیم بگوییم کلمات بسیار بسیار کمی از زبان عربی قرض می‌گیریم، اما از زبان‌های اروپایی خیلی کلمه قرض می‌گیریم.

مجری: چون آن‌ها تکنولوژی‌شان وارد کشورمان می‌شود، بنابراین زبان و فرهنگشان هم دنبالش می‌آید.

دکتر ظریف: همان طور که شما فرمودید، فناوری عامل بسیار مهمی برای ورود واژگان است. وقتی که ما لفظ «والیبال» را می‌پذیریم، این لفظ با خودش خانواده‌ای مثل «والیبالیست» را می‌آورد. همان طور که امروز شما «فوتسال» و «فوتسالیست» را فرمودید. و ما در واقع احساس خطر بیشتری از طرف زبان‌های اروپایی برای زبان فارسی می‌کنیم تا از طرف زبان عربی. ما نسبت به لفظ‌های قدیمی، مثلاً لفظ‌های مغولی (آقا و خانم)، هندی، روسی (سماور و استکان) احساس خطر نمی‌کنیم. این‌ها پذیرفته شده‌اند و در واقع می‌شود گفت که این‌ها دیگر لفظ بیگانه نیستند.

مجری: این سؤال من را هم شما تلویحاً پاسخ دادید که برای کلمه‌های انگلیسی‌ای که در زبان فارسی خیلی سابقه‌دار هستند هم جایگزین پیدا نمی‌کنیم و آن‌ها را هم مانند کلمات عربی سابقه‌دار پذیرفته‌ایم.

۴ نظر ۲۹ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۳

واژه‌گزینی - ۴

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۰۹ ق.ظ

زمان پخش: ۲۰ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر محمود ظریف

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۸۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



اول برنامه مجری از زبان محققان و زبان‌شناسان میگه تا صد سال آینده زبان‌های دنیا از بین میرن و فقط یک زبان باقی می‌مونه. اینکه یه همچین پیش‌بینی‌ای اشتباهه و آقای ظریف تأییدش نمی‌کنن به کنار. در ادامۀ صحبت‌ها آقای ظریف و مجری به سال ۳۰۱۷ اشاره می‌کنن و میگن تو این تاریخ این اتفاق می‌افته. الان نمی‌دونم صد سال رو اشتباه گفتن و منظورشون هزار سال آینده بوده، یا ۳۰۱۷ رو اشتباه گفتن و منظورشون سال ۲۱۱۷ بوده. نکتۀ دیگه اینه که در این برنامه از بینندگان برای معادل‌سازی برای واژه دابسمش نظرخواهی شد و هنوزم هر کی معادل خوبی به ذهنش می‌رسه می‌تونه پیشنهاد بده. برنامۀ خوب و مفیدی بود و حرف‌های مهمی توش زده شد و می‌تونه برای کسانی که با فرهنگستان آشنایی ندارن جالب باشه. 

* * *

مجری: محققان و زبان‌شناسان بر این باور هستند که زبان‌ها در دنیا به‌تدریج دارند از بین می‌روند و پیش‌بینی می‌شود که تا صد سال آینده تمامی گونه‌های زبانی در دنیا از بین بروند و همۀ مردم دنیا به یک زبان واحد صحبت بکنند. برخی هم می‌گویند که ممکن است دو سه تا از زبان‌ها باقی بماند. اما نظر اکثریت بر این است که تا صد سال آینده (۳۰۱۷) تنها یک زبان در دنیا باقی خواهد ماند. این هجمه‌های تبلیغاتی که علیه زبان‌های دنیا می‌شود و اصرار بر این است که فقط یک زبان در دنیا باقی بماند، از راه نفوذ فضای مجازی هم که کم‌کم دارند به این هدف می‌رسند به کنار؛ فارغ از این قصه، خود ما چقدر تأثیر داریم و چقدر کمک می‌کنیم به اینکه از این زبانمان مراقبت کنیم هم موضوعی است که ما در فرهنگستان، در این بخش جذاب و دیدنی در روزهای زوج به آن می‌پردازیم. الان هم که طلیعه و سرآغاز هفته است. روز زوج است و شنبه. جناب آقای محمود ظریف، پژوهشگر واژه‌گزینی از فرهنگستان زبان و ادب فارسی مهمان ما هستند. نکات خیلی جذابی را در خصوص واژه‌گزینی می‌خواهند با شما مطرح بکنند که امیدوارم به‌گوش باشید. سلام صبح به خیر. پیش‌بینی درست بود؟ شما هم شنیده‌اید؟

دکتر ظریف: سلام. صبح به خیر. در واقع خیلی‌ها این پیش‌بینی را درست می‌دانند. منتها باید یک جور دیگری به موضوع نگاه کنیم. به این موضوع این طور باید نگاه کنیم که شاید تا آن موقع ما از یک زبان میانجی استفاده کنیم؛ اما زبان‌های محلی هم داشته باشیم. مثل وضعیتی که در کشورمان داریم.

مجری: یعنی گویش‌های محلی و یک زبان معیار؟

دکتر ظریف: شاید در آن سالی که شما فرمودید، همۀ مردم برای ارتباط با همدیگر به یک زبانی صحبت کنند؛ ولی در کشور خودشان، در جمع خودشان، با زبان خودشان. یعنی شاید در آن زمان همه دوزبانه باشند نه یک‌زبانه.

مجری: امیدوارم که ما زبان فارسی‌مان را لااقل کمی حفظ کنیم. خیلی‌ها بر این باورند که زبان فارسی کاملاً در معرض نابودی قرار گرفته است. آن‌قدر که واژه‌های مختلف دارند از هر زبانی وارد زبان فارسی می‌شوند. برخی از مردم بر این باورند که زبان فارسی با زبان عربی درآمیختگی دارد؛ زبان انگلیسی که ما به آن می‌پردازیم می‌گویند پس واژه‌های عربی چه که در زبان فارسی هستند؟ خلاصه ملغمه‌ای است. نمی‌دانیم چه کار کنیم. شما دارید کار واژه‌گزینی را انجام می‌دهید که برای واژه‌های جدیدی که وارد زبان فارسی می‌شوند، از طریق فرهنگ یا ابزارهایی که وارد زبان فارسی یا فرهنگ ما می‌شود، یک سری واژه‌های جایگزین در نظر می‌گیرید. که چقدر خوب است از همان ابتدا که این اتفاق می‌افتد، واژۀ جایگزین هم همراهش بیاید. اصلاً واژه‌گزینی چطور انجام می‌شود؟ مثلاً شما می‌نشینید باهم فکر می‌کنید که به جای فلان کلمه یک واژۀ دیگری انتخاب بکنید. چطور این فرایندش اتفاق می‌افتد؟

دکتر ظریف: در واقع این سؤالی که الان شما مطرح فرمودید، سؤالی است که برای خیلی‌ها مطرح است. خیلی‌ها فکر می‌کنند که ما یک عده هستیم، ده بیست نفر در فرهنگستان نشسته‌ایم و برای هر کلمه از هر حوزۀ علمی فقط ماییم که واژه‌گزینی می‌کنیم. در صورتی که واقعیت جور دیگری است. ما در هر حوزۀ علمی وقتی که یک واژۀ نو را می‌بینیم از متخصصین آن رشته دعوت می‌کنیم تا بیایند و برای ما واژه‌گزینی کنند. ما گروه تخصصی داریم. حدود هفتاد و چند رشتۀ علمی در فرهنگستان گروه‌های تخصصی داریم؛ ریاضی، فیزیک، شیمی، نانوفناوری، رشته‌های متفاوت. و متخصصین این رشته‌ها به ما می‌گویند که کدام واژه احتیاج به معادل فارسی دارد؛ و معادل فارسی را هم خودشان می‌سازند. یعنی در واقع معادل‌های فارسی را اعضا یا صاحبان آن رشته درست می‌کنند نه فرهنگستان. 

مجری: برای واژه‌هایی که در زبان مردم است چه؟ برای آن‌ها چگونه جایگزین درست می‌کنید؟ چون مردم خیلی می‌پرسند و بعضاً شوخی می‌کنند و چقدر جک و لطیفه درست می‌کنند. 

دکتر ظریف: موضع فرهنگستان در مقابل زبان، بسیار روشن است. هدف اصلی فرهنگستان ارتقاء زبان علمی است؛ اما به زبان مردم هم می‌پردازد. پس بخش قابل توجهی از این واژه‌ها را که به اسم ما در جاهای متفاوت می‌گویند و باعث خنده می‌شوند، فرهنگستان نساخته است. مثلاً ما اصلاً برای «اتوبوس» معادلی نساخته‌ایم. بعضی‌ها می‌گویند شما گفته‌اید خودروی بزرگ جمعی. یا مثلاً ما برای «مثلث» معادل درست نکرده‌ایم و فرهنگستان مصوبی برای «مثلث» ندارد و خود «مثلث» را ما در علم ریاضی پذیرفته‌ایم. به همین دلیل ما برای مثلث معادل‌گزینی نکرده‌ایم؛ لذا این لطیفه‌ای که شاید همه شنیده باشند، اگر به مثلث بگوییم سه‌بر، مثلث متساوی‌الساقین می‌شود سه‌بر دوبر برابر و بخش قابل توجهی از این جک‌ها در واقع از روی خوش‌ذوقی آن کسانی که این جک را می‌سازند است و کمی هم شیطنت و طعنه‌ای که می‌خواهند به فرهنگستان بزنند. 

مجری: این واژه‌هایی که در زبان مردم است و واژه‌های عامیانه و دم دستی هستند، شما برایشان واژه‌گزینی نمی‌کنید؟ مثلاً «دابسمش».

دکتر ظریف: به موضوع خیلی خوبی اشاره کردید. ببینید ما زبان را تقسیم‌بندی که می‌کنیم دو بخش اصلی داریم. زبان علم و زبان مردم. از زبان علم یا بهتر است بگویم زبان تخصصی گاهی اوقات واژه‌هایی وارد زبان عمومی یا زبان مردم می‌شود که «دابسمش» که شما فرمودید از این دست واژه‌هاست. یعنی از حوزۀ سینما و تلویزیون وارد زبان مردم شده است. دابسمش در گروه واژه‌های عمومی فرهنگستان مطرح شده است و ما هنوز معادل خوب و درخوری برای این واژه نساخته‌ایم و نتوانسته‌ایم پیدا کنیم. چندین معادل به ذهنمان رسیده است. اینجا شاید جای خوبی باشد که ما از مردم خوبمان بخواهیم اگر برای دابسمش معادل فارسی می‌توانند بسازند از طریق همین برنامه به ما بگویند و ما را راهنمایی کنند.

مجری: راهنمایی کنید که فرایند واژه‌گزینی چگونه است؟

دکتر ظریف: در وهلۀ اول باید معادلی که می‌سازیم آن معنایی را که می‌خواهیم برساند. یعنی ما با دابسمش چه چیزهایی را می‌رسانیم. دابسمش اولین فاکتور و ویژگی که دارد این است که طنز در آن است. یعنی ما دابسمش جدی نداریم. پس باید در معادلش یک کمی عنصر طنز باشد. دومین ویژگی‌اش این است که معمولاً به‌قول شما تلویزیونی‌ها و سینمایی‌ها عنصر لب زدن در آن است. یعنی طرف باید این موضوع را در معادل بگنجاند. و سوم اینکه نما و تصویر در آن است. حالا ما باید یک ترکیبی بسازیم، معادلی بسازیم که این معنا را بتواند منتقل کند.

مجری: خیلی سخت است. دارم فکر می‌کنم نما در آن باشد، طنز در آن باشد، لب زدن در آن باشد، ممکن است واژۀ طولانی‌ای شود؛ در عین حال باید واژه خیلی کوتاه و موجز هم باشد. 

دکتر ظریف: و بتواند با واژه رقابت کند. ما وقتی که می‌خواهیم برای یک لفظ انگلیسی یا بیگانه معادل‌گزینی کنیم ابتدا عوامل معنایی آن را جدا می‌کنیم و معادل آن را تشخیص می‌دهیم. اگر بخواهم مثال بزنم، در مورد همین «دابسمش»، باید عرض کنم خدمتتان که دابسمش علاوه بر این مواردی که ذکر کردیم (طنز، نما و...) باید لفظی هم باشد که این لفظ، نام تجاری نباشد. دابسمش خودش نام تجاری است. یعنی ما نمی‌توانیم دابسمش، خودش را بپذیریم. ممکن است یک عده بگویند دابسمش چه اشکالی دارد؟ دابسمش را بپذیریم؛ مثل تلویزیون که تلویزیون را پذیرفته‌ایم، مثل رادیو. ولی دابسمش تفاوتی که دارد این است که یک نام تجاری و نام نرم‌افزار است، و ما نمی‌توانیم آن را در زبان فارسی به‌عنوان یک کار و به‌عنوان یک چیز بپذیریم.

مجری: پس نام تجاری نباشد، معنای دابسمش را به ذهن متبادر کند، طنز داشته باشد، نما داشته باشد و لب زدن یا در واقع همان پلی‌بک (پخش). خدمتتان عرض کنم که شمارۀ پیامک ما ۳۰۰۰۰۱۵ است. می‌توانید موارد و اسامی و نام‌های پیشنهادیتان که قرار است جایگزین دابسمش شود را شما به دوستان و رفقایمان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیشنهاد دهید. خدا را چه دیدید، یک موقع دیدید اسامی و نام‌هایی که پیشنهاد دادید آن‌قدر خوب بود که به اسم خودتان ثبت شد.

دکتر ظریف: ما معمولاً در مواقعی که یکی از دوستانمان در خارج از فرهنگستان معادلی را به ما پیشنهاد می‌کند می‌بریم آن معادل را در شورای فرهنگستان طرح می‌کنیم و اگر تصویب شد با نام خودشان اعلام می‌کنیم.

۲ نظر ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۰۹

واژه‌گزینی - ۳

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۲۸ ق.ظ

زمان پخش: ۱۳ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر محمود ظریف

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۷۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



مثال‌های متنوع و جالبی مطرح شد؛ ولی به نظرم «کش‌لقمۀ» ابتدای بحث مثال مناسبی نبود و این شبهه رو ایجاد می‌کرد که کش‌لقمه رو فرهنگستان ساخته؛ در حالی که کار فرهنگستان نیست و صرفاً یه جکه. سؤالات مجری سؤالات خوبی نبودن. اونجایی که پرسید تاریخچۀ میرزاقاسمی رو می‌دونید چیه، سؤالش ربطی به موضوع بحث نداشت. موضوع برنامه ریشه‌شناسی نبود و این پرسش لزومی نداشت. اونجایی که به دکتر ظریف گفت معنیِ «شِق» چیه و چقدر شما سخت صحبت می‌کنید، نمونه‌ای از پاره کردن رشتۀ کلام دکتر بود که کم نبود از این کارا تو این برنامه. اونجاهایی که مجری داره نظر مردم عادی رو میگه که فلان معادل جا نمی‌افته، یا اونجا که میگه چرا دیر شروع می‌کنید به معادل‌سازی، اینا بحثِ جدی و مهمی هستن که فعلاً زمان پرسیدنشون نبود و بهتر بود یکی دو برنامه به دکتر ظریف فرصت می‌داد که مقدمات رو بگن بعد سؤالات و انتقادات مطرح بشه. می‌دونم بحث جالب و جذابیه و مجری کلی سؤال تو ذهنشه، ولی هر سؤالی رو هر جایی نباید و نمیشه پرسید. اونجا هم که مجری میگه من خودم اینو می‌گم اونو نمی‌گم، یا اون معادل رو دوست ندارم نظر خودشه و واقعاً لزومی نداره توی برنامه‌ای با این زمان اندک مطرح بشه. یا یه جا میگه من هم چند واحد زبان‌شناسی پاس کردم و زبان‌شناسان میگن زبان فارسی برای کند حرف زدن اختراع شده و تا برسه به زبان علمی فاصله داره. واقعاً خودش باید بدونه که این حرفی که زد سندیت نداره و وقتی فرصتی برای پاسخ دادن بهش نیست نباید مطرح بشه. در آخرین لحظات هم راجع به گویش‌ها پرسید که بازم جاش اینجا و این برنامه نبود و گویش‌ها خودشون برنامۀ خاص خودشونو دارن. در کل عملکرد مجری رو می‌تونم در عبارتِ «از این شاخه به اون شاخه پروندنِ مهمان برنامه» خلاصه کنم که باعث شد بحث، نتیجه و انسجام خوبی نداشته باشه.

* * *

مجری: می‌خواهیم هم‌صحبت شویم با جناب آقای ظریف. ایشان پژوهشگر واژه‌گزینی هستند که از فرهنگستان زبان و ادب فارسی امروز مهمان ما هستند. آقای ظریف، واژه‌گزینی یعنی چه؟

دکتر ظریف: تا حالا به کلماتی مثل «هواپیما»، «یخچال» و «کش‌لقمه» فکر کرده‌اید؟ به این فکر کرده‌اید که این‌ها از کجا آمده‌اند، چه کسانی این‌ها را ساخته‌اند و چطور شده که ما این کلمات را ساخته‌ایم؟ و زندگی کلمات در زبان چطور شروع می‌شود و چطور تمام می‌شود؟

مجری: مردم عادی اصلاً فکر می‌کنند به این موضوع؟ که مثلاً این واژه از کجا آمده و چرا آمده و تا کی قرار است که استفاده شود؟

دکتر ظریف: بله. مردم عادی هم واژه می‌سازند. من قبل از اینکه بپردازم به این سؤال، مقدمۀ خیلی کوتاهی باید بگویم. مردم عادی با کلمات زندگی می‌کنند. کلمات را می‌سازند و در واقع سازندگان اصلی زبان، مردم عادی هستند. مثلاً اگر بخواهیم وارد جمع مکانیک‌ها شویم، آن‌ها کلمات خوبی ساخته‌اند. مثلاً به دیفرانسیل می‌گویند «کله‌گاوی»؛ «سگ‌دست»، «بادامک»، «میل‌بادامک». باغبان‌ها مثلاً برای ما «پیچ امین‌الدوله» را درست کرده‌اند؛ «گل صدتومنی». کشتی‌گیرها و ورزشکارها مثلاً «فن بارانداز» و «فن فتیله‌پیچ» را درست کرده‌اند. این‌ها واژه‌های صنعتی و فنی‌اند. مردم عادی هم واژه ساخته‌اند. مثلاً «یتیمچه»، «میرزاقاسمی» و «یاکریم» را چه کسی ساخته است؟ خیلی از این کلمات تاریخچه‌شان برای ما مبهم و ناشناخته است. اگر ما بخواهیم به مسألۀ واژه‌گزینی نگاه کنیم، تا یک دوره‌ای مردم عادی خودشان واژه‌هایشان را می‌ساختند. ادبا، شعرا، دانشمندان، واژه‌هایی که می‌خواستند را می‌ساختند. اما با انقلاب صنعتی و با هجوم واژه‌های فرنگی به زبان ما، مردم عادی دیگر به‌تنهایی از پس این کار برنمی‌آمدند. حجم وسیعی از واژه‌ها وارد زبان ما شد. از کلمات قدیمی بخواهم مثال بزنم نمونه‌اش مثلاً اونیورسیته (دانشگاه)، فاکولته (دانشکده)، داکتیلوسکوپی (انگشت‌نگاری)، آستانسیه (ایستگاه راه‌آهن) بوده است. خیلی‌ها نمی‌دانستند این آستانسیه کلمۀ فرنگی است و فکر می‌کردند که این تلفظ غلط «آستان‌سیاه» است؛ یعنی جایی که قطارها و ماشین‌دودی‌های آن موقع می‌رفتند و می‌آمدند و دود سیاهی بالایشان ایجاد می‌شد. این شد که عده‌ای در سال ۱۳۱۴ به این فکر افتادند که خودشان واژه درست کنند. این هم خودش باز مشکلاتی ایجاد می‌کرد. هر کسی و هر سازمانی برای خودش واژه‌ای درست می‌کرد و واژه‌های بقیه را قبول نداشت. یک عده هم از آن ور بام افتاده بودند و مثلاً برای «دایره» هم می‌خواستند معادل درست کنند. یک عده به دایره گفتند بگوییم «گردکی»، یک عده گفتند بگوییم «پرهون»، یک عده گفتند بگوییم «پندوره».

مجری: بعضی از واژه‌ها هم جا نمی‌افتند. مثلاً شما و دوستانتان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی تلاش می‌کنید که یک سری واژه‌ها را جایگزین کنید، بعد ما بین مردم که می‌رویم می‌گویند یعنی چه که به «هلی‌کوپتر» بگوییم «بال‌گرد». ما همان «هلی‌کوپتر» را دوست داریم بگوییم، یا عادت کرده‌ایم و اصلاً چرا اصرار وجود دارد که مثلاً بگوییم «بال‌گرد». یک سری واژه‌های دیگر هست که معادل فارسی‌اش کمی وجه مطایبه و طنز پیدا کرده، این‌ها را هم اصلاً نمی‌پذیرند.

دکتر ظریف: در واقع اصل ماجرای واژه‌گزینی تفهیم و تفاهم است. ما برای اینکه بتوانیم بهتر با همدیگر حرف بزنیم، مفهوم همدیگر را بهتر بفهمیم باید از واژه‌ای استفاده کنیم که می‌فهمیم.

مجری: کمی دیر شروع می‌کنیم. به‌عنوان مثال، اس‌ام‌اس که وارد زندگی مردم شد بلافاصله تلویزیون تا چند سال پیش هم که آن‌قدر فضای مجازی در زندگی مردم نفوذ نکرده بود آمد گفت بگوییم «پیامک». الان مردم عادی هم می‌گویند «پیام»، «پیامک». بگذریم از آن‌هایی که فضای مجازی خیلی رویشان تأثیر گذاشته است و مثلاً می‌گویند «یه اس بده»، «یه میس بنداز» و نمی‌دانم چرا اصرار دارند آن‌قدر کوتاه حرف بزنند. اما مثلاً «هلی‌کوپتر» که وارد ایران شد، هیچ جا نیامدند از همان ابتدا بگویند که بگوییم «بال‌گرد». حالا بعد از سال‌ها که این جا افتاده و مردم هلی‌کوپتر را دیده‌اند و وارد زندگی‌شان شده است و از این واژه استفاده کرده‌اند تازه ما می‌خواهیم بگوییم که بگویند «بال‌گرد». کمی سخت است.

دکتر ظریف: کاملاً درست است. اصل ماجرا و بهترین شقّ ماجرا این است که ما به محض وارد شدن و بلافاصله بعد از وارد شدن واژه به زبان فارسی، برایش یک معادل فارسی پیدا کنیم. اما مواردی هم داشتیم که یک واژۀ کاملاً جا افتاده یک معادل فارسی برایش گذاشته‌اند و آن معادل هم جا افتاده. مثل «مانور» که الان تقریباً همه می‌گویند «رزمایش».

مجری: در خبرهای رسمی ممکن است بگویند «رزمایش»، ولی مردم عادی می‌گویند «مانور».

دکتر ظریف: از این مثال می‌گذریم و حرف شما را قبول می‌کنیم. مثال دیگر، مثلاً «بلدیه» و «مالیه»؛ این‌ها با اینکه زمانی جا افتاده بودند، ولی الان همه به «بلدیه»، «شهرداری» می‌گویند. در آن دوره‌ای که برای «بلدیه» کلمه ساختند «بلدیه» یک کلمۀ بسیار بسیار رایج و جاری بود. همه می‌فهمیدند یعنی چه. اما آمدند و برای این کلمه معادل فارسی درست کردند و مردم هم فهمیدند. زمان ما در دورۀ دبیرستان، «اکسیداسیون» و «احیا» را به‌عنوان یکی از فرایندهای شیمیایی داشتیم. الان به جای اکسیداسیون که خارجی است، مصدر «اکسیدن» را فرض کرده و «اکسایش» را ساخته‌اند؛ و «کاهش»؛ و همه می‌فهمند. کلمه‌سازی و معادل‌سازی لزوماً این طور نیست. بهترین کار این است که ما به محض ورود برایش معادل درست کنیم؛ ولی اگر هم دیر شد، گاهی اوقات باز هم می‌شود به فکرش بود. 

مجری: شما در چه بخش‌هایی فعالیت می‌کنید که اساساً این کلمه‌ها وارد زندگی مردم شود؟ حالا تلویزیون و رسانه‌های جمعی و عمومی یا مثلاً رادیو یک بخشی از آن است. در بخش‌های دیگر چطور فعالیت می‌کنید؟

دکتر ظریف: ما در فرهنگستان و در واژه‌گزینی، بیشترین تمرکزمان روی واژه‌های علمی است. برای اینکه ما می‌خواهیم جایگاه زبان فارسی را به جایی و به مرحله‌ای برسانیم که بتوانیم بهترین، والاترین و بالاترین مفاهیم علمی را به زبان فارسی منتقل کنیم.

مجری: آن‌هایی که زبان‌شناسی خوانده‌اند می‌گویند زبان فارسی اساساً برای کند حرف زدن اختراع شده است؛ به‌خاطر این همه «آ» و «ـَ» و «ـِ» و «او»یی که دارد، آن‌قدر ما کش‌دار حرف می‌زنیم و خیلی طول می‌کشد تا برسد به یک زبان علمی که خیلی احتیاج دارد به اینکه سرعت داشته باشد.

دکتر ظریف: همۀ زبان‌شناس‌ها این فرمایش شما را قبول ندارند. همۀ زبان‌ها می‌توانند همۀ مفاهیم را منتقل کنند؛ حالا یکی تندتر، یکی کندتر. اما آن چیزی که مهم است این است که هیچ زبانی نیست که نتواند مفاهیم زبانی را منتقل کند.

مجری: شما خودتان این همه در خصوص زبان فعالیت و پژوهش می‌کنید، گویش‌های زبان فارسی را بلدید؟

دکتر ظریف: من گویش‌های زبان فارسی را دوست دارم و می‌توانم گه‌گاه مثلاً با مردم عزیز کرمان، کرمانی، با یزدی‌ها یزدی و حتی کردی صحبت کنم.

* * *

امشب، دوشنبه، ۲۷ فروردین، شبکهٔ ۴ سیما، ساعت ۲۳، دکتر غلامعلی حدّاد عادل در برنامهٔ «چشم شب روشن» قراره در مورد زبان فارسی، چالش‌های امروز و راهکارهای حفظ و حمایت از آن، و فرایند واژه‌گزینی صحبت کنن. (+)

۴ نظر ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۲۸

واژه‌گزینی - ۲

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۰۳ ق.ظ

زمان پخش: ۳۰ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی مهرامی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg نه دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۹ دقیقه، ۱۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



آقای مهرامی یه تعداد مثال از کلمات سخت و پیچیدۀ عربی که با مشقت فراوان تایپشون کردم و املای یه سری‌شونو بلد نبودم زدن که صد سال پیش به‌کار می‌رفتن و الان معادل فارسی‌شون رایج شده و از ملت خواستن به معادل‌های فارسی فرصت بدن که جا بیفتن و رایج بشن. کلماتی مثلِ حق‌الشرب، بلدیه، دارالرضاعه، اطفائیه، مأمور تنظیف، عدلیه، مدعی‌العموم، عمارت عدلیه که الان معادل فارسی‌شونو به‌کار می‌بریم. اون وقت مجری میگه یه وقت‌هایی خوشگل نیست استفاده کنیم از اینا؟ خدایی اینا کجاشون خوشگله؟ آخه اینم سؤاله می‌پرسه؟ بعدشم باورتون میشه صد سال پیش به دانشجویان دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران می‌گفتن طلاب طب فاکولتۀ اونیورسیتۀ تهران؟!

* * *

مجری: چه خبر از واژه‌های سال‌های خیلی دور؟

دکتر مهرامی: ما معمولاً وقتی صحبت از واژه می‌کنیم، در وهلۀ ساختش مخالفتی هست، انس و الفتی با واژۀ قبلی دارند و واژۀ جدید را معمولاً زیاد برنمی‌تابند. اما الان فرصتی هست تا بخشی از واژه‌هایی را که در گذشته بوده‌اند، باهم مرور کنیم ببینیم خوب بودند یا بد بودند. الان فرصت مناسبی برای قضاوت و داوری است. اما قبل از آن من می‌خواهم خیلی کوتاه، مفید و مختصر در مورد فرهنگستان‌ها صحبت کنم. همۀ عزیزان حتماً می‌دانند، اما تکرارش ضرری ندارد. ما تا به حال سه تا فرهنگستان داشتیم. فرهنگستان اول بین سال‌های ۱۳۱۴ و شهریور ۱۳۲۰ که جنگ جهانی بود و تعطیل شد. فرهنگستان دوم از ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ که روزهای انقلاب بود و کارش در این مرحله تمام شد. و فرهنگستان سوم که فرهنگستان حال حاضر باشد، قدمتی حدود ۲۵ سال دارد. من از سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ واژه‌هایی را انتخاب کرده‌ام. در همان زمان حتی بزرگان ادب و زبان‌شناسی با بعضی از این واژه‌هایی که الان خدمتتان خواهم خواند مخالف بودند. می‌گفتند چه کسی این را به‌کار می‌برد؟ کدام آدم عاقلی به جای واژۀ فرنگی این واژۀ فارسی را به‌کار می‌برد؟ اما الان بعد از مروری که خواهیم داشت شما به‌عنوان یک داور خواهید دید آیا خوب ساخته شده‌اند یا نه؟ لازم بود یا ما باید در برابر واژه‌های فرنگی تسلیم می‌شدیم؟

مجری: شاید این طور بشود از فرمایشات شما برداشت کرد که اگر فرهنگستان پیشنهادی برای جایگزینی واژۀ جدید دارد الان نباید خیلی مقاومت کنیم؛ چراکه ممکن است در آینده فرزندان ما افتخار کنند به اینکه ما هماهنگ بودیم، همکاری کردیم و یک واژه‌ای را جایگزین واژه‌ای کردیم که شاید خیلی به اصالت زبان ما نخورد.

دکتر مهرامی: و یک مطلب دیگر اینکه زبان اگر زایا نباشد و در درون خودش تولید نکند، به‌مرور از بین می‌رود و آن پویایی خودش را از دست می‌دهد. خب توضیحاتم به‌اندازۀ کافی زیاد بود. من ابتدا واژه‌های فارسی را که در برابر واژه‌های عربی موجود به‌کار رفته‌اند می‌گویم. آن سال‌ها مد بود می‌گفتند: حق‌الشرب، شد آب‌بها. حق‌الزحمه، شد دستمزد؛ حق‌العمل، کارمزد؛ بلدیه، شهرداری؛ دارالرضاعه، شیرخوارگاه؛ اطفائیه، آتش‌نشانی، مأمور اطفائیه، آتش‌نشان؛ مأمور تنظیف، رفتگر؛ سیاح، جهانگرد؛ سیاحت، جهانگردی؛ مجعول، ساختگی. این از این. اما برای اینکه زبان زایا شود، ما عنصرهایی از زبان را به‌کار می‌گیریم، به آن‌ها بال و پر می‌دهیم و با افزودن پسوند و پیشوند واژه‌های جدید می‌سازیم. در فارسی میانه یا همان فارسی پیش از اسلام ما کلمۀ «داتَ» را داشتیم که به‌مرور، امروز شده: «داد»، عدل، قانون. در آن زمان بین سال‌های ۱۳۱۴ و ۱۳۱۹ ببینید چه چیزهایی با آن ساخته‌اند: قبلاً می‌گفتند محکمه، شد دادگاه؛ عدلیه، دادگستری؛ مدعی‌العموم، دادستان؛ وکیل عمومی، دادیار؛ عمارت عدلیه، کاخ دادگستری. چند نمونۀ دیگر برای وزارتخانه‌های آن زمان: وزارت طرق می‌گفتند، امروز وزارت راه را به‌کار می‌بریم؛ خیلی هم راحت و همه‌فهم است. وزارت مالیه، وزارت دارایی؛ وزارت عدلیه، وزارت دادگستری؛ وزارت صناعت، وزارت پیشه و هنر؛ وزارت تجارت، وزارت بازرگانی؛ وزارت معارف، وزارت فرهنگ؛ وزارت داخله؛ وزارت کشور.

مجری: یعنی ما نباید از هیچ کدام از این‌ها استفاده کنیم و اگر استفاده می‌کنیم یعنی برگشته‌ایم به دوره‌های خیلی قبل؟

دکتر مهرامی: بله؛ هشتاد سال پیش.

مجری: یک وقت‌هایی خوشگل نیست استفاده کنیم؟

دکتر مهرامی: یک وقت‌هایی خوشگل است؛ اما باز هم عرض می‌کنم وقتی زبان فارسی آن ابزار لازم را دارد می‌توانیم به‌کار ببریم. چیزی که اهل زبان وقتی می‌فهمند، با آن راحت هستند. اما چیزی را نفهمند، نمی‌دانند ساختش چگونه است، فاعل است، فعل است، مصدر است، اسم مصدر است. بگذارید چند مثال خدمتتان بزنم. مثلاً همان زمان مد بود به airplane انگلیسی، طیاره می‌گفتند. اما الان می‌گوییم هواپیما. ببینید چقدر قشنگ است؟ airplane انگلیسی را نگرفتیم، طیارۀ عربی را نگرفتیم و گفتیم هواپیما؛ وسیله‌ای که در هوا می‌پیماید. پاسپورت؛ آن زمان‌ها تذکره رایج بود. الان می‌گوییم گذرنامه؛ نامه‌ای و مدرکی برای گذشتن از مرزی به مرز دیگر. action، عربی‌اش عمل بود، الان می‌گوییم کنش. reaction، عکس‌العمل، واکنش. retard، عربی‌اش تأخیر بود، به فارسی گفتیم دیرکرد. stationery، هنوز هم عده‌ای معادل عربی را به‌کار می‌برند: لوازم‌التحریر. اما در بین سال‌های ۱۳۱۴ و ۱۳۱۹ قرار شد بگویند نوشت‌افزار؛ افزاری برای نوشتن، از مدادپاکن و مداد بگیرید تا دفتر. medicine طب و طبابت می‌گفتند، قرار شد بگوییم پزشکی. آن زمان‌ها مثلاً می‌گفتند طلاب طب فاکولتۀ اونیورسیتۀ تهران. طلاب شد دانشجویان، طب شد پزشکی، فاکولته (faculty) شد دانشکده، اونیورسیته (university) شد دانشگاه. پس دانشجویان دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران. ببینید چقدر راحت و همه‌فهم است؟ یا printing house را آن زمان مطبعه می‌گفتند؛ از طبع و چاپ است. اما الان می‌گوییم چاپخانه. خیلی هم قشنگ است. تزِ فرانسوی، عربی‌اش رساله، به فارسی می‌شود پایان‌نامه؛ چیزی که با آن پایانِ دوره‌ای را اعلام کنند. botany، معرفت‌النبات، گفتیم گیاه‌شناسی. geology معرفت‌العرض، زمین‌شناسی. submarine؛ sub در زبان انگلیسی به‌معنی زیر است و marine یعنی دریایی. آن روزها می‌گفتند تحت‌البحری، اما الان می‌گوییم زیردریایی. هر بچه‌ای که معنی زیر و دریا را بداند، معنی زیردریایی را از آن استنباط می‌کند. inspector؛ مفتش. در فیلم‌ها و سریال‌هایی که مربوط به آن سال‌هاست، مثل هزاردستان، هنوز ما کلمۀ مفتش را می‌شنویم. قرار شد به آن بگوییم بازرس. refraction؛ عربی‌اش انکسار، بعد شد شکست نور. کلینیک، درمانگاه؛ پورسانت، درصد و الی آخر. من می‌خواهم از این بحث‌ها این نتیجه را بگیرم که در وهلۀ اول وقتی واژه‌ای تازه ساخته می‌شود، ما یک مقاومتی در برابرش حس می‌کنیم. فکر می‌کنیم مأنوس نیستیم و خوشمان نمی‌آید. باید به واژه زمان داد. ممکن است این واژه‌هایی که امروز فرهنگستان سوم می‌سازد زیاد مقبول به‌نظر نیاید. زمان بدهیم، در کتاب‌های درسی بیاید، شما به‌عنوان رسانه‌ها به‌کارش ببرید، در مطبوعات و در فضاهای مجازی به‌کار برود. به‌مرور اگر خوب باشد جای خودش را پیدا می‌کند.

۴ نظر ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۰۳

واژه‌گزینی - ۱

شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۴۱ ق.ظ

زمان پخش: ۸ آذر ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی مهرامی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg هفت دقیقه، دو مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۷ دقیقه، ۱۴ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



موضوع گفت‌وگو، اختصارسازی در ساختن معادل برای اصطلاحات علمی هست. روش‌های دیگری جز اختصارسازی هم برای واژه‌گزینی وجود داره که در برنامه‌های بعد بررسی می‌شه. چند وقت پیش یه سخنرانی از کانال TED می‌دیدم که موضوعش دقیقاً همین بود. سخنرانی بسیار بامزه و جالبی بود. در این سخنرانی، لغت‌شناس، خانمِ ارین مک کین، مخاطبانش رو تشویق می‌کنه کلمه‌های جدید بسازن و چند روش مختلف برای ساخت لغت در زبان انگلیسی رو نشون میده؛ همین کاری که آقای مهرامی و ظریف و سایر اساتید تو برنامۀ صبح به خیر ایران انجام می‌دن. موضوع و محتوای هر دو برنامه (تِد و صبح به خیر ایران) مشابهه، ولی کشش و جلب و جذب مخاطبشون قابل مقایسه نیست. باید دو تا برنامه رو ببینید تا قضاوت کنید چی می‌گم. جای خالی یه همچین برنامه‌هایی برای زبان فارسی به‌شدت احساس میشه و ای کاش برنامه‌های ما هم به بامزگی و جذابیت تد بود. ببینید:

لینک دانلود از کنال تلگرام TED 

لینک دانلود مستقیم، شش دقیقه، ده مگابایت (به زبان انگلیسی با زیرنویس فارسی)

* * *

مجری: استاد ارجمند، جناب آقای دکتر علی مهرامی، پژوهشگر گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی. آقای دکتر خیلی خوش آمدید.

دکتر مهرامی: صبح به خیر می‌گویم خدمت شما، همکارانتان و بینندگان عزیز.

مجری: امروز جناب آقای دکتر لطف کردند و با ما همراه هستند. موضوع گفت‌وگوی ما «اختصارسازی» در واژه‌گزینی است.

دکتر مهرامی: من قبل از اینکه وارد اختصارسازی شوم، اطلاعات کلی در مورد واژه‌گزینی عرض می‌کنم. ما برای انتخاب واژه عوامل مختلفی را در نظر می‌گیریم. گاهی شکل، گاهی نقش، گاهی رنگ. همۀ این‌ها دست‌به‌دست هم می‌دهند تا ما بتوانیم واژه‌ای مناسب برای یک پدیده، مفهوم و یا وسیله انتخاب کنیم. نمونه‌هایی بدون توضیح عرض می‌کنم. مثل «آب‌سردکن»، مثل «پیشانی‌بند»، مثل «ناخن‌گیر»، «سرعت‌گیر» و چیزهایی از این قبیل. اما وقتی وارد حوزۀ علمی می‌شویم، باید واژه‌ای که انتخاب می‌کنیم کمی دقیق‌تر باشد، باید آینده را در نظر بگیریم. مثلاً حدود بیست‌وپنج، سی سال پیش وقتی software (نرم‌افزار) و hardware (سخت‌افزار) آمدند، اگر فکر می‌کردیم فقط همین دو تا هستند، خب اشتباه می‌کردیم. اما می‌دانیم که در حوزۀ علمی زبان زایاست. به‌مرور ما بدافزار، جاسوس‌افزار و درس‌افزار داشتیم. یکی از این شیوه‌ها برای واژه‌گزینی اختصارسازی است. ما به چند طریق اختصارسازی را انتخاب می‌کنیم. یک، برای اینکه بتوانیم از تکرار عبارات طولانی پرهیز کنیم. فرض بفرمایید هر دفعه که ما می‌خواهیم این لغت را به‌کار ببریم، بگوییم «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی»؛ اما در انگلیسی گفته‌اند NATO (North Atlantic Treaty Organization). بنابراین وقتی می‌گوییم ناتو، همان عبارت «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» را به ذهن متبادر می‌کند.

مجری: در واژگان فارسی چگونه است؟

دکتر مهرامی: در واژگان فارسی هم به‌عنوان مثال ما «ناجا» را داریم؛ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی. یکی از زیباترین اختصارسازی‌ها در زبان فارسی، «هما» است؛ هواپیمایی ملی ایران. خیلی زیبا ساخته شده است. ضمن اینکه «هما» از لحاظ لغوی خودش هم یک لغت است. مرغ سعادت، پرندۀ خوشبختی. ضمن اینکه مرغ سعادت، پرندۀ خوشبختی این مفهوم تلویحی را دارد که شما که با این هواپیما پرواز می‌کنید، امنیت پرواز دارد و خیالتان راحت باشد. نمونه‌های زیاد دیگری از این نوع داریم. من چند نمونه برایتان انتخاب کرده‌ام. «سمن» را فرهنگستان در مقابل NGO به‌کار برده است؛ سازمان‌های غیردولتی یا مردم‌نهاد. سمن هم لغت خوبی است، هم آوای زیبایی دارد. اما در اختصارات ما گاهی وقت‌ها بخشی از کلمه را می‌گوییم و بخشی را نمی‌گوییم. مثلاً به جای «سانتی‌متر» می‌گوییم «سانت»؛ می‌گوییم «دستی» را کشیدم، یعنی «ترمز دستی» را کشیدم. گاهی اختصارسازی نوعی ادغام است. از «سرکه» و «انگبین»، «سکنجبین» می‌سازیم؛ و یا چیزهایی از این نوع. من امروز می‌خواهم برای حسن ختام دو واژۀ اختصاری را خدمتتان معرفی کنم. در انگلیسی ما اختصاری داریم: UAV (ترجمۀ تحت‌اللفظی: وسیلۀ نقلیۀ هوایی بدون سرنشین). گروه علوم نظامی فرهنگستان در برابر این ابتدا صورت کامل را ساخت: «پرندۀ هدایت‌پذیر از دور» یا «پهپاد». این سؤال خیلی از مردم است. زنگ می‌زنند فرهنگستان و یک عده به‌اشتباه فکر می‌کنند این باید «پهباد» باشد، چون وسیلۀ هوایی است و فکر می‌کنند با استفاده از انرژی باد است. اما صورت درستش «پهپاد» است. شبیه این را دوباره در علوم نظامی داریم: UUV (ترجمۀ تحت‌اللفظی: وسیلۀ نقلیۀ زیر آبی بدون سرنشین). در برابر این هم «شناور هدایت‌پذیر از دور» یا «شهپاد» را ساخته‌اند.

مجری: به‌عبارتی واژگان بیگانه را به واژگان اصیل با فرهنگ خودمان، با تاریخ پرافتخار ایران‌زمین خودمان تبدیل کرده‌ایم.

۱۳ نظر ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۴۱

واژه‌شناسی - ۱۱

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۴۲ ق.ظ

زمان پخش: ۲۳ اسفند ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg سیزده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۳ دقیقه، ۱۶ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



همون طور که قبلاً هم گفتم، ما تو این برنامه فقط با رنگ‌واژه‌ها آشنا نمی‌شیم و علاوه بر شعرهای زیبایی که لابه‌لای بحث خونده میشه، با شهرها و سوغاتی‌ها و مشاهیر ایران هم آشنا می‌شیم. تو این برنامه من با یکی از شاعران معاصر آشنا شدم، فهمیدم رخش (اسب رستم) سفید نبوده و قرمز بوده (خدایی وقتی اینو شنیدم تمام تصوراتم از شاهنامه با خاک یکسان شد و به فنا رفت)، برای اولین بار رنگ سدری و پشت‌گلی رو دیدم و فهمیدم تلفظِ دیگر خردَل، خردِل هست. ولی از اونجایی که وقتی دکتر شیوا راجع به خردل می‌گفت مجری هم حرف می‌زد، متوجه نشدم صورت کهن‌ترش کدومه. خردِل یا خردَل؟!

گفتم رخش، یاد سریال چهل سرباز افتادم. تولیدِ سال ۸۶ بود و جزو معدود سریال‌های مورد علاقه‌ام. حالا برای اینکه از بابت رنگ رخش مطمئن شم نشستم دوباره می‌بینمش و هی فکر می‌کنم چرا این همه سال فکر می‌کردم سفید بود. 

یکی از قسمت‌های سریال (نبرد رستم و اسفندیار): www.aparat.com/v/1jpXV

* * *

دکتر شیوا: هفتۀ گذشته در بررسی رنگ‌واژه‌های گل‌ها و گیاهان ما چند گل و گیاه را بررسی کردیم. یعنی از ارغوانی آغاز کردیم، بیدمشکی، گل‌بهی، گلناری، نیلوفری و سرانجام به گل سوسن رسیدیم که الان هم در نمایشگر دیده می‌شود. هفتۀ گذشته یکی از همکاران شما به من یادآور شدند که در کنار بیت حافظ چرا از شعر سهراب یادی نکردید؟ اینجا هم باید به‌درستی یاد کرد از شعر بلند «صدای پای آب» سهراب سپهری، شاعر نوسرا و نقاش نامدار اهل کاشان که جایی در توصیف لطافت نگاه شاعرانه می‌گوید: «شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می‌گفت شما». به هر صورت رنگ‌واژۀ سوسنی برگرفته از گل سوسن است و همچنان که ملاحظه می‌کنید بنفش کم‌رنگ به‌شمار می‌آید.

مجری: برویم سراغ رنگ بعدی و گل بعدی.

دکتر شیوا: این گل، گل یاس است. یاس گلیست با گلبرگ‌های سرخ، سفید و بنفش که از این میان رنگ سفید برای مردم شناخته‌تر است. اما رنگ‌واژۀ یاسی در همان طیف بنفش قرار می‌گیرد؛ منتها بنفش بسیار روشن. یعنی روشن‌تر از بنفش سوسنی. یاسی روشن‌تر از سوسنی است. گل یاس درختچه‌ایست بسیار معطر و اینجا بایسته است یادی کنیم از شاعر معاصر، شاعر چیره‌دست کرمانشاهی، احمد عزیزی که در اسفندماه سال گذشته پس از دورۀ اغمای طولانی متأسفانه درگذشت. او در مثنوی‌ای در وصف یاس می‌گوید که:

یاس بوی مهربانی می‌دهد عطر دوران جوانی می‌دهد
یاس‌ها یادآور پروانه‌اند یاس‌ها پیغمبران خانه‌اند
یاس را آیینه‌ها رو کرده‌اند یاس را پیغمبران بو کرده‌اند
یاس بوی حوض کوثر می‌دهد عطر اخلاق پیمبر می‌دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود دانه‌های اشکش از الماس بود

مجری: خیلی متشکرم از انتخاب به‌جا و درستتان و اینکه برویم سراغ رنگ بعدی‌مان اگر صحبتمان راجع به این رنگ تمام شده است. زعفرانی است؟

دکتر شیوا: بله؛ زعفران همچنان که می‌بینید گیاهی است که گل‌های سفید و اغلب بنفش‌رنگ دارد. از کلالۀ این گل، چنانکه در تصویر آشکار است، در بخش انتهایی گل ماده‌ای به‌دست می‌آید که طلای سرخ نامیده می‌شود و همان زعفران است. زعفران، بی‌گمان خاستگاه و منشأش ایران است؛ به‌ویژه خراسان رضوی و خراسان جنوبی. چه شهرهایی معروفند به زعفران؟

مجری: قائن؟ نیشابور؟ و بیرجند؟ درست است؟

دکتر شیوا: بله؛ نیشابور از خراسان رضوی و قائن و بیرجند از خراسان جنوبی. شهرهای خراسان رضوی مانند گناباد و تایباد و تربت حیدریه و تربت جام هم زعفران‌های مرغوبی دارند. اما نکتۀ جالب اینجاست که بنابه پژوهش‌ها نخستین خاستگاه زعفران به‌احتمال، رشته‌کوه‌های زاگرس و دامنه‌های کوه الوند بوده که زعفران به‌صورت خودرو در آنجا می‌روید و همین امروز هم در شهرهای همدان و تویسرکان زعفران به‌دست می‌آید.

مجری: چه جالب. تویسرکان را بیشتر به گردویش می‌شناختیم. حالا دیگر به زعفران هم باید بشناسیم. برویم سراغ رنگ بعدی.

دکتر شیوا: این مرتبط است با رنگ زعفرانی. زعفران همچنان که دیدید سرخ مایل به نارنجی بود. زعفرانی هم همین رنگ است. گاهی البته به زرد هم اطلاق شده است در ادب فارسی. اما تصویرهایی که بینندگان اینجا ملاحظه می‌کنند، تصویر اسب رستم دستان، رخش است؛ رخش رخشنده. و تصویر سمت راست، خردنگاره یا مینیاتوری از استاد محمود فرشچیان است. خان سوم که نبرد رخش و رستم با اژدهاست.

مجری: راجع به رخش اگر اجازه بدهید من نکته‌ای را عرض کنم؛ اگر اشتباه می‌کنم اصلاح کنید. در شاهنامۀ فردوسی و در داستان هفت‌خان رستم در خان اول رخش به‌تنهایی و بدون حضور رستم به جنگ با شیر می‌رود که پیروز هم از این نبرد بیرون می‌آید. درست است؟

دکتر شیوا: بله؛ فردوسی در وصف رخش بیتی دارد که برخی تصورها را دربارۀ رنگ رخش که گمان می‌کنند سفید است، کنار می‌زند. فردوسی می‌گوید «تنش پرنگار از کران تا کران، چو داغ گل سرخ بر زعفران». یعنی رخش سرخ‌رنگ بوده، زمینۀ رنگی بدن رخش نارنجی است، اما خال‌های سرخ‌رنگ روی آن قرار گرفته است. چنانچه در این تصویر کم‌وبیش پیداست. تصویر سمت چپ نگاره‌ای از یک نسخۀ خطی شاهنامه است که اتفاقاً همان خان اولی که به آن اشاره کردید را نشان می‌دهد. که البته شکم و پیشانی رخش در این تصویر، سفید نمایان شده است. بنابراین رنگ رخش زعفرانی بوده است. فردوسی در شاهنامه گاه رخش را گلرنگ، آتشی و بور هم نامیده است. البته بور به‌معنای طلایی امروز یا زرد نیست بلکه در ادب کهن فارسی بور مترادف با سرخ است.

مجری: پس خیلی خوب شد که شما اشاره کردید رخش سفیدرنگ نبوده و با توجه به استنادهایی که دکتر علی شیوا کردند و ارجاعی که ما را به شاهنامه دادند، رخش سرخ بوده است. سرخ مایل به نارنجی و یا زعفرانی. برویم سراغ رنگ بعدی. 

دکتر شیوا: رنگ‌واژۀ منسوب به گل سرخ و گلی است. به رنگ سرخ روشن. اما این تصویر برای این انتخاب شده است که ما رنگ دیگری منسوب به گل سرخ را بگوییم و آن پشت‌گلی است. پشت گلبرگ‌های گل سرخ رنگ سرخ مایل به صورتی است. پس منظور از رنگ‌واژۀ پشت‌گلی سرخ مایل به صورتی است. همین جا خاطر نشان کنیم که در ادب فارسی وقتی گل به تنهایی به‌کار می‌رود، غالباً منظور، گل سرخ است. چنانکه ما این واژه را در گلاب مشاهده می‌کنیم. و می‌دانیم که گلابِ کجا شهرۀ جهان است؟ 

مجری: گلاب قمصر کاشان. 

دکتر شیوا: و باز هم خوب است بدانیم که افزون بر کاشان در استان اصفهان، در استان فارس، شهر میمند یکی از مرغوب‌ترین گلاب‌های ایران استحصال می‌شود یا به‌دست می‌آید.

مجری: ولی این رنگ کم‌کاربرد است. یعنی خیلی در ادبیات عامیانه استفاده نمی‌شود. فلان رنگ پشت‌گلی است. درست می‌گویم؟

دکتر شیوا: درست است. ولی در گذشته خیلی کاربرد گسترده‌ای به‌خصوص میان عوام داشته است.

مجری: برویم سراغ رنگ بعدی.

دکتر شیوا: این یک گیاه علفی است که چندان شناخته نیست؛ روناس. روناس گیاهی است که ریشه‌های باریک و دراز و استوانه‌ای‌شکل و غدۀ سرخ تیره دارد. از ریشه و غدۀ گیاه روناس رنگ قرمزی به‌دست می‌آید که بسیار مرغوب است و از دیرباز در قالی ایرانی کاربرد داشته است. بنابراین روناسی منسوب به گیاه روناس و یکی از رنگ‌های پرکاربرد قالی ایرانی است. 

مجری: برویم سراغ رنگ بعدی.

دکتر شیوا: نوعی از طیف رنگ سبز، سبز سدری است. سدر در حقیقت یک درخت مدیترانه‌ایست از خانوادۀ کاج. برگش را می‌سایند، به این صورت درمی‌آید. آن را با آب که مخلوط می‌کنند کف می‌کند و برای شست‌وشو کاربرد داشته و همچنان دارد. البته یک درختی در ایران است که کُنار نامیده می‌شود و برگ کنار برگی است تقریباً قلبی‌شکل، و با سدر از یک خانواده نیست. اما به همان درخت و باز به برگ ساییده‌اش هم سدر گفته می‌شود. یعنی رنگ سبز سدری سبزی است که اندک مایۀ قهوه‌ای با آن آمیخته شده است. البته میزان این قهوه‌ای برای نمونه از رنگ زیتونی کمتر است.

مجری: یعنی زیتونی تیره‌تر است و بعد یشمی که خیلی تیره است. برویم سراغ رنگ بعدی.

دکتر شیوا: این دانه‌ها، دانه‌های خردل هستند. خردل گیاهی علفی است از خانوادۀ شب‌بو که دانه‌های آن را می‌سایند و به‌صورت گرد یا پودر درمی‌آوردند. و رنگ خردلی رنگ زردی است که مایل می‌شود به قهوه‌ای.

مجری: خردَل درست است یا خردِل؟

دکتر شیوا: هر دو درست است.

۶ نظر ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۴۲

واژه‌شناسی - ۱۰

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۰ ق.ظ

زمان پخش: ۱۶ اسفند ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg نه دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۹ دقیقه، ۱۴ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



به‌مناسبت اینکه این برنامه نزدیک روز درختکاری بود، راجع به رنگ گل‌ها و گیاهان صحبت شد و از اونجایی که من از گل‌ها فقط رز رو می‌شناسم به‌شخصه با بهت و حیرت برنامه رو نگاه می‌کردم و هر لحظه دری از درهای گیاه‌شناسی به رویم باز می‌شد. ضمن اینکه فقط با رنگ‌ها و گل‌ها آشنا نمی‌شیم و دکتر شیوا لابه‌لای حرف‌هاشون کلی بیت خوشگل هم میارن. و تندیس بهترین رنگی که باهاش آشنا شدم هم میدم به سوسنی.

* * *

دکتر شیوا: ما در قلمرو واژه‌شناسی به رنگ‌واژه‌ها رسیدیم. آغاز رنگ‌واژه‌ها با ریشه‌شناسی رنگ‌هایی مانند قرمز و آبی و مشکی بود و دامنۀ این بحث کشید به رنگ‌واژه‌هایی که برخاسته از نام جانوران هستند. طوسی که به طاووس مربوط بود و سبز کله‌غازی و سیاه پرکلاغی و تاج‌خروسی. هفتۀ گذشته رنگ‌واژه‌های فلزات و سنگ‌های قیمتی و گران‌بها را بررسی کردیم. برای نمونه لاجوردی و فیروزه‌ای و طلایی و یشمی و مسی و جیوه‌ای و سربی و یاقوتی و مانند این‌ها. امروز به‌مناسبت، می‌پردازیم به رنگ‌واژه‌های درختان، گل‌ها و گیاهان. چون روز گذشته، ۱۵ اسفندماه، روز درختکاری هم بوده، به‌جاست که دربارۀ رنگ‌واژه‌هایی که از درختان برگرفته شده‌اند، سخن بگوییم.

مجری: شروع کنیم. چه رنگ خوبی. صورتی است؟

دکتر شیوا: این رنگ، در حقیقت درختی که می‌بینید درخت ارغوان است. درخت بلندی با گل‌های سرخ تقریباً گرد که هفتۀ گذشته هم به‌مناسبت رنگ عقیقی، گفتیم که «ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد» و این گلبرگ‌های سرخش را در شعر حافظ به عقیق تشبیه کرده‌اند. در اینجا ما رنگ ارغوانی را می‌بینیم که رنگ سرخ با ته‌رنگ بنفش است. رنگ چشم‌نوازی است که برگرفته از درخت ارغوان و گل‌های زیبای آن است. 

مجری: برویم سراغ رنگ بعدی. گل‌بهی؟

دکتر شیوا: بله؛ میوۀ به که میوۀ شناخته‌ای است. میوه‌ای تقریباً گرد، زردرنگ، کرک‌دار، سفت و خوراکی. و جالب است که دانۀ این میوه هم که به به‌دانه مشهور است جنبه و مصرف دارویی دارد. اما گل‌های به، پیش از رسیدن و پدید آمدن میوه به این رنگ است و ما رنگ گل‌بهی را از همین جا گرفته‌ایم. در حقیقت اگر دقت کنیم شاید بشود گفت یک صورتی مایل به نارنجی رنگ گل‌بهی است. رنگِ گلِ به.

مجری: صورتی یواش است. از گل‌بهی برویم به رنگ بعدی.

دکتر شیوا: این گلِ درخت انار است و به گلنار شناخته می‌شود. گل درخت انار همچنان که می‌بینید به رنگ سرخ است و این سرخ هم یک مقداری مایل به نارنجی است. بنابراین رنگ‌واژۀ گلناری برگرفته از گل انار و سرخ مایل به نارنجی است. سعدی در قصیده‌ای به این شکل یاد می‌کند که «تا نه تاریک بُود، سایۀ انبوه درخت، زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار». یعنی گلنار مانند چراغی است برای روشن ساختن سایۀ تاریک درخت انبوه انار. درخت دیگر، درخت بیدمشک است. نوعی از درخت بید که بیدمشک یا بیدِ مِشک شناخته می‌شود و گل‌های معطری دارد که در فصل اسفند پدیدار می‌شوند. رنگ بیدمشکی هم منسوب به همین درخت است. سبز بسیار روشن می‌شود بیدمشکی.

مجری: سبز یواش. من همه را یواش می‌گویم. جالب است بدانید که درخت بیدمشک از اولین درختانی است که در اواخر اسفند و اوایل فروردین به‌خصوص در شمال غرب ایران گل می‌دهد و سرسبز می‌شود. عرق بیدمشک هم که در جریانش هستید. یکی از عرقیجات بسیار درجۀ یک است و برای اعصاب و کم‌خونی و رماتیسم خیلی خوب است. حالا که اسمش آمد گفتم از خواصش هم بگویم استفاده کنید. هم از رنگش، هم از عرق بیدمشک هم از طبیعت زیبایی که بیدمشک خلق می‌کند.

دکتر شیوا: این را هم من به گفتار سودمند شما بیفزایم که مرغوب‌ترین نوع عرق این گل، یعنی عرق بیدمشک برای شمال غرب است و نقلی که عطرمایه یا اسانس این گل را دارد در شمال غرب ایران و در شهر ارومیه به‌دست می‌آید. رنگ بعدی را ببریم به سوی گل‌ها. این گل، گل نیلوفر است. گل نیلوفر دو نوع دارد؛ یکی نیلوفر آبی که معمولاً در آبگیرهای مناطق معتدل در سطح آب می‌روید و دیگری گلی است که از خانوادۀ پیچک صحرایی است و حالت شیپوری‌شکل و رنگ‌های گوناگون دارد. در ادب فارسی معمولاً رنگ کبود یا لاجوردی گل نیلوفر مطرح بوده و گل نیلوفر را به همین نام می‌شناختند. ناصر خسرو شاعر نامدار سدۀ پنجم هجری قمری در قصیده‌ای بسیار پرآوازه وجود انسان را به یک درخت مانند کرده است و گفته است که اگر این درخت برخوردار از میوۀ دانش بشود، آدمی می‌تواند بر طبیعت تسلط پیدا کند و آسمان را زیر پای خودش دربیاورد و چیره بشود بر طبیعت. «درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را». مراد از چرخ نیلوفری همان گنبد کبود یا آسمان لاجوردی است. دربارۀ لاجورد هم که هفتۀ پیش سخن گفتیم.

مجری: تصویر بعدی با توجه به زمانمان فکر می‌کنم تصویر آخرمان باشد.

دکتر شیوا: این رنگ سوسنی است و بنابراین گل سوسن. البته این یک نوع، با یک رنگ خاص است که گلبرگ‌ها و کاسبرگ‌هایش به این شکل قرار می‌گیرد و ما در ادب فارسی هم نوعی از گل سوسن داریم که پنج گلبرگ و پنج کاسبرگ دارد و به سوسن ده‌زبان مشهور است. چون این گلبرگ‌ها و کاسبرگ‌هایش شبیه به زبان هستند. از قضا حافظ هم در بیتی می‌گوید که «به‌سان سوسن اگر ده‌زبان شود حافظ، چون غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد». یعنی حافظ حتی اگر ده زبان هم داشته باشد و در سخنوری یکه‌تازتر از این باشد، باز در وصف جمال تو عاجز و ناتوان است.

۵ نظر ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۱۰

واژه‌شناسی - ۹

چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ق.ظ

زمان پخش: ۹ اسفند ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg شانزده دقیقه، پنج مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۶ دقیقه، ۱۹ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



این بحث، ادامۀ بحث قبله و رنگ‌های دیگه‌ای مثل فیروزه‌ای و کهربایی و یاقوتی و یشمی و طلایی و... بررسی میشه. نکتۀ خوب و خوشایند این قسمت اونجا بود که دکتر شیوا اشتباه لفظی برنامۀ قبلشون که یه بار به سیاه پرکلاغی گفتن سبز پرکلاغی رو تصحیح کردن. البته من موقع تایپ برنامۀ قبل، همون سیاه پرکلاغی رو نوشتم. چون فقط یه بار به جای سیاه گفتن سبز و واضح بود که سهواً کلمۀ سبز رو به‌کار بردن؛ ولی این دقت و اهمیتشون به محتوای برنامه‌ها و پیگیری و تصحیح اشتباهات قبل برام جالب بود. حسِ اعتمادِ بیشتری نسبت به مطالب و سندیت داشتنشون به آدم دست میده. مشارکت و همکاری مجری هم توی بحث‌ها خوبه؛ ولی اونجاهایی هم که میزنه به جاده خاکی و میگه من برخلاف بقیۀ خانوما طلا دوست ندارم یا چقدر تو امتحانات از جیوه سؤال می‌دادن و چرا فرهنگستان به جای مهندس برق، مهندس کهربایی رو تصویب نمی‌کنه، چقدر این رنگو دوست دارم و چقدر ظروف مسی مد شده رو دوست نداشتم. اینا رو معمولاً تایپ نمی‌کنم و نمی‌دونم چه تأثیری روی شنونده می‌ذارن این نکات حاشیه‌ای و خوبن و خستگی شنونده رو کم می‌کنن یا نه، ولی تمرکز و رشتۀ افکار من به‌شخصه به هم می‌ریزه وقتی بحث منحرف میشه یا سؤال بی‌ربط یا کم‌ربط پرسیده میشه و اگه خودم سخنران باشم ممکنه دیگه نتونم بحث رو ادامه بدم.

* * *

دکتر شیوا: هفتۀ گذشته در پهنۀ واژه‌شناسی به قلمرو رنگ‌واژه‌ها قدم گذاشتیم و دیدیم که پارۀ رنگ‌ها چه خاستگاهی دارند و از چه ریشه‌ای پدید آمده‌اند. برای نمونه گفتیم که مِشکی یا همان مُشکی به رنگ مُشک است، قرمز با واژۀ کرم ارتباط دارد، اما آبی به احتمال بسیار به رنگ آب نیست؛ بلکه آب در آنجا معنای درخشش و جلا دارد و آبی معنای درخشان را دارد. سپس رسیدیم به رنگ‌هایی که نامشان برگرفته از نام جانوران است. برای نمونه سبز کله‌غازی و سیاه پرکلاغی، تاج‌خروسی و طوسی هم گفتیم که کوتاه‌شدۀ طاووسی است. و باز دیدیم که از آن سو نام کبوتر از رنگ کبود گرفته شده است. امروز می‌خواهیم در قلمرو رنگ‌واژه‌ها بپردازیم به رنگ‌هایی که نامشان برگرفته از سنگ‌ها و فلزات است.

مجری: امیدوارم کهربایی که من خیلی دوستش دارم در رنگ‌های امروز باشد. حالا از کدام یک از رنگ‌ها می‌خواهیم شروع کنیم؟

دکتر شیوا: می‌خواهیم از رنگ فیروزه‌ای آغاز کنیم. رنگ بسیار دلخواه و دوست‌داشتنی فیروزه‌ای که نوعی آبی درخشان است. رنگ فیروزه‌ای خود واژه‌اش معرب یا عربی‌شدۀ پیروزه است و همین ممکن است این گمان را پیش بیاورد که با پیروز به‌معنای ظفرمند و غالب نسبتی دارد. اما چنین نیست. ریشه‌اش با «روز» از یک خاستگاه است. یعنی پیروزه به‌معنای سنگ درخشان و تابناک است. نوع عالی‌اش هم همین شکل است، اما رنگ‌های دیگری هم دارد. برای نمونه آبی مایل به سبز یا سبز مایل به زرد هم در فیروزه دیده می‌شود. اما نوع بسیار مرغوب و ناب و خالصش آبی درخشان با رگه‌های سفید و قهوه‌ای است. رنگ فیروزه‌ای هم منسوب به همین سنگ است. البته معدن اصلی و خاستگاه کهن فیروزه در شهر نیشابور است.

مجری: چقدر هم در طرح‌های ایرانی-اسلیمی ما از رنگ فیروزه‌ای استفاده شده است و کلاً رنگ فیروزه‌ای ما را می‌برد به حال و هوای مساجدمان. در طرح‌هایی که در مساجد و معماری مساجد استفاده می‌شود، خیلی از رنگ فیروزه‌ای استفاده می‌شود. و اینکه پس شما گفتید نگوییم سبز فیروزه‌ای، بگوییم آبی فیروزه‌ای. چون خیلی‌ها از سبز فیروزه‌ای در کلامشان استفاده می‌کنند.

دکتر شیوا: بله؛ آبی فیروزه‌ای نزدیک‌تر است. ولی همچنان که می‌بینید آبی مایل به سبز هم در برخی از این فیروزه‌ها دیده می‌شود.

مجری: سنگ بعدی چه سنگی است؟

دکتر شیوا: یاقوتی رنگ‌واژۀ بعدی است. خود واژۀ یاقوت عربی‌شدۀ «یاکند» فارسی است که ما به همان صورت یاقوت در زبان فارسی به‌کار می‌بریم. سنگ بسیار گرانبهایی است که در جواهرسازی کاربرد دارد و به رنگ‌های سرخ، زرد و کبود در طبیعت یافت می‌شود. اما آنچه در مورد یاقوت از همه پرآوازه‌تر است همین رنگ است؛ یعنی سرخ درخشان. و رنگ یاقوتی از اینجا گرفته شده است. یاقوت سرخ درخشان را در ادب فارسی با نام یاقوت سرخ، یاقوت احمر، یاقوت آتشی یا یاقوت رمّانی می‌شناسند. رمّان واژه‌ای عربی به‌معنای انار است. چون یاقوت به رنگ دانه‌های انار درخشش دارد، یاقوت رمّانی هم نامیده شده است. 

مجری: بحث یاقوت تمام شد؟

دکتر شیوا: بله؛ رنگ بعدی نوعی رنگ سبز است. سبز یشمی. یشم یکی از سنگ‌های گرانبهاست که طیف گوناگونی از رنگ‌ها را دربرمی‌گیرد؛ اما آنچه از همه بیشتر شهرت دارد سبز تیره است. سبز تیره به‌معنای سبز یشمی در زبان فارسی به‌کار می‌رود. رنگ بعدی، رنگ طلایی است که برگرفته از طلاست. البته طلا واژه‌ایست اصلاً عربی. طِلا گفته می‌شود و به‌صورت طِلی هم در فارسی به‌کار می‌رفته‌است. طلی در «زرِ طلی» به‌معنای زر خالص است که برای پوشاندن پاره‌ای از فلزات استفاده می‌شده‌است و بعداً معنای طلای امروزی را گرفته است. رنگ طلایی زرد درخشان است. البته ما در ترکیب‌هایی مانند طلای سبز هم با این رنگ مواجه هستیم. مقصود از طلای سبز، جنگل است. یا طلای سیاه داریم که نفت است و اخیراً طلای کثیف هم به‌کار می‌رود.

مجری: برای زباله‌هایی که قرار است بازیافت شوند.

دکتر شیوا: رنگ بعدی کهربایی است. کهربا همچنان که می‌بینید رنگ زرد مات دارد و صمغ سخت‌شده و فسیل یا سنگواره‌شدۀ درخت است که به این صورت در طبیعت یافت می‌شود و در جواهرسازی کاربرد دارد. پیش‌تر گفتیم که کهربا با وجود الکتریسیتۀ ساکن می‌تواند کاه را جذب کند و از این رو آن را کهربا نامیده‌اند. و گفتیم که عرب‌ها به جای برق واژۀ فارسی کهربا را به‌کار می‌آورند و «مهندس کهربایی» برابر «مهندس برق» ماست در زبان عربی.

مجری: این یکی خیلی حیف است. کهربا به این خوشگلی داریم، کاش خودمان هم بگوییم کهربا. بگوییم مهندس کهربا. یا مثلاً کهربا رفت. قشنگ‌تر از برق نیست؟ تا به حال در فرهنگستان بحث نشده این واژۀ کهربا را جایگزین واژۀ عربی برق کنیم؟

دکتر شیوا: دربارۀ جایگزینی واژه‌های عربی فرهنگستان بحث‌های گوناگونی وجود دارد. واژه‌های عربی دیرینگی بسیاری در زبان ما دارند. شاید بشود گفت پاره‌ای از واژه‌های عربی قدمتی بیش از هزارساله دارند و بسیاری از آن‌ها در روند فارسی‌شدگی قرار گرفته‌اند. یعنی مانند واژۀ فارسی در زبان ما کاربرد پیدا کرده‌اند. و کمابیش، بیش از صد سال است که هیچ واژه‌ای از زبان عربی به فارسی راه نیافته است.

مجری: برویم سراغ سنگ بعدی.

دکتر شیوا: این سنگ زیبا عقیق است. رنگ عقیقی برگرفته از همین سنگ است. یعنی سنگی کدر است که طیف رنگی‌اش از زرد و صورتی تا جگری را دربرمی‌گیرد. یعنی قرمز تیرۀ مایل به سیاهی. و جواهر زیبایی است که انواع بی‌رنگش بسیار گران‌بهاست. مولانا هم در غزلی می‌گوید «برسان سلام و خدمت، تو عقیق بی‌بها را». مقصود از بی‌بها یعنی چندان گران‌بهاست که نمی‌شود بر آن بها و قیمتی نهاد. حافظ در یک غزلی که در وصف بهار سروده شده، آغازش هم این است که

نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

ارغوان درختی است با گل‌های گرد، به رنگ سرخ با ته‌رنگ بنفش. اما حافظ می‌گوید ارغوان گلبرگ‌های خودش را در فصل بهار که فصل آشتی و مهرورزی است، تقدیم می‌کند به سمن (یاس). و نرگس هم با مهرورزی به شقایق نگاه می‌کند.

مجری: برویم سراغ بعدی. مسی. چقدر ظروفش جدیداً کاربرد زیادی پیدا کرده و چقدر به‌لحاظ سلامتی دارد توصیه می‌شود که از ظروف مسی استفاده کنیم و اینکه شما تصویر ظرف مسی را انتخاب کردید، جا داشت که از آن صحبت شود.

دکتر شیوا: اینجا رنگ مسی است که می‌شود زرد مایل به سرخ یا نارنجی براق گفت. و همچنان که گفتید کاربرد بسیاری در ساخت ظروف قدیمی داشته و امروزه هم دارد جای خودش را بازیابی می‌کند. رنگ بعدی، لاجوردی است. رنگ بسیار چشم‌نوازی است. لاجِورد یا لاجورد که در فارسی با «ژ» هم تلفظ می‌شده به‌صورت «لاژورد» که نوعی کانی آبی‌رنگ است و اتفاقاً در معادن مس هم یافت می‌شود و کم و بیش با رنگ کبود و نیلی مترادف و هم‌معناست. نیلی هم بعدها به آن خواهیم رسید که برگرفته از گیاه نیل است. یعنی نوعی آبی سیر؛ و کبود هم که نوعی آبی تیرۀ مایل به خاکستری است و لاجوردی با این دو رنگ هم‌معناست. رنگ بعدی رنگ فلز مایع (جیوه) است. این رنگ، رنگ نقره‌ای است با جلای بسیار و براق است. البته سمت چپی در حقیقت رنگی است نزدیک به جیوه‌ای که به آن رنگ سربی می‌گوییم. به‌خاطر اینکه همان جلای نقره‌ای را دارد، اما مات و کدر است.

مجری: الان هم سربی را گفتیم هم جیوه‌ای را؟

دکتر شیوا: بله؛ سمت راست، رنگ جیوه‌ای است به‌سبب جلای نقره‌ای درخشانی که دارد و سمت چپ، همان نقره‌ای است منتها جلای مات یا کدر دارد. رنگ مربوط به سنگ‌ها و فلزات به پایان رسید. اما اگر بینندگان گرامی مایل باشند، ما از هفتۀ آینده به رنگ‌هایی می‌پردازیم که برگرفته از نام گیاهان، گل‌ها و میوه‌هاست؛ نمونه‌اش نیلی و اناری و واژه‌هایی از این دست. و بعد به واژه‌شناسی جانوران؛ برای نمونه قناری، بلبل، باز، عقاب و امثال این‌ها.

۶ نظر ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۷

واژه‌شناسی - ۸

سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۹ ق.ظ

زمان پخش: ۲ اسفند ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg پانزده دقیقه، پنج مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۵ دقیقه، ۱۹ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



این برنامه و یکی دو برنامۀ بعدی راجع به رنگ‌ها و رنگ‌واژه‌ها و ریشۀ اونهاست. اعتراف می‌کنم نمی‌دونستم انقدر رنگ تو دنیا وجود داره و با همون سه چهار تا رنگ قرمز و آبی و زرد و سبز کارامو راه می‌نداختم. حتی شاید درک برنامه برای آقایون هم یه کم سخت باشه؛ چون شنیدم اونا هم دنیا رو با سه چهار تا رنگ تعریف و توصیف می‌کنن و زیاد وارد جزئیات نمی‌شن. خلاصه که تو این برنامه و برنامه‌های بعد با موشی و میشی و شتری و کله‌غازی و تاج‌خروسی و پرکلاغی و سرخابی و ده‌ها رنگ دیگه آشنا میشیم. بدون دیدن فیلم برنامه و با خوندن متن هم بحث قابل درکه، ولی اگه بخواین رنگ‌ها رو ببینید، فایل ویدئویی رو هم بارگیری (دانلود) کنید؛ چون دکتر با خودشون عکس هم آوردن و حین توضیح، عکس‌ها رو هم نشون میدن. و به‌نظر می‌رسه مجری‌مون فوتبالیه و هر جا بحث آبی و قرمزه بحثو می‌بره سمت استقلال و پرسپولیس.

* * *

مجری: امروز قرار است راجع به رنگ‌ها باهم صحبت کنیم. ببینیم که ریشۀ این رنگ‌ها از کجا می‌آید و اینکه چرا مثلاً به سیاه یا مشکی می‌گوییم مشکی. در خدمت جناب آقای دکتر علی شیوا هستم؛ نمایندۀ محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی که با زبان شیواشان می‌توانند خیلی خوب به ما توضیح دهند که چرا رنگ‌ها به این نام شناخته شده‌اند. می‌خواهیم از کدام رنگ شروع کنیم؟

دکتر شیوا: ما در قلمرو واژه‌شناسی که بحث‌های پیشینمان بود، امروز به واژه‌شناسی رنگ‌ها می‌رسیم. می‌خواهیم ببینیم و بررسی کنیم که نام‌های رنگ‌ها چه خاستگاهی دارند و از کجا پدید آمده‌اند. نام‌های رنگ‌ها را بگذاریم «رنگ‌واژه‌ها». رنگ‌واژه‌ها چه خاستگاهی دارند. به‌مناسبت، از رنگ مشکی آغاز کنیم. رنگ مشکی که هم‌معنا و مترادف سیاه است، تلفظ دیگرش در گذشته مُشکی بوده است. یعنی مِشکی و مُشکی دو تلفظ متفاوت از این رنگ هستند. مُشکی یا مِشکی منسوب است به مُشک. مُشک چیست؟ مشک مادۀ معطر با عطر نافذ و پایایی است که از نافۀ نوع خاص و کمیابی از آهو به نام آهوی ختن به‌دست می‌آید. این آهوی ختن که اگر تصویرش در نمایشگر پدیدار شود، نوع خاصی از آهوست که سرش شبیه کانگورو است و دندان‌های دراکولامانند دارد. این آهو که در خطر انقراض یا نابودی هم هست، در قدیم آهوی ختن نامیده می‌شده‌است. زیستگاه این آهو را می‌توانیم قرقیزستان، ایالت سینکیانگ چین، تبت چین و مغولستان بدانیم. زیستگاه این آهو امروز در تبت هم گویا هست. اما شاید به‌خاطر شکار بی‌رویه در خطر نابودی قرار گرفته است. این نوع خاص آهو، آهوی نر ختنی در زیر پوست شکمش کیسه‌ای دارد که «نافه» نامیده می‌شود که در تصویر بعدی نمایان است. در درون نافه مشک وجود دارد. مشک مادۀ روغنی است که از سوراخی از نافه می‌تراود. وقتی که تازه است، به رنگ قهوه‌ای و به‌شکل روغنی است. اما در معرض هوا بسته می‌شود و به این دو شکلی که سمت چپ قرار دارد آشکار می‌شود. پس مشک به رنگ قهوه‌ای بسیار تیره و تقریباً همان مُشکی، مِشکی یا سیاه است. پس رنگ مِشکی یا مُشکی برگرفته از مشک است.

مجری: مِشکی یا همان مُشکی قدمت بیشتری دارد یا سیاه؟ و به کدام در زبان و ادبیات ما بیشتر پرداخته شده است؟

دکتر شیوا: به‌گمانم به هر دو به یک اندازه پرداخته شده است. منتها مشک به‌سبب اینکه مادۀ معطری است و منسوب به مشک، مُشکی و مُشکین جنبۀ هنری و خیال‌انگیز پیدا می‌کند، در ادب فارسی بازتاب بسیار داشته است. چون مشک را به‌عنوان مادۀ معطر هم به‌تنهایی به‌کار می‌بردند و هم آن را با عنبر و کافور مخلوط می‌کردند و عطر مرکب غالیه را درست می‌کردند. زلف را به مشک آغشته می‌کردند و این طور معطر می‌شده‌است. ما در ادب فارسی تعبیرهایی مانند زلف مشکین، جعد مشکین یا طرۀ مشک‌سا داریم که همه برگرفته از همین است. یعنی هم موی مشکی و هم موی معطر و خوش‌بو.

مجری: رنگ بعدی‌مان سرخابی است. درست است؟

دکتر شیوا: سرخابی، رنگی است که به‌ظاهر به‌نظر می‌آید که از ترکیب سرخ و آبی پدید آمده است و بنابراین باید بنفش یا ارغوانی باشد. اما چنانکه در این رنگ می‌بینید، سرخابی منسوب به سرخاب است. سرخاب و سفیداب دو تا از ماده‌های آرایشی در قدیم بوده است. بنابراین سرخاب رنگ سرخ کمرنگی داشته است. سرخابی منسوب به همین مادۀ آرایشی است که یکی از هفت قلم آرایشی قدیم بوده است. قبل از اینکه به رنگ طاووس برسیم، یک نکته را من یادآور شوم که سرخابی برای ما یادآور دو رنگ محبوب هواداران تیم‌های پایتخت هم هست. بر پایۀ آرایش الفبایی اگر پیش برویم، «آبی» در آغاز قرار می‌گیرد. آبی در بدو امر منسوب به آب به‌نظر می‌رسد. همچنان که ما می‌گوییم قهوه‌ای و سرمه‌ای، «آبی» را گمان می‌کنیم که منسوب به آب و به رنگ آب است. اما اگر از لحاظ واژه‌شناسی دقیق شویم در این واژه، پی می‌بریم که آب در آبی به‌معنای درخشش، تلألؤ و جلاست. و آبی، معنای اصلی و کهنش درخشان و متلألی و باجَلا بوده است. جالب این است که در عربی هم برابر و معادل آبی، ازرق است. ازرق از ریشۀ زرق است. همان که ما در فارسی می‌گوییم زرق و برق. بنابراین ازرق عربی هم یعنی درخشان. و باز جالب‌تر اینکه زرد هم از همین ریشۀ زرق است که در اصل فارسی است گرفته شده است. و رنگ زرد هم یعنی رنگ درخشان. هر چند که زرد درخشان را امروز معمولاً ما طلایی می‌گوییم. زرد براق را طلایی می‌نامیم.

مجری: یعنی زرد و آبی تقریباً هم‌معنا هستند؟

دکتر شیوا: بله؛ ریشه‌شان هم‌معناست. اما کاربرد متفاوت شده است و الان به دور رنگ متفاوت اطلاق می‌شوند. برسیم به رنگ قرمز. قرمز رنگی است که برگرفته از نام کِرم است. اما اصل واژه ظاهراً هندی باستان یا سانسکریت است. «کرمیجا» که نوعی شپشک گیاهی بوده و هست که روی میوه‌ها قرار می‌گیرد و این را از روی میوه یا شاخه و تنۀ درخت بلوط جمع می‌کردند و با جوشاندن، این کرم‌ها را می‌کشتند و خشک می‌کردند و از این کرم رنگ طبیعی قرمز به‌دست می‌آمد.

مجری: اسم این کرم چه بوده؟

دکتر شیوا: نوعی شپشک است که در فارسی به آن قرمزدانه یا حشرۀ لاک‌زا می‌گویند. می‌دانید که لاک هم در فارسی به‌معنای قرمز است. در فرش‌بافی فرش لاکی، قرمز پررنگی است که به‌صورت طبیعی این طور به‌دست می‎‌آمده‌است. این هم از رنگ قرمز. پس رنگ قرمز در ریشه و بنیاد با کرم نسبت دارد. اما بپردازیم به تصویر طاووس. رنگ طوسی، کوتاه شده و تغییر یافتۀ طاووسی است. چنانکه در تصویر هم نمایان است، به‌ویژه طاووس ماده رنگ طوسی دارد. و به احتمال بسیار زیاد این واژه از همین گرفته شده است. در رسم خط فارسی هم با «ط» دسته‌دار نوشته می‌شود. به‌خاطر اینکه طاووس را که اصل هندی دارد، ما با این رسم‌الخط می‌نویسیم. نمونه‌هایی مثل قرمز و طوسی که برگرفته از کرم و طاووس است، نشان می‌دهد که ایرانیان برای نام‌گذاری رنگ‌ها گاهی از جانوران بهره می‌گرفتند. نمونۀ بعدی را اگر ببینیم، خروس است. ما رنگی داریم به نام تاج‌خروسی که نوعی قرمز روشن است و منسوب است به تاج خروس. البته گیاهی هم به نام تاج خروس داریم که آن، هم رنگش هم شکلش شباهت می‌برد به تاج خروس.

مجری: برویم سراغ بعدی. کلاغ است؟

دکتر شیوا: رنگ سیاه پرکلاغی منسوب به پر کلاغ است. و پر کلاغ یعنی سیاهی که در آن رگه‌هایی از سبز دیده شود یا درخشش سبز پیدا کند سیاه پرکلاغی نامیده می‌شود.

مجری: رنگ بعدی چه سبزی است؟

دکتر شیوا: سبز کله‌غازی.

مجری: نمی‌دانم شما با من موافقید یا نه، آقایان اصولاً خیلی وارد جزئیات رنگ‌ها نمی‌شوند. مثلاً چند تا سبز را کنار هم بگذاریم معمولاً همه را می‌گویند سبز است. یا مثلاً چند تا قرمز را کنار هم بگذاریم همه را می‌گویند قرمز است. اما خانم‌ها می‌توانند طیف‌ها را تشخیص بدهند و با جزئیات بیشتری نگاه کنند. می‌گویند از دقت خانم‌هاست و این طبیعی است و از تفاوت‌های بین خانم‌ها و آقایان است در روان‌شناسی. برای همین پرسیدم. پس این می‌شود سبز کله‌غازی.

دکتر شیوا: بله؛ سبز کله‌غازی نوعی سبز است که رنگ‌به‌رنگ می‌شود و گاهی درخشش آبی هم دارد. پیرو گفتار شما باید گفت که به احتمال بسیار بنابراین بسیاری از نام‌واژه‌های رنگ‌ها را خانم‌ها گذاشته‌اند. یعنی بانوان با دقت و باریک‌بینی که در طیف‌های رنگی دارند، احتمالاً این‌ها را بهتر تشخیص بدهند. 

مجری: یک کتاب روان‌شناسی هست که تفاوت بین خانم‌ها و آقایان را نوشته و خیلی هم دقیق، با جزئیات به آن پرداخته است. یک جایی اشاره می‌شود که خانم‌ها در تشخیص رنگ‌ها خیلی بهتر از آقایان معمولاً عمل می‌کنند. نه که آقایان نتوانند. ممکن است یک آقایی داشته باشیم، مثل آقای نورپرداز، مثل آقای طراح دکور که به‌راحتی می‌توانند رنگ‌ها را تشخیص بدهند. اما اصولاً خانم‌ها در این زمینه با دقت بیشتری پیش می‌روند. خیلی خوب بود آقای دکتر شیوا. بحثمان ادامه دارد؟

دکتر شیوا: فقط سه نمونۀ دیگر را به‌صورت کوتاه می‌گویم که باز برگرفته از نام جانوران است. یکی «موشی» است که یعنی خاکستری تیره. دیگری «میشی» است که قهوه‌ای روشن است. میش به‌معنای گوسفند، که در چشم میشی باز رگه‌هایی از سبز دیده می‌شود و سرانجام «شتری» که قهوه‌ای روشن مایل به زرد به‌شمار می‌آید. جالب این است که برخی از نام‌های جانوران برگرفته از رنگ هم هستند. از شما بپرسم، کبوتر به گمان شما برگرفته از چه رنگی است؟

مجری: کبوتر؟ سخت شد.

دکتر شیوا: کبود. جزء «تر» به کبود افزوده شده و کبو‌تر یعنی آنکه به رنگ کبود است.

۵ نظر ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۱۹

واژه‌شناسی - ۷

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ق.ظ

زمان پخش: ۲۱ بهمن ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg ده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۰ دقیقه، ۱۶ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



موضوع بحث، واژه‌هاییه که از فارسی به عربی وارد شده و اصطلاحاً به این پدیده می‌گیم قرض‌گیری؛ و جزو مباحث مورد علاقه‌ام بوده و هست و از دوران مدرسه تا همین الان هر موقع موضوع سخنرانی‌های کلاسی آزاد و دلخواه بود، من سعی می‌کردم راجع به این موضوع صحبت کنم و بخش جذابی بوده برام همیشه. هر موقع هم حرفی برای گفتن با کسی نداشتم، این به ذهنم می‌رسید که بگم می‌دونی فلان کلمه فارسیه و از فارسی به فلان زبان رفته؟ بعد بشینم ریشه‌شو برای ملت توضیح بدم و فکر کنم دارم یه کار هیجان‌انگیز انجام میدم. در مورد برنامه هم این نکته به نظرم می‌رسه که به نظرم مجری از قبل جواب سؤالایی که دکتر قرار بوده بپرسه رو ازشون پرسیده. چون جواب یه سری سؤال سختو میگه و یه سری بدیهیات غیرمنتظره رو می‌مونه چی بگه. آمادگی قبل از برنامه بد نیست، خوب هم هست‌. ولی جلوی بینندگان به نظرم خوبه یه کم فیلم بازی کنه که نفهمیم اینو.

* * *

مجری: فکر می‌کنم می‌خواهیم راجع به این صحبت کنیم که یک سری واژه‌ها از فارسی تشریف برده‌اند به زبان‌های دیگر. درست است؟

دکتر شیوا: درست است. ما جلسۀ پیشین هم دربارۀ شماری از واژگان سخن گفتیم که از سرزمین ما، سرزمین‌های دیگر را درنوردیدند و جهانگیر شدند. برای نمونه واژه‌های چمدان و پیژامه و بازار و پردیس و این‌ها را گفتیم که برخی بازگشته‌اند به زبان ما. اما امروز می‌خواهیم دربارۀ واژه‌هایی سخن بگوییم که از فارسی به زبان عربی رفته‌اند. چون غالباً ما می‌پنداریم که روند، وارونه بوده است. یعنی بیشتر، واژه‌ها از عربی به فارسی آمده‌اند. اما در دوران پیش از اسلام واژه‌ها غالباً از زبان ما به زبان عربی راه پیدا کردند. برای نمونه یکی از دوستان تعریف می‌کرد که در شهر مدینه در اتوبوسی سوار شده بود، کنار فرمان راننده جمله‌ای به‌عربی نوشته شده بود که «ممنوعٌ اعطاءُ السائق البقشیش». ممنوع و اعطا که مشخص است. سائق یعنی راننده، از سوق دادن می‌آید. یعنی اعطا کردن بقشیش به راننده ممنوع است. این واژه همان «بخشش» فارسی است که از فارسی به عربی راه پیدا کرده و به‌صورت بقشیش به‌کار می‌رود. همین امروز این واژه، کاربردی است. و جالب این است که ما در فارسی به جای این، اَنعام می‌گوییم. یعنی اِنعامِ عربی را گرفته و به‌صورت اَنعام درآورده‌ایم و اگر چنین جمله‌ای بخواهیم به‌کار ببریم می‌گوییم «به راننده انعام ندهید». سخن اینجاست که داد و ستد میان زبان‌ها برقرار است. یعنی این داد و ستد فرهنگی خودش را در زبان نشان می‌دهد. نمونۀ دیگر، واژۀ «فستیوال» انگلیسی است. فستیوال را ما در زبان فارسی «جشنواره» می‌گوییم. برای نمونه، جشنوارۀ فجر می‌گوییم. جشنواره واژه‌ایست که رایج بوده و فرهنگستان آن را در برابر فستیوال به‌تصویب رسانده است. اما عرب‌ها واژۀ «مهرگان» فارسی را گرفته‌اند. می‌دانید که مهرگان پس از نوروز یکی از بزرگترین جشن‌های ایران باستان بوده که در ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برگزار می‌شده و آن را جشن پیروزی کاوۀ آهنگر بر ضحاک ماردوش قلمداد می‌کردند. این مهرگان را عرب‌ها گرفته و به‌صورت «مهرجان» معرب کرده‌اند. یعنی عرب‌ها مهرجان را به جای فستیوال به‌کار می‌برند. نمونۀ دیگر واژۀ «اندازه» فارسی است. اندازۀ فارسی به زبان عربی رفته و نام یک علمی شده است؛ و آن علم اشکال و اندازه‌هاست. اندازه به عربی رفته شده هَندسه و هَندسه به‌صورت هِندسه به فارسی بازگشته است. عرب‌ها از هَندسه مهندس را ساخته‌اند و ما هم در فارسی مهندس را به‌کار می‌بریم. اما باید دانست که ریشه و اصل این واژه به زبان خودمان (زبان فارسی) بازمی‌گردد. نمونۀ دیگر واژۀ «زمان» است. زمان که ما امروز در زبان فارسی به‌کار می‌بریم ریشۀ فارسی دارد و به عربی رفته است. اما عرب‌ها آن را جمع بسته و به‌صورت «ازمنه» درآورده‌اند و از این ریشه واژۀ «مزمن» را ساخته‌اند. مزمن، ویژگی بیماری‌های پایدار با تغییرات کند است. و ما دوباره مزمن را از عربی وام گرفتیم و در زبان خودمان به‌کار می‌بریم. همچنان که ما «وقت» را از عربی گرفته‌ایم و ترکیب کرده‌ایم با واژه‌های گوناگونی، وقت‌شناس و وقت‌گیر و وقت و بی‌وقت و این‌ها را ساخته‌ایم. از میان سازهای موسیقیایی ساز ویولن واژه‌ای است که ما از زبان فرانسه گرفته‌ایم و به‌صورت «ویولن‌نواز» آن را با فارسی ترکیب کرده‌ایم. اما عرب‌ها، جالب است چون این ساز شباهتی به کمانچۀ ایرانی دارد آن را «الکمان» می‌نامند. یعنی ویولن فرانسوی را عرب‌ها «الکمان» که واژۀ فارسی است نام‌گذاری کرده‌اند. نمونۀ دیگر، واژۀ «تازه» است. «تازه» در فارسی میانه، یعنی فارسی دوران ساسانیان «تازگ» تلفظ می‌شده‌است. زمانی که عرب‌ها این واژه (تازگ) را از فارسی میانه گرفته‌اند آن را به‌صورت «تازج» معرب کرده‌اند. «گ» را تبدیل به «ج» می‌کنند و برای اینکه عربی‌تر به‌نظر بیاید آن را با «ط» می‌نویسند. روی بسته‌های شیر در کشورهای عربی حلیبٌ طازج (شیر تازه) نوشته می‌شود. و به این ترتیب «برنامگ» را هم از پهلوی، یعنی فارسی میانه گرفته‌اند و به‌صورت «برنامج» درآورده‌اند. برنامج در گفت‌وگوهای خبری و گزارش‌های عربی بسیار دیده می‌شود و به‌صورت «برامج»، جمع مکسر هم بسته‌اند. واژۀ دیگر «الکتریسیته» است. ما الکتریسیته را از زبان انگلیسی گرفته‌ایم در زبان خودمان به‌کار می‌بریم. منتها ما الکتریسته را به‌صورت جریان برق می‌گوییم. برق برابر الکتریسیته است و واژۀ عربی است. ما واژۀ عربی برق را به جای الکتریسیتۀ غربی استفاده می‌کنیم. اما جالب اینجاست که عرب‌ها برابر الکتریسیته، واژۀ فارسی به‌کار می‌برند. یعنی آن‌ها برق را «الکهربا» می‌نامند. کهربا واژۀ فارسی است. صمغ خشک شدۀ زردرنگی است که با الکتریسیتۀ ساکن می‌تواند کاه را برباید و جذب کند. بنابراین عرب‌ها واژه را از ما و ما واژه را از عرب‌ها گرفته‌ایم. اینجا داد و ستد زبانی میان فارسی و عربی کاملاً آشکار و روشن می‌شود. نمونۀ دیگر، ما یک قالب شعری داریم به نام رباعی. رباعی از ریشه یا هم‌خانوادۀ رابع و اربع و ربع است. یعنی چهارگانی یا چهارتایی است. چراکه چهار مصراع دارد. این قالب شعری که اصل ایرانی داشته اول نامش دوبیتی یا ترانه بوده، اما بعدها ما آن را رباعی نامیدیم. یعنی از عربی واژه گرفتیم برای نام‌گذاری قالب شعری خودمان. جالب این است که این قالب وقتی به زبان عربی رفته، عرب‌ها آن را «الدوبیت» نامیدند. یعنی آن‌ها دوبیت را از فارسی وام گرفته‌اند و ما هم رباعی را از عربی وام گرفته‌ایم. این داد و ستد باز در اینجا روشن است. واژه‌های زیادی میان فارسی و عربی داد و ستد شده است. نمونه‌هایش آن‌قدر زیاد است که کتاب‌هایی در این زمینه تألیف شده است. کتاب‌هایی که فرهنگ واژه‌های فارسی در عربی یکی از این نمونه‌هاست. مثلاً «استاد» به عربی رفته و به‌صورت «استاذ» درآمده، یا «میدان»، «درویش»، «بندر»، «بستان». این‌ها همه واژه‌های فارسی‌اند که به عربی رفته‌اند و در آنجا به‌کار می‌روند.

۶ نظر ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۷

واژه‌شناسی - ۶

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۳۴ ق.ظ

زمان پخش: ۲۷ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg هشت دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۸ دقیقه، ۱۳ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



دکتر شیوا داشت در مورد ریشۀ پردیس و بهشت صحبت می‌کرد، مجری یهو گفت الهی که دانشگاه‌های پردیس بهشت باشن و خداحافظ. درک می‌کنم که وقت برنامه کمه، اما جور دیگری هم میشه برنامه رو به پایان رسوند. این قسمت به نظرم خیلی کوتاه بود؛ ولی مثل همیشه عالی و جذاب و پر از نکته. 

* * *

مجری: امروز قرار است که در ادامۀ مبحث هفتۀ گذشته‌مان بپردازیم به واژگانی که خاستگاه خاصی دارند یا ندارند.

دکتر شیوا: هفتۀ پیشین دربارۀ واژه‌هایی سخن گفتیم که نمی‌شود به‌سادگی از ساختمانشان به خاستگاهشان پی برد؛ مگر اینکه آشنایی داشته باشیم با دگرگونی‌هایی که واژه در بستر زمان داشته است و از داد و ستد زبان‌ها با یکدیگر هم آگاه باشیم. برای مثال پسته خاستگاه نخستینش سرزمین ما ایران بوده است. این را چه چیزی به ما نشان می‌دهد؟ صورت عربی واژه (فستق) و بعد صورت انگلیسی‌اش (pistachio) نشان می‌دهد خاستگاه این واژه ایران بوده و خود فراوردۀ کشاورزی از ایران سراسر جهان را درنوردیده است. در حال گشت‌وگذار در بازار بودیم که زمان ما به پایان رسید. برای اینکه رونق بازار همچنان به جا بماند بهتر است به همین واژه بازگردیم. و بازار را گفتیم که از فارسی به زبان‌های دیگر رفته است. برای نمونه عرب‌ها بازار را «بَیزار» و انگلیسی زبان‌ها «بِزار» تلفظ می‌کنند. این واژه از فارسی به ترکی، از ترکی به ایتالیایی و از ایتالیایی به سراسر اروپا رخت کشیده است. اما دربارۀ ریشۀ واژۀ بازار اگر بینندگان به‌یاد داشته باشند گفتیم که بخش نخستین این واژه (با) به‌معنای بهاست و بازار یعنی محل خرید و فروش؛ چراکه «زار» در گلزار و شنزار و شوره‌زار و مانند این‌ها معنای مکان می‌دهد. اما یک وجه تسمیۀ دیگری هم برای بازار برخی لغت‌نویسان گفته‌اند. گفته‌اند «با» در اینجا به‌معنای «بها» نیست بلکه معنای «آش» می‌دهد. می‌دانید که «آش» در زبان فارسی کهن مطلق غذا بوده است. یعنی به هر نوع غذایی آش می‌گفتند. یعنی فرض بفرمایید که پلو و چلو و کته، آش نامیده می‌شدند و البته با خورشتی صرف می‌شدند.

مجری: چگونه این‌ها را از هم تفکیک می‌کردند؟

دکتر شیوا: امروز اگر ببینید ما می‌گوییم «آشپز». آشپز یعنی کسی که انواع غذاها را می‌پزد، و نه تنها صرفاً آش. و تفکیکش به این صورت بوده که اگر غذا به‌صورت عادی نبوده و اگر شل پخته می‌شده با آب بیشتر، آش شله نامیده می‌شده‌است. آش شله همان «با» است. آنچه که امروزه آش می‌گوییم را در زبان فارسی کهن «با» می‌گفتند. به‌فرض ما داشتیم «شوربا»؛ یعنی آش شور؛ سرکه‌با، ماش‌با، زیره‌با (آشی که در آن زیره به‌کار رفته است). این «با» به‌معنای آش است. اما بازار در حقیقت جایی بوده که در سر گذر آش می‌فروختند. یعنی غذافروشی یا غذاخوری بوده است. اصالتش با محل فروش غذا بوده و بعداً گسترش پیدا کرده است. این هم وجه تسمیۀ دوم دربارۀ بازار است. اما از واژۀ بازار ما در زبان فارسی «بازرگان» داریم. یعنی «بازر» در آغاز این واژه از بازار گرفته شده است. یعنی بازار تخفیف یافته و به‌صورت بازار درآمده است. همچنان که بخش نخستینِ واژۀ «پیغمبر»، کوتاه‌شدۀ «پیغام» و بخش نخستینِ واژۀ «رهگذر»، کوتاه‌شدۀ «راه» بوده است. جالب این است که ما در دورۀ ساسانی منصبی داشتیم به نام بازاربدی یا بازاربد. بازاربد مانند سپهبد، تقریباً برابر بوده با وزیر بازرگانی امروز؛ و این واژه هم از «بازار» برگرفته شده است. برسیم به واژۀ دوم که واژۀ «پیژامه» است. پیژامه که پیژاما و پیجامه و حتی پیرجامه هم در برخی لهجه‌ها تلفظ می‌شود، از زبان فرانسه وارد فارسی شده است. اما نکته اینجاست که اصالت فارسی دارد؛ یعنی واژۀ پای‌جامه، جامه‌ای که در پای می‌کنند بوده است. اول از فارسی رفته به هند؛ هند مستعمرۀ انگلستان بوده، از هند به انگلیسی رفته و از انگلیسی به فرانسه راه پیدا کرده است و ما همین واژه را دوباره از فرانسه گرفته‌ایم و به زبان خودمان بازگردانده‌ایم.

مجری: ولی چقدر پای‌جامه قشنگ و رو بوده است. نه؟

دکتر شیوا: بله؛ یعنی ساختارش شفاف است. یعنی از ساختار می‌شود پی به معنا برد. نمونۀ دیگری از این واژه‌ها چمدان است. چمدان از زبان روسی به فارسی راه پیدا کرده است. اما باز اصالت فارسی دارد و آن «جامه‌دان» است. جامه‌دان از فارسی به روسی رفته و به‌صورت «چمادان» درآمده و ما دوباره از روسی گرفته و چمدان تلفظ می‌کنیم. نمونۀ دیگری از واژه‌هایی که از فارسی به زبان‌های دیگر رفته واژۀ «پردیس» است. پردیس در فارسی باستان «پَری‌دَیزه» به‌معنای باغی است که پیرامونش را دیوار و حصار کشیده‌اند. و در معنای باغ بهشت به زبان عربی و انگلیسی و آلمانی و همۀ زبان‌ها رفته است. در عربی به‌صورت فردوس درآمده است. چنانکه نام بزرگترین حماسه‌سرای جهان، حکیم ابوالقاسم فردوسی از همین فردوس می‌آید. و در انگلیسی به‌صورت paradise و در آلمانی، paradies، همۀ این‌ها برگرفته از پردیس فارسی است. جالب اینکه این واژه دوباره در فارسی احیا شده و ما پردیس دانشگاهی و پردیس سینمایی داریم.

۴ نظر ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۴

واژه‌شناسی - ۵

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۴۲ ق.ظ

زمان پخش: ۲۰ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg سیزده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۳ دقیقه، ۱۸ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



دکتر شیوا علاوه بر واژه‌شناسی، اگر اون روز، روز بزرگداشت کسی باشه این نکته رو هم یادآوری می‌کنن. مثل همیشه عالی بود و کلی به معلوماتم اضافه شد و ریشۀ «چای» و «لیوان» از همه جالب‌تر بود برام. فقط لازم می‌دونم اینو بگم که چون با زبان‌هایی مثل هندی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی و حتی عربی آشنایی کاملی ندارم، جاهایی که دکتر شیوا میگن فلان کلمه توی فلان زبان این میشه، من هر چی رو که می‌شنوم می‌نویسم و سعی می‌کنم تا جایی که می‌تونم با فرهنگ لغت‌ها هم مطابقت بدم چیز‌هایی که می‌شنوم رو، و همۀ تلاشم رو می‌کنم با حروف الفبا و دستور خط درست بنویسمشون (مخصوصاً فرانسوی‌ها رو)؛ ولی به نظر خودم کارم خالی از اشکال نیست.

* * *

مجری: سؤالی از ادامۀ بحث هفتۀ گذشته‌مان باقی مانده بود اگر خاطرتان باشد. کلمۀ «کرسی» که من آخر برنامه ازتان پرسیدم. گفتم خاستگاهش به کجا برمی‌گردد. چون راجع به بخاری و سایر وسایل گرمایشی صحبت کرده بودیم. به «کرسی» بپردازیم و بحث واژگانی را که به خاستگاه خاص زمانی یا مکانی یا شخصی برمی‌گردند، ببندیم و برویم سراغ بحث جدید.

دکتر شیوا: اگر اجازه بدهید من در آغاز یادی کنم از یکی از نام‌آوران تاریخ شکوهمند ایران. امروز بیست دی‌ماه، همزمان است با سالگرد شهادت میرزاتقی خان فراهانی، امیرکبیر. بایسته است که ما از کوشش‌های نستوهانه و خدمات ارزندۀ این بزرگمرد قدردانی کنیم و آن‌ها را در راه پیشرفت و آبادانی و سرافرازی ایران گرامی‌مان ارج بنهیم. «کرسی» همچنان که می‌دانید چهارپایۀ چوبی است که زیرش در قدیم منقلی می‌گذاشتند یا چاله‌ای می‌کندند که به آن می‌گفتند چالۀ کرسی یا حوض کرسی. و در آنجا زغال گداخته یا آتش زغال قرار می‌دادند و رویش را با لحافی می‌پوشاندند؛ همان لحاف کرسی. و در شب‌های سرد زمستان پا را دراز می‌کردند و از هم‌صحبتی یکدیگر برخوردار می‌شدند. واژۀ کرسی در زبان فارسی دو ریشه دارد. یکی کرسی به‌معنای صندلی است. این واژه در عربی آمده، اما خاستگاه اصلی‌اش زبان آرامی است. زبان آرامی هم‌خانواده با زبان عربی است و گویا واژۀ کرسی از آرامی به عربی آمده، به‌معنای صندلی. اما در معنی‌های دیگر در فارسی کاربرد پیدا کرده است. برای نمونه ما امروز می‌گوییم کرسی استادی فلان دانشگاه؛ یا حتی دندان کرسی (دندان آسیا)؛ یا خط کرسی (خط زمینه). اما کرسی به‌معنایی که پیش‌تر گفتم، یعنی آن چهارپایۀ چوبی به احتمال بسیار، از این ریشه نیست بلکه واژه‌ای چینی-ژاپنی است، و از آن سرزمین این واژه به فارسی راه پیدا کرده و گسترش پیدا کرده و امروز هم کاربرد دارد.

مجری: چون این وسیله به‌عنوان وسیلۀ گرمایشی در چین باستان و هند و ژاپن من خیلی دیدم که استفاده می‌شده‌است و احتمالاً قصه‌اش همین است. امروز قرار است چه بحثی را باز کنیم؟

دکتر شیوا: اگر بینندگان گرامی به یاد داشته باشند، هفتۀ گذشته ما واژه‌هایی را بررسی کردیم که گفتیم اگر در ساختمانشان درنگ کنیم و بیندیشیم چون نام فراورده‌های کشاورزی و صنعتی هستند، می‌توانیم به خاستگاهشان پی ببریم. خواه این خاستگاه کشور، شهر و منطقه‌ای باشد، مانندِ سینیِ چین، هندوانۀ هند، کاشی کاشان، شیروانی شیروان، بخاری بخارا، خواه اینکه بازگردد به شخصی یا کسی، مانند میرزاقاسمیِ محمدقاسم خان والی و بورانی پوران‌دخت یا بوران‌دخت ساسانی. اما من دریغم می‌آید یکی از واژه‌های فراموش شدۀ هفتۀ گذشته را اینجا یاد نکنم و به آن نپردازم؛ و آن هم واژۀ لیوان است. شاید قدری دشوار باشد یافتن خاستگاه لیوان. اما به یکی از روستاهای ایران بازمی‌گردد واژۀ لیوان. و اگر بخواهم راهنمایی کنم، روستایی در استان آذربایجان شرقی در نزدیکی تبریز و به گمانم در دامنۀ سهند باشد. و این روستا پنیر گوسفندی‌اش شهرۀ جهان است. پنیرِ؟

مجری: لیقوان

دکتر شیوا: لیقوان جایی است که خاک سرخ مخصوصی دارد که به کار کوزه‌گری و سفال‌گری هم می‌آید و لیوان‌های سفالی نخستین‌بار در ایران در آنجا ساخته شدند و به سراسر ایران پراکنده شدند. بنابراین لیوان ما از لیقوان ما برگرفته شده است.

مجری: اتفاقاً امروز داشتم با جناب آقای دکتر شیوا صحبت می‌کردم، گفتند شما کجایی هستید؟ گفتم ما اصالتاً برمی‌گردیم به صد و بیست کیلومتری تهران، بعد از دماوند و این‌ها. گفتند یک کوهی هست، اسناوند، در آذربایجان شرقی. و جالب شد. گفتم در شجره‌نامۀ ما این طور است که می‌رسیم به بعد از دماوند. چه جالب، بروم اسناوند را ببینم. این است که حتی خانواده و فامیلی‌های ما جدای از شجره‌نامه و اصل و نسبمان می‌تواند به یک محلی برگردد و خاستگاهی داشته باشد.

دکتر شیوا: گفتار امروز ما دربارۀ واژه‌هایی است که از ساختمانش به‌سادگی پی به خاستگاهش نمی‌توان برد. اما اگر با تاریخ زبان آشنایی داشته باشیم و مسیری را که یک واژه در درازنای زمان پیموده و به امروز رسیده رصد بکنیم و با دادوستد زبان‌ها هم آشنا باشیم، می‌توانیم زادگاه و خاستگاه واژه را بیابیم. از واژۀ «چای» سر صبحی آغاز کنیم بی‌مناسبت نیست. چای بازمی‌گردد به کشور یا سرزمینِ؟

مجری: من چون خیلی چای دوست دارم و خیلی هم راجع به آن تحقیق کرده‌ام به چین برمی‌گردد.

دکتر شیوا: بله، به چین بازمی‌گردد چای. و جالب اینجاست که در لهجۀ شمالی چین، چای را «چا» تلفظ می‌کردند. هم‌اکنون هم «چا» تلفظ می‌شود. در لهجۀ جنوبی چین آن را «تِ» تلفظ یا واگویه می‌کردند. سرزمین‌ها یا کشورهایی بازرگانی آن‌ها با چین از طریق زمین و از شمال چین بوده، واژه را از «چا» گرفته‌اند. مثل ایران که «چای» گفته‌اند، یا در روسیه که «چَی» است، یا در عربستان که «شای» می‌گویند. کشورهایی که مسیر بازرگانی‌شان دریا بوده، خواه‌ناخواه از جنوب چین این فراورده را گرفته‌اند. بنابراین در انگلیسی «tea» است و در آلمانی و فرانسوی «the`» است. یعنی ما این طور می‌توانیم دریابیم که واژه از چین چگونه همراه با فراورده‌ای که این نام را بر خود دارد در سراسر جهان گسترش پیدا کرده است.

مجری: واژۀ بعدی؟

دکتر شیوا: واژۀ بعدی «فلفل» است. فلفل، چنانکه می‌شود حدس زد، سرزمین اصلی‌اش کجا می‌تواند باشد؟ مردم کجا به فلفل علاقه‌مند هستند؟

مجری: اتفاقاً نمی‌شود حدس زد. هند؟

دکتر شیوا: واژۀ فلفل که در زبان هندی باستان یا سانسکریت «پیپلی» بوده ظاهراً، نخست وارد زبان فارسی شده است. در زبان فارسی آن را «پلپل» نامید. از فارسی به عربی رفته و شده فلفل امروزی، و از زبان عربی به زبان‌های دیگر راه پیدا کرده است. مثلاً pepper انگلیسی. پس چای از چین و فلفل از هند این مسیر پرفراز و نشیب را پشت سر گذاشته‌اند. هفتۀ گذشته دربارۀ پرتقال هم اگر خاطرتان باشد سخن گفتیم و گفتیم که پرتقال اصلش از چین است که از چین به پرتغال رفته و از آنجا به کشورهای اروپایی و ایران. و نکته اینجاست که نامِ «پرتقال» را ما از پرتغالی‌ها گرفته‌ایم؛ اما انگلیسی‌زبانان پرتقال را orange تلفظ می‌کنند. این تلفظ انگلیسی از واژۀ عربی شدۀ نارنج است و نارنج خودش از نارنگ فارسی گرفته شده است. نارنگ به عربی رفته شده نارنج، و انگلیسی‌زبانان آن را گرفته و orange را ساخته‌اند. و جالب این است که خود ما در فارسی از نارنگ، میوه‌ای با نام نارنگی ساخته‌ایم که آن هم منسوب به این واژه است. واژۀ دیگر، «پسته» است. همه می‌دانند و بر همگان آشکار است که پسته فراوردۀ اصیل ایران است. بنابراین نامش باید از ایران به همه جا رفته باشد. پسته از ایران به کشور عربستان رفته و عرب‌ها پسته را «فُستق» تلفظ می‌کنند. یعنی واژه را معرب کرده‌اند. و به کشورهای اروپایی هم راه پیدا کرده است. در زبان انگلیسی pistachio یا تلفظی نزدیک به این نشان‌دهندۀ اصالت ایرانی فراوردۀ پسته است. واژۀ دیگری که می‌شود به آن اشاره کرد شکر است. شکر واژه‌ای در اصل هندی است. یعنی نامش از هند می‌آید. «سرکرا» در زبان هندی باستان یا همان سانسکریت، نام این محصول بوده است. شکر از هند به جاهای گوناگون رفته است. برای نمونه به ایران آمده است که نام «شکر» پیدا کرده، به عربستان رفته و عرب‎ها «سُکّر» می‌گویند و در انگلیسی نام sugar دارد.

مجری: و کلام پایانی؟

دکتر شیوا: البته واژه بسیار است و اگر مجال باشد خواهیم گفت. واژۀ پایانی، «بازار» است. بازار هم واژۀ اصیل ایرانی است. «با» در آغاز «بازار» هم‌ریشه با بهاست؛ بها به‌معنای قیمت و «زار» هم به‌معنای مکان است. همچنان که در گلزار و شنزار و چمنزار و نمکزار می‌بینیم. بنابراین بازار می‌شود محل قیمت، محل داد و ستد و خرید و فروش. پدیدۀ بازار، از فارسی به همه جای جهان رفته، عرب‌ها آن را بازار یا وازار و انگلیسی‌زبانان بازارهای سنتی را bazar تلفظ می‌کنند.

۴ نظر ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۴۲

واژه‌شناسی - ۴

جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۵۴ ق.ظ

زمان پخش: ۱۳ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg چهارده دقیقه، پنج مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۴ دقیقه، ۲۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



تنها توصیه‌ای که راجع به برنامه‌های دکتر شیوا می‌تونم بگم اینه که از دستش ندید و اگه می‌تونید فایل‌های صوتی یا تصویری رو هم دانلود کنید و به خوندن متنی که تایپ کردم اکتفا نکنید. بسیار جذاب و جالب و آموزنده و همه‌فهم. و اینکه دکتر، مثل معلم‌ها مدام از مجری سؤال می‌پرسه و بیچاره مجری باید حسابی حواسشو جمع کنه. از نکات جدید و جالبی که از این برنامه یاد گرفتم ریشه و خاستگاه تخمه ژاپنی و خربزه و بورانی و میرزاقاسمی و کلی کلمۀ دیگه بود.

* * *

مجری: خیلی از شما پیامک زدید و گفتید که دلتان می‌خواهد راجع به چه موضوعاتی در فرهنگستان صحبت بکنیم و خیلی از شما هم سؤالاتی را مطرح کردید که قول می‌دهم سر فرصت حتماً سؤالات شما را از نمایندۀ محترم فرهنگستان ادب و زبان فارسی بپرسم. امروز در این بخش در خدمت جناب آقای دکتر شیوا هستیم که خیلی شیوا، خیلی رسا و خیلی خوش‌بیان ما را به دنیای فرهنگستان می‌برند. سلام خدمت شما جناب آقای دکتر شیوا، خیلی خوش آمدید.

دکتر شیوا: به نام خداوند جان و خرد. سلام می‌گویم و روزخوش به یکایک بینندگان گران‌مایۀ برنامۀ «صبح به خیر ایران». هفتۀ گذشته اگر بینندگان به یاد داشته باشند ما از واژۀ ترکیبی «دار و درخت» آغاز کردیم و «دار» را در واژه‌های «داربست» و «دارچین» و «دارو» و مانند این‌ها بررسی کردیم و سرانجام گریزی زدیم به واژۀ «چینی» و «سینی». امروز هم در پی هفتۀ گذشته ما می‌خواهیم واژه‌هایی را بررسی کنیم که به فراورده‌های کشاورزی یا صنعتی اشاره می‌کنند؛ اما اگر در ساختمان این‌ها باریک شویم و درنگ کنیم، می‌توانیم به خاستگاهشان پی ببریم. ما «سینی» و «چینی» را گفتیم؛ اما چون خیلی فاصله نیفتاده با شب یلدا، بگذارید به میوۀ برجستۀ شب یلدا اشاره‌ای بکنیم و آن «هندوانه» است که ظاهراً صورت کهن‌ترش «هندُوانه» است. حالا اگر در واژه درنگ بکنیم پی می‌بریم که خاستگاه هندوانه باید هند باشد. یعنی هندوانه جمع هندو نیست. این «ان» نشان‌دهندۀ مکان است. پس «هندوان» یعنی سرزمین هندوستان؛ «هندوانه» یعنی هندوستانی. و این میوه چون از هند آمده، به این نام مشهور شده است. و جالب این است که پیش از اینکه نامش در زبان فارسی فراگیر شود، ایرانیان به هندوانه، خربزۀ هندی می‌گفتند. یعنی صفت هندی را به خربزه می‌افزودند تا هندوانه را برساند.

مجری: کاش می‌دانستیم خود خربزه قصه‌اش از کجا شروع شده است.

دکتر شیوا: به خربزه هم می‌رسیم؛ چون از نامش می‌شود پی برد. حالا اینکه جزء نخستینش به‌معنای بزرگ است یا نه بماند. اما از چین و هند برویم به ژاپن و واژۀ «تخمه ژاپنی» که در زبان فارسی شناخته شده است. این ژاپنی در اینجا از قضا فریبنده و غلط‌انداز است. یعنی تخمه ربطی به ژاپن ندارد. بلکه در پیرامون دماوند ما روستایی داریم به نام جابان. و یک هندوانه‌ای آنجا کشت می‌شود که مصرف خوراکی ندارد. به هندوانۀ آجیلی معروف است. اما تخمه‌اش به نقاط مختلف ایران می‌رود. و بنابراین این تخمه جابانی است. اما از آنجایی که ما در فارسی مثلاً شمیران را می‌گوییم شمرون؛ همدون، اصفهون، کاشون؛ این به جابون تبدیل شده است و چون جابون چندان آشنا نبوده، با واژۀ تقریباً آشنای ژاپن جایگزینش کردند. در حقیقت تخمه ژاپنی همان تخمه جابانی است که در زبان فارسی کاربرد پیدا کرده است.

مجری: یک وقت‌هایی انگار تنبلی باعث شده است که یک سری کلمات جایشان را به یک سری کلمات دیگر بدهند؛ نه؟

دکتر شیوا: تنبلی را شاید بشود با تعبیر زبان‌شناسانه‌اش کم‌کوشی نامید. کم‌کوشی و اقتصاد زبانی بگوییم شاید آبرومندتر باشد. البته این فرایندی است که در همۀ زبان‌ها رخ می‌دهد و نمی‌شود جلویش را نگه‌داشت. واژۀ دیگر؛ از شرق آسیا برویم به جنوب باختری اروپا و میوه‌ای را نام ببریم که در فارسی «پرتقال» است. پرتقال که صورت کهن‌ترش ظاهراً پرتُقال بوده طبعاً باید بازگردد به کشور پرتغال. جالب این است که این میوه از پرتغال، مستقیم به ایران آمده، اما زادگاه و پرورشگاه اصلی‌اش چین بوده است. پرتغالی‌ها از چین این میوه را گرفته‌اند و به سرزمین خودشان برده و در سراسر جهان پراکنده کرده‌اند. و ما پرتقال را که شصت هفتاد سال بیشتر در کشورمان دیرینگی ندارد، از آن سرزمین گرفته‌ایم و به همین دلیل پرتقال می‌نامیم. منتها برای اینکه نام کشور پرتغال با نام میوه آمیخته نشود، پرتقال میوه را با قاف نوشته و کشور را با غین در املا می‌نگاریم. برای اینکه این دو باهم آمیخته نشود. عرب‌ها هم البرتقال می‌گویند که آن هم معرب واژۀ پرتقال است. جالب است واژه‌اش را در زبان آلمانی اگر ترجمه کنیم، در زبان آلمانی کهن‌تر البته؛ می‌شود سیب چینی. همچنان که ما می‌گوییم گوجۀ فرنگی، آلمانی‌ها هم پیش‌تر پرتقال را چون اصل و پرورشگاهش چین بوده، سیب چینی می‌نامیدند. از میوه‌ها برویم سراغ غذاها، ساندویچ‌ها و همبرگر را به میان بیاوریم. همبرگر زادگاهش هامبورگ است. یعنی واژه، شکل کهن‌ترش هامبورگر است. این er در پایان واژۀ هامبورگر نشان‌دهندۀ نسبت است. یعنی هامبورگر را اگر بخواهیم معنا کنیم، بایستی بگوییم هامبورگی؛ منسوب به شهر هامبورگ. حالا یا از همان شهر آمده، یا مهاجرانی از هامبورگ این خوراکی را سامان داده و به سراسر جهان رفته است. جالب این است که انگلیسی‌زبانان «برگر» را از ته واژه بریده و آن را ترکیب کرده‌اند. مثلاً می‌گویند چیکن‌برگر، فیش‌برگر، چیزبرگر. یعنی «برگر» را به‌عنوان یک جزء واژه‌ساز از آن جدا کرده‌اند. از خوراکی‌ها جدا شویم و برویم به فراورده‌های صنعتی و و واژۀ «حلبی» را به میان بیاوریم. حلبی از نامش برمی‌آید که منسوب است به حلب، در شمال سوریه. یعنی آهن نازکی که دوسویش را قلع‌اندود کرده‌اند تا خورده نشود و زنگ نزند. حلب به آبگینه‌سازی هم مشهور بوده در فارسی کهن. منظور از آبگینه شیشه، آینه یا بلور است. در حکایتی از گلستان سعدی نامی از آبگینه‌سازی در حلب به‌میان آمده است. باز از فراورده‌های صنعتی، «قوری» را بررسی کنیم. قوری شاید نام‌آشنا نباشد که از کجا گرفته شده است. اما ما سرزمینی یا استانی در افغانستان امروزی داریم با نام غور. ولایت غور در مرکز افغانستان که قوری‌های چینی احتمالاً از چین، نخست به همین مرکز افغانستان امروزی (غور) رفته و آن‌ها رفته‌رفته چیره‌دست شدند در قوری‌سازی و نام قوری هم از آنجا گرفته شده است. البته قور در افغانستان با غین نوشته می‌شود و ما قوری را امروز با قاف می‌نویسیم. اگر فرصت هست اشاره‌های دیگری کنیم.

مجری: بله؛ یک فرصت کوتاه همچنان داریم. خربزه را می‌شود بگویید؟

دکتر شیوا: البته بعضی از واژه‌ها ریشۀ چندان شناخته‌ای ندارند. سازۀ نخستش برخی گفته‌اند به‌معنای بزرگ است؛ اما سازۀ دومش چندان آشکار نیست که از کجا می‌آید. برخی آن را واژۀ سانسکریت (هندی باستان) تره‌پوسه گرفته‌اند و گفته‌اند که این واژه معنای خیار داشته و به فارسی آمده و تغییر آوایی داده است. ولی ریشه‌اش چندان شناخته نیست. برویم به «کاشی». کاشی خشت پختۀ لعاب‌داری است که در مصالح ساختمانی از آن بهره می‌گیریم و برخی از ظرف‌ها هم از کاشی ساخته می‌شدند. مثلاً سبوی کاشی در رباعی خیام هست. یعنی کوزه‌ای که از جنس کاشی باشد. اما کاشی بازمی‌گردد به شهر کاشان. شهر کاشان که از شهرهای بسیار کهن است و قومی این شهر را بنا کردند و به نامشان است که شهرهای دیگری در ایران احتمالاً بناشدۀ همین قوم است؛ مثل کاشمر و در ایران فرهنگی حتی کشمیر از همین نام برگرفته شده است. و برخی واژۀ «کاسه» را هم به این قوم نسبت می‌دهند. کاس‌ها و کاشی و حتی قزوین ممکن است از این نام برگرفته شده باشد.

مجری: قزوین چطور؟

دکتر شیوا: شکل کهنش، یعنی مثلاً دریای کاسپین هم که امروز می‌گوییم، دریای قزوین یا کاسپی، آن کاسپ بازمی‌گردد به همین قوم آریایی که از ایشان در شهر کاشان هم نامی می‌شنویم. برسیم به «بخاری». بخاری به گمان شما از کجاست؟

مجری: بخارا

دکتر شیوا: بله؛ بخاری از بخاراست. البته بخاری‌های قدیم شبیه شومینه‌های امروزی بود. یعنی درون دیوار، با دودکشی به سوی بام که در آنجا هیزم را آتش می‌زدند و غذا می‌پختند. برخی البته بر این گمان‌اند که بخاری از بخار گرفته شده است. اما احتمال اینکه از بخارا، پایتخت پیشین سامانیان و در کشور ازبکستان امروزی گرفته شده باشد البته قوی‌تر است. و واژۀ پایانی: شیروانی. از شهر شیروان، در شمال خراسان. این یعنی سقف شیب‌داری که با سفال یا حلبی درست می‌کنند. به احتمال بسیار قوی بازمی‌گردد به شهر شیروان. این نمونه‌هایی است که ما اگر درشان باریک شویم، واژه ما را رهنمون می‌شود به زادگاه و خاستگاه و پرورشگاه یک فراوردۀ کشاورزی یا صنعتی. اما بعد می‌رسیم به خوراکی‌هایی که به شهر و منطقه برنمی‌گردند؛ به شخص برمی‌گردند. برای نمونه، از خوراکی‌ها آدامس است. می‌دانید که آدامس در انگلیسی chewing gum یا به‌صورت مختصر gum گفته می‌شود. اما ما در فارسی می‌گوییم آدامس. پدیدآورنده یا مبدع آدامس کسی است با نام توماس آدامز. یک انگلیسی‌زبانی بوده که این را ساخته است. در فارسی هم با نام سازنده‌اش مشهور شده است. چون gum به‌معنای صمغ است و همان تقریباً سقز ایرانی خودمان به‌حساب می‌آید. واژۀ دیگر، بورانی است که سبزی‌جات پخته و ماست در آن به‌کار می‌رود. بورانی به شخصی برمی‌گردد. بوران‌دخت یا پوران‌دخت دختر خسروپرویز ساسانی. این غذا را به او نسبت می‌دهند. اینکه چه اندازه با حقیقت مطابقت داشته باشد بماند. یعنی یک پوران‌بانویی بوده، حالا لزوماً نه دختر خسروپرویز ساسانی، ولی کسی بوده که این غذا را پدید آورده، سامان داده و معرفی کرده است. و از بانوان، برویم به سراغ آقایان؛ میرزاقاسمی. میرزامحمدقاسم خان والی، سفیر کبیر ایران در دوران قاجار در روسیه که خودش حاکم گیلان و والی رشت بوده، از قضا ذوق آشپزی خاصی هم داشته و او غذای میرزاقاسمی را ساخته و معرفی کرده و امروز در سراسر کشور شناخته است.

۵ نظر ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۵۴

واژه‌شناسی - ۳

پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۵ ق.ظ

زمان پخش: ۶ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg نه دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۹ دقیقه، ۳۵ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



برنامۀ مفید و جذابی بود. راجع به ریشۀ کلماتی که «دار» دارن بحث شد. و کلی به اون قسمت که دکتر شیوا گفت «دار» و بعد داشت توضیح می‌داد که یک سازۀ چوبی است با زاویۀ قائمه که ریسمانی را به‌صورت حلقه‌مانند به بالای آن آویزان می‌کنند و مجرمان محکوم به اعدام را حلق‌آویز می‌کنند خندیدم. ینی حتی بدیهی‌ترین نکات رو هم توضیح میده و جای هیچ ابهام و سؤالی نمی‌مونه. خیلی هم خوب و معلم‌وارانه توضیح میده و مدام از مجری بازخورد می‌گیره و سؤال می‌پرسه ببینه مجری حواسش پی موضوع هست یا نه.

* * *

مجری: خوش آمدید به بخش فرهنگستان «صبح به خیر ایران». در این بخش همان طور که در جریان هستید و اتفاقاً با استقبال خیلی خوب شما مخاطبان فهیم و فکور «صبح به خیر ایران» روبه‌رو شده است، قرار است بپردازیم به واژه‌های پرکاربرد و بعضاً به واژه‌گزینی‌هایی که در زبان فارسی اتفاق افتاده است. امروز در خدمت مهمان بزرگواری هستم که نمایندۀ فرهنگستان ادب و زبان فارسی هستند. جناب آقای علی شیوا. سلام می‌کنم به شما. صبحتان خیلی به خیر باشد. خیلی خوش آمدید به صبح به خیر ایران ما. 

دکتر شیوا: سلامت باشید. من به یکایک بینندگان گران‌مایۀ برنامۀ «صبح به خیر ایران» سلام می‌گویم. و خیلی خوش وقتم که بار دیگر در این برنامه حضور دارم.

مجری: ببینید چه تصاویر دار و درختی دارند برای ما نشان می‌دهند. این دار و درخت کلاً از کجای زبان آمده و این واژگانی که به این شکل دوجزئی هستند (دار و درخت)، آیا هر دوشان معنی و مفهوم خاصی دارند و به هم مرتبط‌اند یا خیر.

دکتر شیوا: ما در زبان گفتار بارها و بارها واژه‌هایی را می‌شنویم؛ یا جسته گریخته به‌کار می‌بریم. اما چندان که باید و شاید، به اجزای آن‌ها دقت نمی‌کنیم و از ساختمانشان آگاهی نداریم. اگر قدری درنگ کنیم، مانند همین مثالی که شما آوردید، یعنی واژۀ دار و درخت که یک واژۀ ترکیبی است، می‌بینیم که دو واژۀ دار و درخت باهم پیوند خورده‌اند و واژه‌ای سربرآورده که میان اجزایش، یعنی «دار» و «درخت» هم‌معنایی وجود دارد. به سخن دیگر، درخت در اینجا هم‌معنای «دار» است. دار یعنی درخت یا چوب درخت.

مجری: من فکر می‌کردم «دار» به‌معنای چارچوب در است و فکر نمی‌کردم این دار و درختی که کنار هم آمده‌اند، هم‌معنی و مترادف باهم باشند.

دکتر شیوا: ما واژه‌های ترکیبی از این دست در زبان فارسی زیاد داریم. برای نمونه می‌گوییم «شک و شبهه»، «تک و تنها»، «پیچ و تاب». «تک» و «تنها» به یاری واو به هم پیونده خورده‌اند که ما در زبان، «ـُ» تلفظش می‌کنیم. حالا بیاییم قدری در زبان فارسی جست‌وجو کنیم، ببینیم «دار» کجا با جزء دیگری ترکیب شده و واژۀ دیگری پدید آورده است. برای نمونه یکی از این‌ها نام پرنده‌ایست. اگر بینندگان قدری تأمل کنند به آن خواهند رسید.

مجری: دارکوب

دکتر شیوا: منقار سختی دارد که بر درخت می‌کوبد تا حشره‌ای شکار کند یا حتی برای خودش لانه‌ای بسازد. باز «دار» به‌عنوان سازۀ نخستین واژه‌ها واژۀ دیگری را ممکن است به یاد بینندگان بیاورد؛ و آن «داربست» است. داربست یک مجموعۀ فلزی است و در قدیم چوبی بوده که برای کار در ارتفاعات آن را برپامی‌کردند و الان هم در ارتفاعات ساختمانی از آن استفاده می‌کنند. منتها داربست فلزی به آن می‌گویند. جدای از این، داربست تکیه‌گاهی برای گیاهانی مانند یاس و انگور استفاده می‌شده‌است. یعنی چهارچوبی از آن درست می‌کردند که بتواند این گیاهان را نگه‌دارد. یعنی به سخن دیگر در اینجا ما بستی داریم که از جنس دار یا درخت یا چوب درخت است. اگر بیشتر تأمل کنیم به واژۀ دیگری می‌رسیم که نام یکی از ادویه است.

مجری: دارچین

دکتر شیوا: دارچین، نامش شاید یک مقداری پوشیده و پنهان باشد که چه ارتباطی به دار به‌معنای درخت دارد. چون درختی است که از پوستۀ خشک شدۀ معطر آن ما به‌عنوان ادویه استفاده می‌کنیم. اصل این درخت، بومی سرزمین‌هایی مانند سنگاپور و اندونزی و چین است. و چون ظاهراً نخستین بار این فراورده از چین به ایران آمده، ما به آن «دارچین» می‌گوییم. دار یعنی درخت و چین هم به‌معنای چینی است؛ درخت چینی. باز واژه‌های دیگری می‌توانیم پیدا کنیم. برای نمونه نام مناطق را؛ یکی از مناطق تهران.

مجری: دارآباد

دکتر شیوا: دارآباد که در شمال تهران واقع است، شاید به‌سبب انبوهی و پرشماری درختانش است که به این نام شهرت پیدا کرده است.

مجری: هنوز هم همین طور است و به هر حال جزو مناطق خوش‌آب‌وهوای تهران محسوب می‌شود.

دکتر شیوا: درست است. «دار» در یکی از واژه‌های دیگر بسیار پنهان و دست‌نیافتنی است. و شاید بینندگان به‌سادگی نتوانند آن را در ذهنشان احضار کنند. اما واژۀ «دارو» که برابر دوای عربی است، سازۀ نخست یا پایۀ این واژه همان دار یا درخت است. پسوند «و» جزء یا پسوند نسبت است. دارو در حقیقت یعنی درختی. یا به سخن دقیق‌تر، گیاهی. می‌دانید که بیشینۀ داروهای گذشتگان بر خلاف امروز که شیمیایی است، در آن زمان منشأ گیاهی داشته است. این‌ها واژه‌هایی هست که دار جزء نخستین آن‌هاست؛ اما دار سازۀ پایانی یک واژۀ دیگر هم هست که نام درختی است.

مجری: سپیدار

دکتر شیوا: سپیدار یعنی سپیددار. از خانوادۀ صنوبر است و درخت تبریزی هم به آن می‌گویند. چون تنۀ آن سپید به‌نظر می‌رسد، سپیدار نامیده می‌شود؛ که یکی از دو واج «د» از رهگذر ادغام می‌افتد و به‌صورت سپیدار درمی‌آید. پس سپیدار یعنی درخت سپید. اما دار تنها در ترکیب واژه‌ها حضور ندارد بلکه گاهی خودش به‌تنهایی و به‌استقلال در زبان فارسی به‌کار می‌رود. برای نمونه ما می‌گوییم که «چوبۀ دار» یا «دار مجازات»؛ این هم در حقیقت یک سازۀ چوبی است با زاویۀ قائمه که ریسمانی را به‌صورت حلقه‌مانند به بالای آن آویزان می‌کنند و مجرمان محکوم به اعدام را حلق‌آویز می‌کنند. جدای از آن، ما «دار» را در بافندگی داریم. در کجا؟

مجری: دار قالی

دکتر شیوا: دار قالی هم یک چهارچوبی است که بافندگان پشتش می‌نشینند و گلیم و قالی و منسوجاتی نظیر این را می‌بافند.

مجری: در «دارالترجمه»، «دار» چه معنی‌ای می‌دهد؟ درخت است یا معنی مستقلی دارد؟ یا معنی چارچوب در می‌دهد؟

دکتر شیوا: پرسش بسیار به‌جایی است. «دار» در زبان فارسی به‌معنای درخت است. اما یک دار هم در عربی داریم که به‌معنای سرا و خانه است. دارالترجمه یعنی خانۀ ترجمه یا مکان ترجمه. البته مجازاً به‌معنای جهان هم به‌کار می‌رود. مثلاً می‌گویند کسی دار فانی را وداع گفت، اینجا دار به‌معنای جهان به‌کار رفته است. برگردیم به واژۀ «دارچین». گفتیم که از ساخت واژۀ دارچین ما می‌توانیم پی ببریم به اینکه از کجا آمده و منشأ و خاستگاهش کجاست. جالب این است که ما در زبان فارسی ظرف چینی هم داریم. چین، جایگاه و خاستگاه و منشأ چینی است. و جالب‌تر اینکه در زبان انگلیسی «china» به سرزمین چین اطلاق می‌شود. اما انگلیسی‌زبانان به ظرف چینی هم، «چاینا» می‌گویند. به‌خاطر اینکه خاستگاهش این سرزمین است. نمونۀ دیگرش واژۀ سینی است. سینی را اگر در نظر بگیریم، چون در عربی چین به‌صورت سین درمی‌آید، و البته با صاد نوشته می‌شود، سینی همان ظرف مسطح لبه‌داری است که از طلا و نقره و مس و برنج و چوب و این‌ها بوده، ظاهراً نخستین بار از چین به سرزمین‌های دیگر رفته، بنابراین نام «سینی» امروز به آن اطلاق می‌شود.

۱۲ نظر ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۵

واژه‌شناسی - ۲

چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۵۵ ق.ظ

زمان پخش: ۲۹ آذر ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg نوزده دقیقه، هفت مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۹ دقیقه، ۳۴ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



همکاری و همراهی مجری (خانم نصیری) و عملکردش خیلی خوب بود. فقط واژه‌های ثقیل زیاد استفاده می‌کنه. همکاران تصاویر ابتیاع کردند ینی چی آخه؟ بگو تصاویر آماده کردند. والا!. وقت برنامه هم کم نبود و فن بیان دکتر شیوا هم که عالی. ضمن اینکه برای اولین بار در حین تایپ این برنامه بود که با کلمۀ قاطبه و شتوی یا زمستانی آشنا شدم.

* * *

مجری: من می‌دانم که «یلدا» به‌معنی تولد و زایش است. درست است؟ برویم سراغ ادبیاتمان و جایگاه یلدا در ادبیات فارسی.

دکتر شیوا: بله؛ بسیار خوب. یلدا یک واژۀ سریانی است. زبان سریانی یک زبان کهن است که با زبان عربی هم‌خانواده است؛ اما جای خودش را به زبان عربی بیشتر سپرده است. واژۀ یلدا واژۀ سریانی است. در زبان فارسی واژه‌هایی مثل «شیپور»، «کشیش» و «مرجان» هم از زبان سریانی به زبان ما راه پیدا کرده‌اند.

مجری: قدمت زبان سریانی چقدر است؟ تا ببینیم یلدا چقدر قدمت دارد.

دکتر شیوا: یلدا جشنی ایرانی است و از سرزمین ما به امپراطوری روم رفته است و بعدها از طریق مسیحیان سریانی نامش به ایران برگشته است. واژۀ یلدا در زبان فارسی یک برابر دیگر هم دارد. شب چله. و این واژه بسیار مرسوم بوده است. بنابراین ما باید بازگردیم به گذشته و ببینیم که چگونه یلدا به‌معنای ولادت شده است. چون «ولادت» و «یلدا» و «میلاد» و «تولد» از یک ریشه هستند. 

مجری: پس از این به بعد به‌جای اینکه بگوییم تولدتان مبارک بگوییم «یلداتان مبارک».

دکتر شیوا: بله البته «تولد» از عربی است و «یلدا» از سریانی است. چون این دو زبان هم‌خانواده هستند، در نهایت این دو واژه را می‌شود از یک ریشۀ اصلی پنداشت. منتها یلدا تولد چیست؟

مجری: من یک بار در مورد این با آقای دکتر عارف صحبت کردم. مطالعه کرده بودم درباره‌اش. آقای دکتر عارف نکته‌های دیگری هم اضافه کردند به حرف من. حالا ببینیم نظر شما چیست. می‌گویند که کشاورزی و دامداری شغل اصلی ایرانیان بوده است. ایرانیان چون کشاورزی می‌کردند، و کشاورزان به‌تجربه دریافتند که آخر پاییز، شب‌ها کوتاه می‌شود و از فردایش روز بلند می‌شود. این به نفع کشاورزی بوده و این را تولد خورشید می‌دانستند. تولد دوبارۀ روز می‌دانستند و جشن می‌گرفتند.

دکتر شیوا: درست است. ولادت، ولادت خورشید است؛ یعنی زایش خورشید. و در ایران کهن خورشید جایگاه ویژه‌ای داشته است. چون واپسین روز پاییز شب بسیار طولانی و طولانی‌ترین شب سال است. در اینجا یعنی تیرگی و سیاهی فراگیر شده و این شب به‌ظاهر بدشگون و شوم است. جشنی که برپامی‌دارند، در حقیقت برای از میان بردن این بدشگونی است. به‌ویژه که در پایان این شب خورشید زاده می‌شود و مانند نوزادی می‌ماند که وقتی زاده شد نیرو می‌گیرد و پرتوان‌تر و درخشان‌تر و تابان‌تر می‌شود، از طول شب کاسته می‌شود و بر طول روز، مرتب افزوده می‌شود.

مجری: در فرهنگ‌های دیگر هم ما چنین جشن‌هایی را داریم؟ مثلاً کشورهای دیگر با نام‌های دیگر چنین جشن‌هایی را دارند؟ آن‌ها هم اعتقاد دارند که شب نماد تاریکی است و وقتی که شب‌ها می‌رود به سمت کوتاه‌تر شدن، جشن می‌گیرند که بگویند ما داریم این بدی را از خودمان با این جشن دور می‌کنیم؟ 

دکتر شیوا: درست است. اینکه فرمودید به جامعۀ کشاورزی هم وابسته است، برداشت محصولات سیفی پایان یافته و کاشت محصولات شتوی یا زمستانی مانند گندم هم پایان گرفته و فراغتی برای کشاورزان حاصل می‌شده‌است. در حقیقت این جشن فراغت از کشاورزی و آغاز دوران استراحت در جامعۀ کشاورزی سرزمین ما بوده است. بر خلاف نوروز که به شامش که سبزی‌پلو با ماهی است، معروف است، یلدا شام ویژه‌ای ندارد و با میوه‌ها و خشکبارش شناخته می‌شود. به‌ویژه دو میوۀ اصلی شب یلدا (هندوانه و انار) که بزم را می‌آراید. جالب این است که هندوانه‌های سنتی و بومی ما شکل گرد و کروی داشتند، و هم هندوانه و هم انار سرخ هستند. برخی پژوهشگران گمان کرده‌اند که این‌ها می‌توانند نمادی از خورشید و زایش و جشن زایش خورشید هم باشند. چون خورشید در ادب فارسی به سرخی شهره و آوازه داشته است. نکتۀ شگفت اینجاست که این باور به جایگاه خورشید به سرزمین‌های دیگر هم رفته است. همچنان که گفتم سربازان امپراطوری روم آن را به آنجا بردند و بعدها که آیین مسیحیت آمده و در روم جای‌گیر شده، مشابهت‌هایی بین این باور و آیین مسیحیت پیش آمده است. برای نمونه زایش و تولد مسیح و تولد مهر یکسان انگاشته شده است. یعنی در بیست‌ویکم دسامبر. اما بعدها که در کبیسه اشتباهی رخ داده است، محاسبۀ کبیسه باعث شده است که زایش مسیح به ۲۵ دسامبر برود و یلدا یا تولد خورشید در ۲۱ دسامبر باقی بماند. و امروز می‌بینیم که چهار روزی میان یلدا و تولد حضرت مسیح فاصله هست.

مجری: پس اجازه بدهید تبریک هم بگوییم تولد حضرت مسیح (ع) را به هم‌میهنان مسیحی‌مان که دارند این برنامه را تماشا می‌کنند. یک نکته من پرسیدم، ولی پاسخم را نگرفتم. و آن این بود که گفتید یلدا یک واژۀ سریانی است. من پرسیدم ببینیم زبان سریانی چقدر قدمت دارد که ببینیم یلدا چقدر قدمت دارد. بعد گفتید که این جشن ایرانی بوده و رفته و دوباره برگشته. پس قدمتش بیش از زبان سریانی است. درست است؟

دکتر شیوا: البته نمی‌شود گفت قدمتش بیش از زبان سریانی است. مربوط به روزگاران دیرین است.

مجری: یلدا چقدر قدمت دارد؟

دکتر شیوا: مثلاً در آثار الباقیۀ ابوریحان بیرونی، مربوط به سدۀ ۴ و ۵ به این اشاره شده است؛ اما نه با این نام. نکته اینجاست که چون یک جشن خانوادگی و خصوصی بوده، این جشن با این نام شناخته نمی‌شده‌است. اما ایرانیان از دیرباز به‌سبب داشتن جامعۀ کشاورزی از یک سو و بعد جایگاهی که برای خورشید به‌عنوان مظهر نورانیت قائل بودند، این جشن را برپامی‌داشتند و رسومش همچنان باقیست. مثل دور کرسی نشستن و دورهمی و شب‌نشینی خانوادگی و نقل گفتن و حکایت تعریف کردن و بعدها هم دیوان حافظ به مجموعۀ یلدا افزوده می‌شود و تفأل به دیوان حافظ زده می‌شود که ایرانیان همواره حافظ را آیینۀ آروزها و آیندۀ خودشان می‌دیدند و زبان حال خودشان را از غزل‌های دل‌انگیز حافظ می‌شنیدند. 

مجری: خیلی‌ها عادت دارند کنار سفره‌ای که برای یلدا می‌چینند حتماً قرآن و آب و آیینه‌ای هم می‌گذارند، بعضی‌ها شاهنامۀ فردوسی را در کنار این سفره قرار می‌دهند. یکی از رسوم شب یلدا که من خیلی دوست دارم و اصلاً عاشق این رسم زیبا هستم، این است که مثلاً امشب می‌خواهیم برویم خانۀ مادربزرگمان، خانۀ پدرزنمان، یا مادرزنمان، یا خانوادۀ شوهر و همسر؛ توفیری ندارد. هر کسی یکی از خوراکی‌های شب یلدا را دستش می‌گیرد و می‌آورد. یک نفر هندوانه می‌گیرد، یک نفر انار می‌گیرد، یک نفر آجیل می‌گیرد، شام با خانوادۀ میزبان است. و اگر در تمام رفت‌وآمدهایمان، در قاطبۀ دورهمی‌هایمان ما این رسم را پیاده‌سازی و همانندسازی و گرته‌برداری کنیم از این رسم زیبای شب یلدا، به خدا که رفت‌وآمدهایمان بیشتر می‌شود و بیشتر همدیگر را می‌بینیم، دورهمی‌هایمان هم حسابی می‌چسبد و این طور هم نیست که بگوییم که گرانی است و برای خانوادۀ میزبان سخت است. اگر هر کسی سعی کند در آن دورهمی یکی آجیل بگیرد، یکی شیرینی بگیرد، یکی میوه بگیرد، خیلی بیشتر خوش می‌گذرد و شادی‌هایمان را هم باهم تقسیم می‌کنیم. در خصوص جایگاه شب یلدا در ادبیاتمان دو کلام از شما بشنویم و خداحافظی کنیم.

دکتر شیوا: شب یلدا به‌سبب درازی و طولانی بودن و دیرپایی و درازآهنگی‌اش، شب هجران و فراق و جدایی به شب یلدا مانند می‌شده و همچنین زلف یار به‌سبب سیاهی به شب یلدا. برای نمونه سعدی شیرین‌سخن می‌گوید:

برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

یا اوحدالدین مراغه‌ای یا مراغی می‌گوید که:

شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

۴ نظر ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۵۵

واژه‌شناسی - ۱

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۱۵ ق.ظ

زمان پخش: ۱۵ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر علی شیوا

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۷۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



مجری (خانم نصیری) به جای همراهی، یه وقتایی مخالفت می‌کرد و سؤالاتی می‌پرسید که نیاز به ساعت‌ها توضیح و تبیین داره و توی اون فرصت زمانیِ کم نه تنها به پیشبرد بحث کمک نمی‌کنه، بلکه شبهاتی هم ایجاد می‌کنه. این برنامه دو تا مجری خانوم داره و من عملکرد مجری دوم (خانم اسناوندی) رو که از یه قسمتی به بعد کلاً ایشون اومدن برای اجرا، بیشتر می‌پسندم.

* * *

مجری: خیلی خوش آمدید آقای شیوا. از فرهنگستان زبان و ادب فارسی شما تشریف آورده‌اید به این برنامه و از آنجایی که مسئول آموزش هستید و به‌نوعی با دانش‌آموزان در ارتباطید، ما این روزها در برنامه‌مان، روزهای زوج در خصوص زبان فارسی خیلی صحبت می‌کنیم. زبان پارسی یا فارسی آقای شیوا؟

دکتر شیوا: فارسی. تغییر «پ» به «ف»، تغییر یک واج به واج دیگر برای آسانی بوده است. بنابراین فارسی که در زبان، رایج است، فرهنگستان هم از همین واژه بهره می‌گیرد.

مجری: ما این روزها در برنامه‌مان در خصوص زبان فارسی خیلی صحبت می‌کنیم. به‌خاطر اینکه اعتقاد داریم زبان فارسی میراث گران‌بهای ماست که احتیاج به پاس‌داشت و نگه‌داری دارد و این روزها خیلی مورد هجمه و حمله است. مثلاً شما که با دانش‌آموزان در ارتباط هستید، این روزها ادبیات گفتاری دانش‌آموزان ما خیلی تغییر کرده است. یک موقع‌هایی ازشان جمله‌هایی می‌شنویم که باید کلی تحلیل کنیم معنی‌اش را بفهمیم که اصلاً چه گفته‌اند. چرا به این شکل شده است؟ و اساساً فرهنگستان راهکاری برایش پیدا کرده است؟

دکتر شیوا: ما بنابه وظیفه و مسئولیتی که داریم، با دانش‌آموزان نخبه و سرآمد کشور سروکار داریم و دیدیم که آهسته‌آهسته و رفته‌رفته زبان دانش‌آموزان همچنان که فرمودید دارد گران‌بار می‌شود از واژه‌های بیگانه. برای نمونه فکر می‌کنم ده پانزده سالی است که به جای واژۀ فارسی‌تبار «زمان»، یا واژۀ فارسی شدۀ «وقت» واژۀ «تایم» در زبان دانش‌آموزان جا افتاده است. و تایم هم به‌تنهایی نیست؛ یعنی یک خوشه‌واژه را با خودش به سمت زبان فارسی می‌کشد؛ از «تایمر» و «تایم‌اوت» و «تایم‌تیبل» و «آن‌تایم» و «پارت‌تایم» و «فول‌تایم». همۀ این‌ها وارد زبان می‌شوند. از سوی دیگر «اوکی» واژه‌ای است که دانش‌آموزان در چند سال اخیر دارند به‌کار می‌برند. برای نمونه «بسیار خوب»شان، «اوکی» شده، «چشم»شان، «اوکی» شده، حالشان «خوب» نیست، «اوکی» است، جایشان «راحت» نیست، «اوکی» است و حالات و روحیاتشان هم کم‌کم دارد با واژه‌های بیگانه بیان می‌شود. یعنی مثلاً ما در قدیم «اضطراب» داشتیم، «دلهره» داشتیم، «دل‌شوره» داشتیم؛ امروزه دانش‌آموزان «استرس» دارند. ما «پشتیبانی» می‌کردیم از مسأله یا کسی، آن‌ها «ساپورت» می‌کنند. ما «هوادار» و «طرفدار» بودیم، آن‌ها «فن» هستند. ما با «مداد نوکی» می‌نوشتیم آن‌ها با «اتود» می‌نویسند. ما با «شبرنگ» کار می‌کردیم، آن‌ها با «هایلایت». و این‌ها برای ما دغدغه بود. وقتی با دانش‌آموزان مطرح می‌کردیم، می‌دیدیم که بله به خودشان می‌آیند. یعنی گویا آگاهی دقیق به کاربرد این واژگان و اینکه چرا به‌کار می‌برند ندارند.

مجری: وارد تعامل و صحبت و گفت‌وگو شدید با بچه‌ها؟ نگفتند که ما مشکلی نداریم و خیلی هم راحتیم با این واژه‌ها؟

دکتر شیوا: بله. چرا در آغاز که همین را می‌گفتند؛ به‌ویژه که اخیراً کتاب نونگاشت یا تازه‌تألیف زیست‌شناسی پایۀ دهم حتی در میان معلمان هم مخالفانی برانگیخت و دانش‌آموزان البته به تبعیت از معلمان، اعتراض‌هایی داشتند که چرا واژه‌های بیگانۀ قدیم مانند «تیروئید» را که یک واژۀ فراگیر در زبان مردم است، داریم جایگزین می‌کنیم با «سپردیس» به‌فرض، یا واژۀ «نفرون» را با «گردیزه»، واژۀ «میتوکندری» را با «راکیزه».

مجری: شما مخالف با این جهت‌گیری دانش‌آموزان و بچه‌ها هستید؟ چون مثلاً تیروئید یک واژه‌ای است که سال‌هاست جا افتاده و مثلاً چهل سال است مردم تیروئید را به‌کار می‌برند. حالا اگر بخواهیم یک واژۀ دیگری را جایگزین کنیم ممکن است سخت یا غیرقابل‌پذیرش باشد.

دکتر شیوا: با دانش‌آموزان بله. البته بیشتر، این‌ها از سوی معلمان مطرح می‌شد. ما یک سند بالادستی داریم به نام نقشۀ جامع علمی کشور که در آنجا اولویت‌های علم و فناوری کشور توضیح داده شده است. یکی از اولویت‌های سطح الفش این است که زبان فارسی در مقام زبان علم ساده‌سازی شود تا مردم بتوانند به‌راحتی از آن بهره‌گیری کنند. منتها نکته اینجاست که شما مثلاً دو واژۀ «تیروئید» و «سپردیس» را انگار دارید هم‌زمان باهم می‌شنوید. عادت را کنار بگذاریم و غبار عادت را بزداییم، ببینیم که فارسی‌زبان اگر برای نخستین بار این دو واژه را بشنود کدام را برمی‌گزیند. «تیروئید» واژۀ تیره یا غیرشفاف است. یعنی فارسی‌زبانان از تیروئید هیچ معنایی نمی‌فهمند؛ اما وقتی می‌گوییم سپردیس دست‌کم از پارۀ نخستش (سپر)، یک مفهومی درک می‌کنیم و اگر بدانیم که «دیس» در فارسی معنای شباهت و همانندی دارد، چون واژۀ سپر را در ذهن تداعی می‌کرد و شکل تیروئید هم همین است، «سپردیس» را برمی‌گزیدیم. نکته اینجاست که باید زبان فارسی زبان علم شود و ۹۵ درصد واژه‌هایی که فرهنگستان زبان و ادب فارسی می‌سازد واژه‌های تخصصی است که در ۷۰ گروه تخصصی این‌ها ساخته می‌شود و معرفی می‌شود. این واژه‌ها را گروه تخصصی زیست‌شناسی که استادان دانشگاه، نویسندگان و مترجمان این حوزه هستند پیشنهاد می‌کنند. یعنی آن‌ها دغدغۀ این را دارند که ما بتوانیم مفاهیم علمی را با زبان خودمان بیان کنیم؛ وگرنه زبان فارسی باید فقط برای پنج درصد واژ‌ۀ عمومی واژه‌سازی بکند و این به‌معنای توقف، ناتوانی و بی‌رمق و بی‌رونق شدن زبان فارسی است.

مجری: قطعاً خود شما هم بررسی و تحقیق کرده‌اید در خصوص اینکه چه راهکاری پیدا کنید که بتوانید این واژه‌ها را جایگزین کنید. چون گفتید اعتراض بچه‌ها از معلمین نشئت می‌گیرد، اول یک دورۀ آموزشی برای معلمین برگزار کنید که معلمین این را بپذیرند، قبول کنند، بعد چون آن‌ها قرار است که دانش را انتقال دهند و انتقال‌دهندۀ دانش به دانش‌آموزان باشند، دانش‌آموزان هم بپذیرند. چون آن‌ها حرف معلمشان را بیشتر قبول دارند. یک کارگاهی هم برگزار کرده بودید برای بچه‌های تیزهوشان، درست است؟

دکتر شیوا: دوازده و سیزده آبان‌ماه با همکاری فرهنگستان، ما مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان یک کارگاهی را برگزار کردیم در دبیرستان علامه حلی ۸ و در خود فرهنگستان. دانش‌آموزان مدارس تهران با همکاری ادارۀ کل شهر تهران و ادارۀ سمپاد شهر تهران، حدود ۳۳ نفر داوطلب شدند و در این دو روز آموزش‌هایی را از سوی فرهنگستان دیدند. روز نخست دو کلاس داشتیم. یکی تاریخچۀ واژه‌گزینی بود و دیگری دربارۀ واژه‌سازی. استادان فرهنگستان آمده بودند و رودررو با دانش‌آموزان صحبت کردند. روز شنبه که روز دوم کارگاه آموزشی یا به تعبیر ما کارسوق بود، دانش‌آموزان ما وارد فرهنگستان شدند و آنجا کارگاه آموزشی داشتند. سرکار خانم نسرین پرویزی معاون گروه واژه‌گزینی توضیحاتی دربارۀ سازوکار و گردش کار در واژه‌گزینی دادند و بعد دانش‌آموزان را با کاربرگه آشنا کردند. کاربرگه آن برگه‌ای است که گروه‌های تخصصی واژه‌های بیگانه را روی آن برگه معادل‌سازی می‌کنند. دانش‌آموزان به چهار دسته تقسیم شدند و عملاً درگیر سازوکار واژه‌سازی شدند.

مجری: خروجی و برایند این کارگاه چه بود؟

دکتر شیوا: سرانجام بچه‌ها در شورای واژه‌گزینی فرهنگستان شرکت کردند و این برایشان بسیار جذاب بود. حضور آقای هوشنگ مرادی کرمانی، سرکار خانم ژاله آموزگار و به ریاست آقای دکتر حداد عادل برای دانش‌آموزان، درس‌آموز و پر از نکته بود. سرانجام دانش‌آموزان نظر خودشان را در شورای واژه‌گزینی بیان کردند.

مجری: یاد گرفتند که واژه‌گزینی به چه شکل انجام می‌شود؟

دکتر شیوا: بله. در همان کارگاه این را در عمل آزمودند و خودشان واژه ساختند. مثلاً به آن‌ها گفته شد در برابر «ترور» می‌خواهیم واژه‌گزینی کنیم. حالا این فرهنگ‌ها در اختیار شماست، کاربرگه مشخص است، فرهنگ لغت انگلیسی، واژه‌نامۀ تخصصی و مانند این‌ها. اما نظر خودشان را که بیان کردند در حضور شورای واژه‌گزینی، گفتند که ما دیدگاه پیشینمان قدری دگرگون شده و الان خودمان باید رسانه‌ای باشیم برای رساندن پیام فرهنگستان به همۀ مردم.

۹ نظر ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۱۵

ضرب‌المثل‌ها - ۸

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۵۵ ق.ظ

زمان پخش: ۱۴ اسفند ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg هشت دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۸ دقیقه، ۱۴ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



ریشۀ بعضی از ضرب‌المثل‌ها داستان واقعیه، یا حداقل قصه‌ایه که نزدیک به واقعیت و قابل باوره. ولی ضرب‌المثل‌هایی که از افسانه‌ها و ادبیات عامیانه نشئت می‌گیرن، قصه‌هاشون عجیب و غیر قابل باوره و به‌شخصه دوستشون ندارم. این نظر شخصی منه و ممکنه عدۀ زیادی باشن که به این موضوعات خارق‌العاده و ماورایی علاقه‌مند باشن؛ ولی شخصاً داستان‌هایی با چنین درون‌مایه‌هایی رو دوست ندارم. نمی‌دونم چنین قصه‌هایی در عصر حاضر چقدر طرفدار و هوادار داره، ولی به نظرم ذائقۀ مردم عوض شده و دیگه گذشت اون زمانی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها برای نوه‌هاشون چنین قصه‌هایی تعریف می‌کردن و احتمالاً بچه‌ها هم باور می‌کردن. نمی‌دونم اگه الان این داستان‌ها رو برای بچه‌های امروز و به اصطلاح دهۀ نودی تعریف کنیم واکنششون چیه و چه سؤالاتی قراره بعد از شنیدنش ازمون بپرسن. و منظور و مفهوم شعری که پایان برنامه خونده شد و ارتباطش به ضرب‌المثل و ریشۀ ضرب‌المثل رو نفهمیدم؛ جز اینکه از عبارت دسته گل به آب دادن استفاده شده بود توی شعر. کاش شعرو خلاصه‌ش نمی‌کردن و یه کم بیشتر ابیاتش رو معنی می‌کردن.

* * *

مجری: امروز می‌خواهیم سراغ کدام ضرب‌المثل برویم؟

دکتر رحیمی: عنوانش را بعداً می‌گویم. اگر اجازه بدهید یک مقدمه خدمتتان عرض کنم. ما در برنامه‌های گذشته دربارۀ خاستگاه ضرب‌المثل‌ها یا اصطلاحاتی که مثل ضرب‌المثل‌ها خاستگاه داستانی دارند صحبت کردیم. گفتیم بعضی از این مثل‌ها یا اصطلاحات از آثار ادبی ما برگرفته شده است، یک اثر ادبی به‌وجود آمده، خلق شده، جمله‌ای، نکته‌ای در آن بوده که مورد توجه مردم قرار گرفته، به‌کارش بردند و به‌صورت مثل به‌کار رفته، یا به‌صورت اصطلاحی که مانند مثل رایج شده بوده است. بعضی مثل‌ها از یک حکایت یا داستان تاریخی نشئت گرفته‌اند، بعضی‌ها از یک افسانۀ اسطوره‌ای نشئت گرفته‌اند، که ما نشانه‌هایش را در آثار قدما می‌بینیم. امروز به یک خاستگاه دیگری می‌خواهیم اشاره کنیم که شاید بخش زیادی از آثار ما از آنجاست و آن هم داستان‌های عامیانه است. حتی آن داستان‌هایی که ما گفتیم مثلاً در شعر نظامی هست، مثال زدیم در شعر ناصرخسرو و دیگران، این‌ها هم خاستگاهش، خیلی‌هایش قبل از این شاعران، ممکن است هزار سال، پانصد سال قبل از این‌ها در ادبیات عامیانه بوده است. مثلی که امروز انتخاب کرده‌ایم در واقع یک اصطلاح است. اصطلاح دسته گل به آب دادن. اصطلاحی است که امروز کاربردی است و این مَثَل، یا بهتر است اصطلاح بگوییم چون با مَثَل یک مقدار فرق دارد، ریشه‌اش در داستان‌های عامیانه است. داستان‌های عامیانه آن داستان‌هایی هستند که ما نمی‌دانیم سازنده‌اش چه کسی بوده است. مردم خودشان نقل می‌کردند. مخصوصاً در قدیم در شب‌نشینی‌ها نقل می‌شد و بزرگترها برای کوچکتر‌ها می‌گفتند. هنوز هم نظیر این داستان‌ها خیلی‌هایش در جاهای مختلف کشور ما، در آذربایجان، لرستان، کردستان به‌صورت داستان‌های محلی وجود دارد. بعضی از آن‌ها نکته‌ای که از آن برمی‌آید، به‌صورت مثل یا اصطلاح در زبانشان کاربرد دارد. اصطلاح دسته گل به آب دادن قدمت زیادی در زبان فارسی ندارد. یعنی در آثار ما اگر جست‌وجو کنیم، صورت مکتوب ثبت‌شده‌اش به نیمۀ دوم دورۀ قاجار و تقریباً اواخر دورۀ قاجار می‌رسد. این ضرب‌المثل در متن‌ها آمده و مثلاً در داستان‌ها گفته‌اند فلانی رفت و این دسته گل کار او بوده و دسته گل به آب داده است. جست‌وجویی که بنده کردم چیزی قبل از دورۀ ناصرالدین شاه پیدا نکردم. در دورۀ ناصرالدین شاه یک مورد امیر ارسلان نامدار است که آن هم قصۀ عامیانه است که بعداً ثبت شده است. باقی جاهایی که به‌کار رفته اواخر دورۀ قاجار است. در اینکه ریشۀ داستانی‌اش چیست، یکی از ویژگی‌های داستان‌های عامیانه مسائل خارق‌العاده و ماورای طبیعی است. قدیمی‌ترین شکلی که شاید از این داستان نقل شده است در کتاب شرح زندگانی من از عبدالله مستوفی است. ایشان گفته‌اند که این اصطلاح برای ما چنین داستانی داشته است. داستانش هم این بوده که شیطان با فردی دوست بوده و عروسی پسر این فرد بوده است. آن فرد به شیطان می‌گوید امروز به شیطانک‌ها یا نوچه‌هایی که شیطان دارد بگو به عروسی نیایند و به مردم آزار نرسانند. او هم به‌خاطر حق دوستی که با آن فرد داشته می‌پذیرد و به اطرافیان خودش و شیطانک‌های دیگر می‌گوید این یکی دو روزی که این‌ها عروسی دارند شما به این محدوده نزدیک نشوید. در جریان عروسی یکی از این شیطانک‌ها یا اتباع شیطان اصلی گل زیبایی می‌بیند و می‌گوید ما که نرفتیم، ولی به هر حال چون این با رئیس ما دوست است لطفی در حقش کنیم. گلی را برمی‌دارد و دسته می‌کند و در جوی آبی که مستقیم از حیاط ایشان رد می‌شده می‌اندازد و وقتی این دسته گل با آب به حیاط خانه می‌رسد یکی دو تا از بچه‌های محفل شیفته و فریفتۀ زیبایی گل می‌شوند و می‌روند آن را به‌دست بیاورند و متأسفانه غرق می‌شوند. همین داستان به شکل‌های مختلف آمده است. مثلاً بعداً بعضی‌ها به جای شیطان و اتباعش گفته‌اند شخصی بوده که آدم بدقدمی بوده که برادرزاده‌اش عروسی داشت و به او گفته بودند هنگام عروسی برو بیرون و همان دسته گل و همان ماجرا. یا دو برادر بودند که یکی اسمش خوش‌قدم بود و یکی بدقدم. سه چهار صورت از این در داستان‌ها نقل شده است و امروز به این صورت به دست ما رسیده است. در اواخر دورۀ قاجار هم یکی از شاعران قوی، شاعر توانمند، ایرج میرزا با استفاده از این مضمونِ دسته گل به آب دادن، خودش یا با استفاده از منابع دیگر داستانی ساخته و در قالب یک داستان منظوم آورده که با این داستان‌ها هم‌خوانی ندارد. در شعری دارد:

عاشقی محنت بسیار کشید تا لب دجله به معشوقه رسید
ناشده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به آب
خواست کازاد کند از بندش اسم گل برد در آب افکندش
نازنین چشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود
دید در روی شط آید به شتاب نوگلی چون گل رویش شاداب
گفت به‌به چه گل زیباییست لایق دست چو من رعنایی است
حیف از این گل که برد آب او را کند از منظره نایاب او را
زین سخن عاشق معشوقه‌پرست جست چو ماهی از شست
دست و پایی زد و گل را بربود سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو ما که رفتیم بگیر این گل تو
جز برای دل من بوش مکن عاشق خویش فراموش نکن
بکنش زیب سر ای دلبر من یاد آبی که گذشت از سر من

۷ نظر ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۵۵

ضرب‌المثل‌ها - ۷

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ق.ظ

زمان پخش: ۱۶ بهمن ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg نه دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۹ دقیقه، ۱۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



زمان برنامه کم بود و مختصراً راجع به دو تا ضرب‌المثل کوتاه بحث شد. قبلاً قصۀ هر دو ضرب‌المثل رو شنیده بودم و درسته تکراری بودن برام، ولی دوباره شنیدنش بی‌فایده و خالی از لطف نبود. به نظرم وقتی آدم یه مطلبی رو از زبان یه استاد یا یه منبع موثق می‌شنوه حس اعتماد و باور و تأثیرش بیشتره و من نسبت به این برنامه این حسو دارم.

* * *

دکتر رحیمی: ما در برنامه‌های گذشته سعی کردیم ویژگی‌ها و بعضی مشخصات ضرب‌المثل‌ها را خدمت شما و بینندگان محترم عرض کنیم. من یک مرور کوتاهی می‌کنم. ابتدا گفتیم ضرب‌المثل‌ها چکیدۀ تجربیات یک ملت هستند که یا از حوادث تاریخی یا از آثار ادبی‌شان گرفته شده‌اند. بعضی از این ضرب‌المثل‌ها داستانی دارند، یا برایشان داستانی ساخته‌اند که کاربرد و نوع شکل‌گیری‌شان را نشان دهد. امروز به یک نکته‌ای اشاره می‌کنیم که در برنامه‌های پیشین هم به آن اشاره شده بود. و آن اینکه ضرب‌المثل‌ها شکل کاربردی‌شان شکل یکسانی نیست. ما دربارۀ کلمات زبان می‌گوییم که کلمات زبان سرنوشت یکسانی ندارند. بعضی کلمات با همان معنا و کاربردی که در زبان خلق شده و پدید آمده‌اند به حیاتشان ادامه می‌دهند، بعضی کلمات هستند که تغییر معنایی پیدا می‌کنند، بعضی‌ها هم معنی خود را حفظ می‌کنند هم معنی جدید می‌پذیرند، و بعضی‌ها از زبان حذف و منسوخ می‌شوند. شبیه چنین سرنوشتی را ضرب‌المثل‌ها هم داشته‌اند. ما در گذشته اشاره کردیم مثلاً ضرب‌المثلی صورت اصلی‌اش چنین بوده یا چند صورت داشته و یک صورتش حفظ شده و به زمان ما رسیده است. ما امروز یک ضرب‌المثلی را ابتدا برای نمونه انتخاب کرده‌ایم که تقریباً همان شکلی که به‌وجود آمده، تا امروز کاربرد دارد و منشأ تاریخی هم دارد. یک شخصیت تاریخی معروفی هست در تاریخ ما، حاج میرزا آقاسی صدر اعظم دورۀ قاجار بوده که خیلی ضرب‌المثل از ایشان به جا مانده است. یکی از مثل‌های معروف این است که حاج میرزا آقاسی مشهور و معروف است که خیلی به کشاورزی و حفر چاه و قنات علاقه داشتند و مشهور شده بودند به این ویژگی. ما به ویژگی‌های دیگری که در تاریخ از آن یاد شده کاری نداریم. یکی از خاطرات یا قصه‌هایی که از او نقل شده این است که یک بار یک چاه‌کن یا مقنی‌ای را آورده بود و در یک جایی تعیین کرده بود که برایش چاه حفر کند. آن مقنی می‌گفت که خب این زمین نشان می‌دهد که اینجا آب نخواهد داشت. می‌گفت نه، شما بکنید؛ اینجا آب دارد. ایشان یک مقدار می‌کند و به آب نمی‌رسند. چاه‌کن می‌گوید من تجربه دارم، اینجا آب ندارد. می‌گوید نه، شما کاری نداشته باش، بکن. این گفتار چند بار ادامه پیدا می‌کند. وقتی این سخن به درازا می‌کشد، می‌گوید اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد. امروز این ضرب‌المثل خیلی کاربردی است و هنوز هم به‌کار می‌رود. داستانش هم یک داستان تاریخی است. البته در بعضی از کتاب‌های ضرب‌المثل داستان‌هایی شبیه به این را از کسان دیگری نقل کرده‌اند؛ ولی بیشترین قولی که هست از ایشان است. بعد از دورۀ میرزا آقاسی در دوره‌های بعد گاهی اوقات در کتاب‌های ضرب‌المثل این ضرب‌المثل هست که وقتی می‌خواستند از دوران خودشان گلایه کنند، مخصوصاً از نظر اقتصادی، یاد دوران حاج میرزا آقاسی می‌کردند. معروف است که صورت ضرب‌المثلی که آن زمان وجود داشته، می‌گفتند خدا رحمت کند مرحوم حاج میرزا آقاسی را. که صورت کامل‌تری که در بعضی از کتاب‌های امثال آمده می‌گفتند «خوشا آن دوره‌ای که خرد می‌کردیم پاپاسی را، خدا رحمت کند مرحوم حاج میرزا آقاسی را». بعد از یک دوره‌ای هم مفهوم پاپاسی و هم خود حاج میرزا آقاسی از ذهن مردم پاک شد و امروز این ضرب‌المثل، ضرب‌المثل کاربردی نیست. این ضرب‌المثل در خیلی از کتاب‌ها آمده و ضبط شده، ولی بنا به دلایلی کاربردی ندارد. یک مثال دیگری می‌زنم. یک ضرب‌المثلی هست که ریشه‌اش به قابوسنامه برمی‌گردد. ضرب‌المثلی است که صورتش تغییر کرده است. این را هم تقریباً همه شنیده‌اید. می‌گوید در بیرون شهر مرو به سمت گورستان یک دکان درزی بود. درزی به‌معنای خیاط است. کلمه از مصدر «دشتن» یا «درزیدن» است که در فارسی پیش از اسلام بوده و این فعل به فارسی جدید نرسیده است. کلماتی مثل درزی، درزن، درزه در فارسی هست، به‌معنای سوزن و خیاط و... . داستانش به این صورت است که می‌گوید درزی، کوزه‌ای در دکانش آویخته بود. هر بار کسی را به سمت گورستان می‌بردند یک سنگ در کوزه می‌انداخت. آخر ماه سنگ‌ها را می‌شمرد و دستش می‌آمد که چند نفر از این شهر فوت کرده‌اند. تا اینکه یک زمانی یک کسی کاری داشت و می‌رود به سراغ درزی. می‌بیند مغازه‌اش تعطیل است و درب مغازه بسته است. از همسایه می‌پرسد که درزی کجاست؟ چرا مغازه‌اش تعطیل است؟ او در جواب می‌گوید «درزی در کوزه افتاد». این «درزی در کوزه افتاد» کاربردش این است که گاهی اوقات کسی یک قصه‌ای، داستانی یا حتی کاری را برای دیگران می‌کند، بعد خودش به آن دچار می‌شود این را می‌گویند. اما امروزه چون کلمۀ «درزی» در زبان فارسی نیست، این ضرب‌المثل به یک شکل دیگری کمابیش به‌کار می‌رود. می‌گویند «خیاط در کوزه افتاد». این هم نمونۀ ضرب‌المثل‌هایی که صورت ضرب‌المثل تغییر پیدا کرده است به‌خاطر ویژگی زبانی. ما قبلاً داشتیم صورتی که مثلاً یک ضرب‌المثل مثل «مر مرا تقلیدشان بر باد داد»، این را گفتیم به‌خاطر اینکه از داستان جدا شده و باید مرجع «شان» مشخص باشد، گفته‌اند «خلق را». ولی اینجا تغییر در زبان باعث تغییر در صورت مثل شده است.

۴ نظر ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۵۶

ضرب‌المثل‌ها - ۶

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۸ ق.ظ

زمان پخش: ۲ بهمن ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg دوازده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۲ دقیقه، ۲۲ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



موضوع و قصۀ جذاب و هیجان‌انگیزی داشت. برای اینکه داستان لو نره توضیح نمیدم. خیلی خوب بود قصه‌اش. ولی بحث، نیمه‌تمام موند و به سرانجام نرسید و نتیجه‌گیری و جمع‌بندی نداشت. مدیریت زمانشون اصلاً خوب نبود. به‌نظرم کاش با توجه به بضاعت زمانی، از خوندن شعرها یا ذکر جزئیات صرف‌نظر می‌شد.

* * *

دکتر رحیمی: امروز یک ضرب‌المثلی را انتخاب کردیم که همه شنیده‌اید: «کار نیکو کردن از پر کردن است». البته این ضرب‌المثل صورتی که در گذشته به‌کار می‌رفته، قصه‌اش به داستانی از هفت‌پیکر نظامی برمی‌گردد؛ صورت مثل شکل دیگری بود. ما شکل بازسازی شده از آن را استفاده می‌کنیم. چون مطلب زیاد است من مثل جلسۀ گذشته یک مقدار فشرده و سریع عرض می‌کنم. داستان برمی‌گردد به یکی از شاهان ساسانی به نام بهرام گور. منتها داستانی که نظامی نقل کرده است، قبل از آن یک داستان در مورد بهرام ساسانی بوده است. در شاهنامه و منابع دیگری احتمالاً اشاره شده است. من ابتدا یک اشارۀ خیلی کوتاه به‌صورت اصلی داستان که در شاهنامۀ فردوسی است می‌آورم، که فردوسی دقیقاً از روی منابعی که به دستش رسیده نقل قول کرده است. معمولاً دخل و تصرف در داستان نبوده است. در داستان شاهنامه به این صورت است که بهرام گور با کنیزی به نام آزاده به شکار رفته بود. در شکار چند آهو می‌آیند و بهرام به‌خاطر اینکه قدرت تیراندازی و مهارتش را به آزاده نشان دهد از او می‌پرسد که من آهوی مادۀ جوان را به تیر بزنم یا همتای پیرش را (آهوی نر)؟ او نیز از بهرام می‌خواهد برای اینکه مهارتش را نشان دهد با تیر، آهوی نر را ماده و ماده را نر کند و سر و سمشان به هم بدوزد. بهرام به قولی که در شاهنامه آمده، تیر در کمان می‌گذارد و ابتدا می‌زند و شاخ آهوی نر را از سرش جدا می‌کند. شاید تصویر قشنگی نباشد. خون سرازیر می‌شود. بعد با پیکان دیگری برای آهوی ماده شاخ می‌گذارد. چون فرقشان در شاخشان بوده است. و در این قسمت که نظامی هم از این بخش استفاده کرده، مهره‌ای را در کمان می‌گذارد و به سمت آهو پرت می‌کند و می‌اندازد در گوش آهو. آهو به محض اینکه با سمش می‌خواهد این را دور کند، با تیر دیگری سم او را به سرش می‌دوزد. این تصویر، تصویر ناخوشایندی برای آزاده بوده است. شاه انتظار داشته تحسینش کند، ولی او چهره در هم می‌کشد و ابراز ناراحتی می‌کند. به شاه برمی‌خورد و آن طوری که در شاهنامه است آزاده را از اسب به زیر می‌اندازد و با اسب بر پیکر او می‌تازد و آزاده کشته می‌شود. در اینجا هیچ اشاره‌ای به آن داستان و ضرب‌المثل نیست. اما نظامی یک بازسازی‌ای از این قصه دارد. داستانی که نظامی از بهرام گور دارد با این بیت شروع می‌شود:

شاه روزی شکار کرد پسند در بیابان پست و کوه بلند
داشت با خود کنیزکی چون ماه چست و چابک به هم‌رکابی شاه
آنجا کنیزک آزاده بود و اینجا یک کنیز چینی است و اسمش فتنه بوده است.
فتنه نامی هزار فتنه در او فتنۀ شاه و شاه فتنه بر او

یعنی شاه مفتون او بوده است. به شکار می‌روند. دسته‌ای گور پیدا می‌شود. بهرام شروع می‌کند به تیراندازی و مهارت خودش را نشان می‌دهد.

در یکی لحظه زان شکار شگفت چند را کشت و چند را بگرفت

با این هنرنمایی انتظار تحسین و تشویق از سوی فتنه دارد. اما برخلاف انتظار او

وان کنیزک ز ناز و عیاری در ثنا کرد خویشتن‌داری

خویشتن‌داری کرد و تعریف و تمجید نکرد از شاه. این بر شاه گران تمام می‌شود. صبر می‌کند.

شاه یک ساعت ایستاد صبور تا یکی گور شد روانه ز دور
گفت کای تنگ‌چشم تاتاری صید ما را به چشم می‌ناری؟
گوری آمد بگو که چون تازم؟ وز سرش تا سمش چه اندازم؟
گفت باید که رخ برافروزی سر این گور در سمش دوزی

در ادامه، ابتدا بهرام به جای اینکه تیری در کمان بگذارد، مهره‌ای در کمان می‌اندازد و این را به گوش گور می‌اندازد و در مرحلۀ بعد

سم سوی گوش برد صید زبون تا ز گوش آرد آن عِلاقه برون

عِلاقه، آویزی بود که در گوشش بود.

تیر شه برق شد جهان افروخت گوش و سم را به یکدیگر بردوخت
گفت شه با کنیزک چینی دستبردم چگونه می‌بینی؟

این دو بیت، هر کدام یک نکته دارد. بیت اول صورت مثل است که در قدیم به‌کار می‌رفته است:

گفت پر کرده شهریار این کار کار پرکرده کی بود دشوار

یعنی شهریار این کار را زیاد انجام داده است. کار پرکرده کی بود دشوار، صورت مثلی است که نظامی به‌کار برده است. امروزه می‌گوییم کار نیکو کردن از پر کردن است. مسألۀ داستان مثل تا اینجاست. اما در بیت بعدی می‌گوید:

هر چه تعلیم کرده باشد مرد گر چه دشوار شد بشاید کرد

اینجا کلمۀ «تعلیم» برای ما مهم است. تعلیم در واقع به‌معنای تعلم و چیزی است که آموخته باشد. آموختن همراه با پر کار کردن است که مهارت و کار نیکو کردن می‌آورد. شاه انتظار نداشت این جواب را بشنود.

شاه را این شنیده سخت آمد تبر تیز بر درخت آمد
دل بدان ماه بی‌مدارا کرد کینۀ خویش آشکارا کرد

به یکی از سرهنگان خود گفت که ببرد فتنه را بکشد. گفت این فتنۀ بارگاه ماست و فتنه باید نابود و کشته شود. وقتی سرهنگ او را برای کشتن می‌برد او شروع به گریه و زاری می‌کند و به سرهنگ می‌گوید بهرام بعداً پشیمان می‌شود و تو پاسخی برایش نخواهی داشت. پیشنهاد من این است که بروی به دروغ به ایشان بگویی من این فرمان را اجرا کردم. اگر دیدی شادمان شد بیا و فرمان را اجرا کن؛ ولی اگر دیدی ناراحت شد می‌توانی دست نگه‌داری. سرهنگ او را به کاخی که در دهی داشته می‌برد و در آنجا ساکن می‌شود. می‌آید و وقتی به شاه می‌گوید طبیعتاً اشک در چشمان شاه جمع می‌شود. در آن سوی داستان در همان یکی دو روز اول در آن کاخ بلندی که سرهنگ داشته، گوساله‌ای به‌دنیا می‌آید و کنیز این گوساله را به دوش می‌گیرد و هر روز این گوساله را از طبقۀ اول به بام می‌برد. و این را هر روز تکرار می‌کند. هر چه این گوساله بزرگتر می‌شود این کار برایش تمرین می‌شود. طبق قصه این کار تکرار می‌شود.

تا به جایی رسید گوساله که یکی گاو گشت شش‌ساله
هیچ رنجش نیامدی زان بار زانکه خو کرده بود با آن کار

با هماهنگی سرهنگ برنامه‌ای می‌چینند که شاه بیاید از آن مسیر بگذرد و این کاخ را می‌بیند و خوشش می‌آید. وقتی شاه داخل کاخ می‌آید از زیبایی کاخ تعریف می‌کند:

لیکن این شصت‌پایه کاخ بلند کاسمان بر سرش رود به کمند
از پی شصت سال کز تو گذشت چون توانی به زیر پای نشست؟

این سرهنگ شصت سال داشت. شاه می‌گوید تو چطور با این سن می‌توانی این شصت پایه را بروی؟ سرهنگ می‌گوید از منی که مردم عجب نیست. دختری در اینجا هست که این دختر گاوی را بر دوش می‌گیرد و این پله‌ها را طی می‌کند. بدون اینکه دشواری داشته باشد.

مجری: اجازه بدهید من درسی از این بیت بگیرم و حسن ختام این بخش باشد. درسی که شما به من دادید و تلمذی که من در حضور شما کردم. آن هم اینکه گوساله‌ای گاو شد و این دختر خانم با قدرت بیشتر به کاری که عاشقانه دوستش داشت و به راهی که می‌خواست برود ادامه داد. ای کاش عاشقانه و خالصانه هر آن کاری که دلمان می‌خواهد را انجام دهیم با قدرت. و سختی بر ما غالب نشود.

۴ نظر ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۸

ضرب‌المثل‌ها - ۵

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۰ ق.ظ

زمان پخش: ۱۸ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg دوازده دقیقه، چهار مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۲ دقیقه، ۱۸ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



برنامۀ فشرده و پربار و مفیدی بود. قصه و ریشۀ دو تا ضرب‌المثل راجع به تقلید بررسی شد. عملکرد مجری خوب بود و فقط یه سؤال راجع به کلیله و دمنه پرسید که سؤال خیلی خوب و به‌جایی بود. اولین بارم هم بود کلمۀ سور و سات رو می‌نوشتم و اعتراف می‌کنم املاشو بلد نبودم و به دست به دامان فرهنگ املایی ویراستاران شدم.

* * *

مجری: ما روزهای دوشنبه در بخش فرهنگستان می‌پردازیم به ضرب‌المثل‌های شیرین و قصه‌های نمکین زبان فارسی که مهم‌ترین میراث فرهنگی و ملی ماست. جناب آقای دکتر رحیمی از فرهنگستان زبان و ادب فارسی مهمان ما هستند و می‌خواهیم باهم ببینیم که امروز در خصوص کدام ضرب‌المثل، با چه موضوع و محوریتی می‌خواهند برای شما صحبت کنند.

دکتر رحیمی: امروز یک مقدار فکر می‌کنم برنامه‌مان فشرده‌تر باشد؛ چون تصمیم داریم دربارۀ دو ضرب‌المثل صحبت کنیم و گفت‌وگو داشته باشیم. موضوعش تقلید است. تقلید از رفتار دیگران. تقلید اگر از یک رفتار و منش خوب و به‌جا باشد، توصیه می‌شود. در واقع الگوپذیری است. اما گاهی اوقات تقلید، نابه‌جا و نادرست است. دو تا از ضرب‌المثل‌های ما دو شکل تقلید نادرست را نشان می‌دهند و قصه‌ای دارند. ما به‌تناسب قصه این‌ها را انتخاب کرده‌ایم. چون یک مقدار مطلب زیاد است من کمی فشرده‌تر و سریع‌تر عرض می‌کنم. قصۀ اول تقلیدی را اشاره می‌کند که گاهی اوقات از خودباختگی است. شیفتگی و خودباخته شدن باعث می‌شود انسان چنان شیفتۀ کسی یا چیزی شود که شرایط و آرزوهای او را شرایط و آرزوی خودش بپندارد و بدون توجه به اینکه نیازها و شرایط خودش با او متفاوت است، به تقلید نادرست از رفتار او بپردازد. این را ما تقلید کورکورانه نمی‌گوییم. در واقع تقلید شیفته‌وار است. این حکایت، چند روایت دارد. من آن روایت زیباترش را که از جامی است می‌گویم؛ بعد به ریشه‌هایش هم اشاره‌ای می‌کنم. ضرب‌المثلی هست که شنیده‌اید، کلاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. روایتی که جامی دارد، اشاره می‌کند:

زاغی از آنجا که فراغی گزید رخت خود از باغ به راغی کشید

از باغی که بود به چمنزاری می‌رود و در آن چمنزار کبکی می‌بیند که بسیار زیبا بود؛ چنانکه پرندگان دیگر و خود این زاغ شیفته و عاشق او می‌شوند.

نادره کبکی به جمال تمام شاهد آن روضۀ فیروزه‌فام

شاهد به معنای معشوق و محبوب و زیبارو بوده است.

تیهو و دُراج بدو عشق‌باز بر همه از گردن و سر سرفراز

پایچه‌ها برزده تا ساق پای کرده ز چُستی به سر کوه جای

بر سر هر سنگ زده قهقهه پی سپرش هم ره و هم بی‌رهه

تیزرو و تیزدو و تیزگام خوش‌روش و خوش‌پرش و خوش‌خرام

هم حرکاتش متناسب به هم هم خطواتش متقارب به هم

هم حرکات متناسبی داشت، هم قدم‌های کوتاه و نزدیک به همی داشت.

زاغ چو دید آن ره و رفتار را و آن روش و جنبش هموار را

با دلی از دور گرفتار او رفت به شاگردی رفتار او

بازکشید از روش خویش پای در پی او کرد به تقلید جای

پی یعنی جای پا. یعنی هر جا او جای پا می‌گذاشت، زاغ آنجا می‌رفت.

در پی‌اش القصه در آن مرغزار رفت بر این قاعده روزی سه چار

عاقبت از خامی خود سوخته رهروی کبک نیاموخته

کرد فرامش ره و رفتار خویش ماند غرامت‌زده از کار خویش

این قصه را جامی می‌گوید. منبع اصلی دیگری که ما قبل از جامی داریم، در کلیله و دمنه است. کلیله و دمنه‌ای که در قرن ششم به فارسی ترجمه شده است، در آنجا هم این قصه آمده و آنجا هم اشاره می‌کند.

مجری: یعنی از قصه‌های هندی کلیله و دمنه است؟

دکتر رحیمی: این را توضیح می‌دهم. در کلیله و دمنه هم می‌گوید زاغ نتوانست آن رفتار را بیاموزد و رفتار خویش را فراموش کرد، چنانکه به هیچ تأویل بدان رجوع ممکن نگشت. یعنی نتوانست به حالت قبل برگردد. اما اینکه فرمودید نکتۀ خوبی بود. ما می‌دانیم اصل داستان کلیله و دمنه از هند است. اما این داستان که به زبان سانسکریت (هندی قدیم) بوده، در دورۀ ساسانیان به پهلوی ترجمه شده است، در قرن دوم از پهلوی به زبان عربی ترجمه شده و بعدها ترجمه‌های مختلفی به فارسی صورت گرفته که معروف‌ترینش ترجمۀ قرن ششم است. اتفاقاً این بخش از آن قسمت‌هایی است که در اصل هندی نیست و استادان، از جمله آقای دکتر محجوب حدس می‌زدند که این باید از بخش‌های عربی باشد. بعضی‌ها هم می‌گویند ممکن است در آن قسمتی که به پهلوی ترجمه شده این قسمت اضافه شده است، یا زمانی که به عربی برمی‌گشته. این یک نکته. قصۀ دیگری داریم در مثنوی مولانا که آن تقلید کورکورانه و ناآگاهانه از رفتار دیگران و کسانی که شایستگی تقلید را ندارند و الگو نمی‌توانند برایشان باشند است. مولانا در مثنوی حکایت می‌کند که یک صوفی یا درویشی با مرکبی به خانقاهی می‌آید. صوفیان معمولاً بی‌چیز و تهی‌دست بودند. می‌گوید:

صوفی‌ای در خانقاه از ره رسید مرکب خود برد و در آخُر کشید

و آن خری که سوار بود، آن را به آخر می‌برد و می‌بندد و به آن خادم می‌سپارد که این را نگه‌داری کند. صوفیان که چند روزی بود گرسنه بودند یا غذای خوبی نداشتند می‌بینند فرصت مناسبی است. حمله‌ور می‌شوند و می‌روند آن خر را از خادم بگیرند ببرند بفروشند.

هم در آن دم آن خرک بفروختند لوت آوردند و شمع افروختند

بساط و سوروساتی برای خودشان گرفتند و ولوله‌ای در خانقاه افتاد که امشب سوروساتی هست و جشنی داریم و عده‌ای هم آمدند به این صوفی‌ای که از راه رسیده بود خدمت کردند. این‌ها هم گفتند فضای مناسبی است و حالا پولی آمده و 

ما هم از خلقیم و جان داریم ما دولت امشب میهمان داریم ما

گفتند ما گناه نداریم. ما هم باید یک شکم سیر غذایی بخوریم. خدمتکاری‌ای که به او کردند، این هم خوشش آمد. از راه آمده بود، خسته بود. به هر حال بساط خوراک که فراهم شد و سفره را جمع کردند، یک رسمی صوفیان داشتند؛ سماع می‌کردند. سماع حرکات موزونی است، ذکری یا شعری، چیزی می‌خوانند. سماع که آغاز کردند،

چون سماع آمد ز اول تا کران مطرب آغازید یک ضرب گران

با یک ضرب سنگینی آهنگی را شروع کرد. جمله‌ای که می‌گفت و تکرار می‌کرد «خر برفت» بود.

خر برفت و خر برفت آغاز زین حرارت جمله را انباز کرد

همه هم با او شریک و هم‌داستان شدند و بقیۀ صوفیان هم این ذکر را گفتند. تا سحر این‌ها دست‌افشان و پای‌کوبان خر برفت و خر برفت می‌خواندند.

از ره تقلید آن صوفی همین خر برفت آغاز کرد اندر حنین

او هم دید همه دارند می‌خوانند، این را تکرار کرد. این مراسم تمام می‌شود.

چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع روز گشت و جمله گفتند الوداع

خانقه خالی شد و صوفی بماند گرد از رخت آن مسافر می‌فشاند

می‌آید مرکب خودش را بردارد که برود، می‌بیند نیست. از خادم می‌پرسد که مرکب ما کجاست؟ خادم می‌گوید قضیه این بود. این سوروساتی که دیدی از فروش همان خر شما بوده است. صوفی می‌گوید خب این را چرا زودتر به من نگفتی؟ خادم می‌گوید من بیم جان داشتم. صوفی می‌گوید:

تو نیایی و نگویی مر مرا که خرت را می‌برند ای بی‌نوا

چرا نیامدی بگویی؟ به هر حال من چاره‌ای می‌کردم.

گفت ولله آمدم من بارها تا تو را واقف کنم زین کارها

تو همی‌گفتی که خر رفت ای پسر از همه گویندگان باذوق‌تر

دیدم تو با شور و حال بیشتری نسبت به آن‌ها این جمله را تکرار می‌کنی

بازمی‌گشتم که او خود واقف است زین قضا راضیست مردی عارف است

گفت آن را جمله می‌گفتند خَوش مر مرا هم ذوق آمد گفتنش

مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت بر آن تقلید باد

اینجا وقتی می‌گوید «مر مرا»، یعنی مرا تقلید ناآگاهانه از بقیه به باد داد و «شان» برمی‌گردد به آن‌ها. وقتی ضرب‌المثل می‌شود، این ضمیر باید مرجعش در جمله باشد. این را تغییری دادند و گفتند خلق را. خلق را تقلیدشان بر باد داد. ولی اصل داستان به مثنوی برمی‌گردد و این دو قسم از تقلید ناآگاهانه و نابه‌جا است که یکی از جامی و کلیله و دیگری از مثنوی ذکر کردیم.

۳ نظر ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۱۰

ضرب‌المثل‌ها - ۴

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۲۴ ق.ظ

زمان پخش: ۴ دی ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۲۳ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



مقدمۀ مختصر و کاملی داشت و کلیت بحث منسجم بود و نیمه‌تمام نموند.

* * *

مجری: امروز گویا قرار است که یکی از مثنوی‌های تصحیح شدۀ مولانا در فرهنگستان زبان فارسی رونمایی شود. درست است؟

دکتر رحیمی: تصحیح جدیدی از مثنوی مولانا، تصحیح استاد محمدعلی موحد، امروز رونمایی می‌شود. نتیجۀ سال‌ها تحقیق و پژوهش این استاد فرزانه است. استادی که یکی از بزرگترین مولوی‌پژوهان معاصر ما هستند و اتفاق مبارکی است. بعد از سال‌ها یک تصحیح جدی بعد از تصحیح نیکلسون وارد عرصۀ فرهنگ و ادب فارسی خواهد شد. 

مجری: خیلی هم خوب. و به همین بهانه و مناسبت ما قرار است امروز بپردازیم به مثنوی مولانا. و چقدر نکتۀ جالبی را شما قرار است اشاره کنید و چه مبحث خوب و کاربردی‌ای را قرار است به اتفاق هم باز کنیم. و آن این است که بعضی از اشعار مولانا و بعضی از ابیاتی که در دل این اشعار وجود دارند تمثیل شده‌اند و قابلیت ضرب‌المثل شدن را داشتند و دارند. می‌شود بیشتر برایمان توضیح دهید؟ من فقط می‌خواهم گوش کنم و یاد بگیرم.

دکتر رحیمی: ما در جلسات گذشته که دربارۀ مثل بود، بعضی ویژگی‌های مثل را بیان کردیم. امروز به‌مناسبت رونمایی همین کتاب می‌خواهیم برویم سراغ کتاب مثنوی مولانا که یکی از مهم‌ترین آثار ادبی تاریخ ادبیات فارسی است. مثل در گذشته به دو معنا به‌کار می‌رفته است. یک معنی‌اش همین ضرب‌المثل است که ما در جلسات گذشته درباره‌اش صحبت کردیم. یک معنی دیگر در کتاب‌های قدیمی و حتی در زبان عامه امروزه به‌کار می‌رود، مثل به‌معنای تمثیل است. یعنی گاهی اوقات برای روشن شدن و تفهمیم بهتر مطلب یک داستانی را گوینده یا نویسنده یا شاعر می‌گوید و از آن داستان نتیجه‌ای می‌گیرد. این می‌شود تمثیل؛ داستان تمثیلی. طبیعتاً آثار پرمخاطب در ادبیات فارسی و در ادبیات هر ملتی، جملاتی که در زبان مردم می‌چرخد قابلیت این را دارد که از آن ضرب‌المثل دربیاید. آثار ادبی بزرگ ما، خیلی‌هایشان مثل آثار سعدی، آثار نظامی و اشعار مولانا این ویژگی را داشتند. ما امروز دربارۀ مثل در هر دو مفهوم در مثنوی مولانا خیلی مختصر در حد بضاعت زمانی‌مان خدمت شما مطالبی را عرض می‌کنیم. آن مثلی که به‌معنای ضرب‌المثل است، ما در جلسات گذشته به‌کار بردیم. یکی از آثاری که تمثیل در آن زیاد به‌کار رفته، مثنوی مولاناست. گاهی اوقات این داستان‌ها خیلی مختصر و کوتاه هستند. مثلاً مولانا گاهی اوقات در یکی دو بیت یک داستان را می‌گوید. داستانی داریم که کسی شتری را می‌بیند و از او می‌پرسد از کجا می‌آیی ای فرخنده‌پی؟ گفت از حمام گرم کوی تو، گفت خود پیداست از زانوی تو.

آن یکی پرسید اشتر را که هی از کجا می‌آیی ای فرخنده‌پی
گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست از زانوی تو

این هم به‌صورت ضرب‌المثل درآمده است هم داستانی است برای کسانی که ادعایی می‌کنند در حالی که ظاهرشان چون زانوی شتر پینه‌بسته و چرک‌آلود است به‌خاطر نشستنش.

مجری: یا اگر اشتباه نکنم در ادامۀ مثال شما قصۀ خاله‌خرسه که تقریباً همۀ ما در کودکی خوانده‌ایم آن هم برمی‌گردد به یکی از اشعار مولانا که قصه‌ای هم در دلش نهفته است. درست است؟

دکتر رحیمی: به آن هم می‌رسیم. یک داستان کوتاه دیگری که از دلش ضرب‌المثل درآمده است را بگوییم. مولانا در جایی می‌گوید:

آن غریبی خانه می‌جست از شتاب دوستی بردش سوی خانۀ خراب

کسی بی‌خانمان بود و دنبال خانه‌ای می‌گشت؛ دوستی او را به‌سمت خرابه‌ای برد.

گفت او این را اگر سقفی بُدی پهلوی من مر تو را مسکن شدی

این خرابه اگر سقفی داشت،

هم عیال تو بیاسودی اگر در میانه داشتی حجرۀ دگر

تمام این شرط‌ها را گفت؛ اگر سقفی داشت، اگر اتاق دیگری داشت،

گفت آری پهلوی جانان به است لیک ای جان در اگر نتوان نشست

این داستانی است که از دلش ضرب‌المثل هم درآمده است. در اگر نتوان نشست. اما داستان‌هایی داریم که صرفاً داستان است و ممکن است از آن ضرب‌المثل درنیامده باشد. مثل داستان‌های بقال و طوطی، طوطی و بازرگان که در کتاب‌های درسی داشتیم. در بعضی‌ها در اثنای داستان هم ضرب‌المثل‌هایی به‌کار رفته، ولی مولانا آن را بیشتر برای قصه گفتن به‌کار برده است. قصه‌ای هم که اشاره کردید قصۀ معروفی است در ادبیات عامه هم هست. روایتی از مولانا و مثنوی است. البته ابیاتش در مثنوی پراکنده است. در بین بیت اول تا آخر این، چند داستان دیگر را مولانا وارد می‌شود و می‌گوید و دوباره برمی‌گردد. من ابیاتی که به این داستان مستقیم است استخراج کردم و می‌گویم. حکایت می‌کند: 

اژدهایی خرس را درمی‌کشید شیرمردی رفت و فریادش رسید
خرس چون فریاد کرد از اژدها شیرمردی کرد از چنگش رها
حیلت و مردی به هم دادند پشت اژدها را او بدین قوت بکشت
خرس هم از اژدها چون وارهید وان کرم زان مرد مردانه بدید
چون سگ اصحاب کهف آن خرس زار شد ملازم در پی آن بردبار

خرس خواست لطف مرد را به‌گونه‌ای جبران کند.

آن مسلمان سر نهاد از خستگی خرس حارس گشت از دلبستگی

مرد به هر حال از یک نبردی برگشته بود؛ نبرد با اژدها. خرس نگهبانی او را می‌کرد.

آن یکی بگذشت و گفتش حال چیست ای برادر مر تو را این خرس کیست
قصه واگفت از حدیث اژدها گفت بر خرسی منه دل ابلها
دوستی ابله بتر از دشمنی‌ست او به هر حیله که دانی راندنی‌ست

هر قدر او را نصیحت می‌کند، آن فرد سخنش را نمی‌پذیرد و گمان می‌کند که شاید حسادت می‌کند که خرس دارد به او محبت می‌کند. در نهایت گوینده وقتی می‌بیند تأثیری ندارد، او را رها می‌کند و به سمت کار خودش می‌رود.

شخص خفت و خرس می‌راندش مگس وز ستیز آمد مگس زو بازپس

هر قدر خرس مگس‌ها را می‌راند مگس‌ها دوباره برمی‌گشتند. تا اینکه

خشمگین شد با مگس خرس و برفت برگرفت از کوه سنگی سخت زفت

رفت سنگ بزرگی آورد و دید مگس روی صورت این فرد نشسته است.

برگرفت آن آسیا سنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد
سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد

یعنی سخنی که دارد می‌گوید در زمان مولانا هم گویا مثل بوده است. گویا خودش برای این داستانی ساخته، یا داستانی که وجود داشته را به نظم کشیده است.

سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهر است و مهر اوست کین 

این «مهر ابله مهر خرس آمد» مثلی بوده که در آن دوره است. من یک اشارۀ کوچکی می‌کنم. این قصه در داستان‌های عامیانۀ مناطق و گویش‌های مختلف ما هم وجود دارد. من چند جا دیده‌ام؛ برخورد کرده‌ام. در خیلی از این‌ها قسمت اول (نزاع با اژدها) نیست و از دوستی خرس و شخص آغاز می‌شود. کلمه‌ای که امروز ضرب‌المثل رایجی باشد نداریم، اما خود قصۀ دوستی خاله‌خرسه‌ای که گفتید به این قصه اشاره دارد.

۴ نظر ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۲۴

ضرب‌المثل‌ها - ۳

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۲ ق.ظ

زمان پخش: ۲۲ آذر ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۲۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



مفید بود. نیمه‌تمام نموند و جمع‌بندی داشت. از نظر محتوا خوب بود. در مورد مجری، من چون برنامۀ صبح به خیر ایران رو نمی‌بینم و شناختی نسبت به مجری ندارم، نمی‌دونم کلاً عادت داره از کلماتی مثل تطوّر و مَشی و کلمات سنگینی از این قبیل استفاده کنه یا صرفاً چون این بخش، بخش فرهنگستانه چنین می‌کنه. اگه به دلیل فرهنگستانی بودنِ این بخش از برنامه باشه، به این طرز بیانش انتقاد دارم.

* * *

دکتر رحیمی: سلام عرض می‌کنم خدمت شما بینندگان محترم برنامه و صبح به خیر عرض می‌کنم. ما دو جلسه دربارۀ ضرب‌المثل‌های فارسی و اصطلاحات و داستان‌هایشان صحبت کردیم. امروز در ادامۀ آن بحث این را می‌خواهیم بگوییم که مثل‌های فارسی آن شکلی که ما داریم استفاده می‌کنیم، شکل اولی یا نهایی نیست. در طول زمان، تغییراتی در مثل‌ها ایجاد می‌شود. یکی از مثل‌هایی که ما می‌خواهیم امروز درباره‌اش صحبت کنیم و داستانی که برای این مثل مشهور است را بگوییم و بگوییم این داستان کجای قصه است مَثَل «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز» است. این مثل دو رکن دارد: یک، توصیه کردن و سفارش کردن دیگران به کار نیک؛ و نکتۀ دوم اینکه هر کار نیکی که ما انجام دهیم نتیجه‌اش را خودمان می‌بینیم. این مثل شکل‌های مختلفی در زبان فارسی داشته است. این شکلی که شما فرمودید، الان رایج‌ترین شکلی است که در زبان فارسی هست. آخرین شکلش هم نیست. این بیتی که شما فرمودید بیت سعدی است. ما فارسی‌زبان‌ها امروز آنچه را که سعدی سروده به‌کار می‌بریم. بعد از سعدی هم حتی حافظ این را به‌گونۀ دیگری، شکلی از این مثل را دارد. می‌گوید «مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی، که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز». اینجاهایی که شاعر می‌گوید گفته‌اند، سخن، سخن خودش نیست. نقل قول یا مثل و قول معروفی است. ما این را در کتاب‌هایی که مثل‌ها را آورده‌اند زیاد داریم. در شعر ویس و رامین از فخرالدین اسعد گرگانی داریم که «نکویی کن و به دریا انداز». اما شما اگر در کتاب‌هایی که مثل‌ها را جمع کرده‌اند، یا حتی در فضای مجازی جست‌وجو کنید که این داستانی که سعدی گفته «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز» قصه‌اش به کجا برمی‌گردد همه یک نشانی به شما می‌دهند؛ کتاب قابوس‌نامه از عنصرالمعالی، حدود هزار سال پیش. روایتی که قابوس‌نامه دارد این است که متوکل عباسی، خلیفۀ عباسی فرزندی یا فرزندخوانده‌ای داشته با نام فتح که ایشان در حال شنا در دجله بودند و آب ایشان را می‌برد و در یک شکافی بالاخره نجات پیدا می‌کند. اما هفت روز طول می‌کشد بگردند و این شخص را پیدا کنند. بعد از هفت روز وقتی این شخص را پیدا می‌کنند می‌آورند و خلیفه می‌گوید که خب ایشان هفت روز است که غذا نخورده است؛ به او غذا بدهید. می‌گوید که نه؛ من سیرم. تعجب می‌کنند که چگونه از کجا سیر شده‌ای؟ با آب دجله سیر شده‌ای؟ می‌گوید نه؛ در این روزها هر روز یک طبقی بر روی آب می‌آمد و چند قرص نان بود و اسم کسی هم بر روی آن نوشته شده بود؛ محمد بن حس اسکاف، که من از آن نان یکی دو تا برمی‌داشتم می‌خوردم. خلیفه دستور می‌دهد که بگردید چه کسی بود که نان در دجله می‌افکند. می‌گردند. یک کسی پیدا می‌شود می‌گوید من هستم. من بودم و نشانی هم اینکه اسمم را روی نان‌ها می‌نوشتم. انگیزه‌اش را از او می‌پرسند. باز اینجا یک جملۀ مهمی هست. می‌گوید «شنوده بودم»، یعنی شخص به تشخیص خودش نبوده، قولی است که او شنیده است. داستان اگر آنگونه‌ای باشد که می‌گویند، متوکل حداقل دویست سال قبل از قابوس‌نامه است. می‌گوید شنیده بودم که نیکی کن و به آب انداز، که روزی بر دهد (نتیجه می‌دهد). این قصه‌ای را که شنیده بوده، نشان می‌دهد که حداقل هزار و دویست سال پیش از نگاه قابوس‌نامه این ضرب‌المثل، مثل رایج بوده است. نیکی کن و به آب بینداز.

مجری: پس ریشۀ دیگری قبل از قابوس‌نامه داشته است.

دکتر رحیمی: بله؛ از قابوس‌نامه رسیده به سعدی. اما من سه تا نکته، سه تا ریشۀ دیگر خدمتتان عرض می‌کنم، بعد جمع‌بندی می‌کنم. یک ریشه‌ای که ما از این داستان داریم در کتاب مقدس، عهد عتیق است که خیلی سابقه دارد. آیه‌ای هست که می‌گوید «نان خود را به آب بینداز که بعد از روزهای بسیار آن را خواهی یافت»، و غیر از داستان قابوس‌نامه اصطلاح نان فقط اینجا به‌کار رفته است. این از نکتۀ اول. دو منبع دیگر داریم که برای ما خیلی مهم است. یکی گرشاسپ‌نامۀ اسدی توسی و فرامرزنامۀ بزرگ. این‌ها از دو جهت برای ما مهم‌اند. یکی اینکه صورت مثل تغییر می‌کند، به‌صورت دیگر این ضرب‌المثل را به‌کار برده‌اند. دومین مسأله اهمیتش این است که این آثار، مثل شاهنامۀ فردوسی از خودشان چیزی ننوشته‌اند. آثاری بوده که ما در دوره‌های پیشین زبان فارسی، در یکی از جلسات گذشته آقای دکتر طامه اینجا بودند، دربارۀ فارسی میانه و فارسی باستان هم صحبت کردند، بخشی از داستان‌های کهن ما از دورۀ کهن به فارسی میانه یا زبان‌های میانه، مخصوصاً پهلوی رسیده و در آنجا در خدای‌نامه‌ها نوشته شده است. بخشی از این داستان‌ها از آنجا در دورۀ اول اسلامی، یعنی زبان فارسی‌ای که امروز ما داریم، هزار و چند صد سال است شروع شده در آن دوره به فارسی امروزی ترجمه شده، با مقداری تفاوت‌ها، و بعد به شعر درآمده است. اهمیتش این است که سخنی که این‌ها می‌گویند خودش می‌تواند پشتوانۀ هزارساله داشته باشد. در دو متن من دو منبع می‌گویم، در گرشاسپ‌نامه آمده نیکی کن، نتیجه‌اش را می‌بینی:

به گیتی به جز دست نیکی مبر که آید یکی روز نیکی به بر
بسی جای‌ها گفته‌اند این سخن که کن نیکویی و به جیحون فکن

که آن «به دجله افکن» را به‌صورت «به جیحون فکن» گفته است. و فرامرزنامۀ بزرگ دارد که:

که هر کس که او تخم نیکی بکاشت ازیدر نشد تا برش برنداشت
چنین گفت دانای نیکوسخن که نیکی کن آنگه به جیحون فکن

جمع‌بندی می‌کنم. از زمان کهن آیه‌ای در کتاب عهد عتیق هست که به نان اشاره دارد، و یکی هم در منابع کهن خودمان به جیحون افکندن به این صورت بوده است. این‌ها در کتاب قابوس‌نامه آمده و آنجا حکایتی که به‌نظر می‌رسد ساختگی است (حکایت خلیفۀ عباسی) وجود دارد که نمی‌دانیم قابوس‌نامه به آن رسیده، یا ساخته؛ چون بیش از دویست سال فاصله داشته است، داستانِ نان در آب افکندن است. به‌نظر می‌رسد سعدی آن روایتی را از قابوس‌نامه گرفته و ما امروز آن شکلی را که سعدی بزرگ به‌کار برده به‌کار می‌بریم.

مجری: ولی باز هم ریشۀ اصلی این عبارت معلوم نیست.

دکتر رحیمی: ریشۀ اصلی داستان، گفتیم چکیدۀ تفکرها و آرمان‌های ملت‌ها در ضرب‌المثل‌هایشان متجلی است. این اندیشه، اندیشۀ کهنی است و اندیشۀ نیکی است که شما نیکی کنید، جواب نیکی را بگیرید. مهم این است. به شکل‌ها مختلف درآمده است. آن چیزی که ما استفاده می‌کنیم روایت و شعری از سعدی است که به‌نظر می‌رسد از قابوس‌نامه استخراج شده است.

مجری: مردم هم برای ما پیامک ارسال بفرمایید به ۳۰۰۰۰۱۵ و بگویید دوست دارید در خصوص چه ضرب‌المثل‌های دیگری صحبت شود در بخش فرهنگستانمان. چهارشنبه‌ها با حضور دکتر رحیمی می‌پردازیم به ریشۀ ضرب‌المثل‌ها و اینکه از کجا شکل گرفته‌اند و از کجا آمده‌اند.

۹ نظر ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۰۸:۲۲

ضرب‌المثل‌ها - ۲

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۵۹ ق.ظ

زمان پخش: ۲۹ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۵۸ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



قبلاً راجع به اصطلاحِ «ماست‌مالی کردن» این قصه رو شنیده بودم؛ ولی نمی‌دونستم و جایی هم گفته نشده بود ریشه‌ش این نیست و پیش از این هم کاربرد داشته. برنامۀ مفیدی بود برام. ضمن اینکه این یک‌نفس صحبت کردن و نیمه‌تمام نذاشتن کلام و مدیریت زمان دکتر رحیمی رو دوست دارم.

* * *

مجری: آقای دکتر رحیمی، عضو گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی مهمان ما هستند در بخش فرهنگستان، که در خصوص این اصطلاحات رایج که در واقع از هم‌نشینی چند کلمه ایجاد شده، می‌خواهیم با ایشان صحبت کنیم، ببینیم ریشه‌هایشان از کجاست، از کجا آمده‌اند و اساساً چگونه این‌ها ایجاد شده‌اند؟ سلام. صبح به خیر.

دکتر رحیمی: سلام. صبح شما هم به خیر. و صبح به خیر عرض می‌کنم خدمت بینندگان محترم برنامۀ خوب «صبح به خیر ایران». اینکه این‌ها از کجا آمده‌اند، هر کدام از این‌ها یک داستانی می‌تواند داشته باشد. مثل ضرب‌المثل‌ها هر کدام از این‌ها یک داستانی دارند، یک ریشه‌ای دارند، بعضی‌ها از کنایات زبان گرفته می‌شوند و تمام صحبت‌هایی که ما در مورد پیدایش ضرب‌المثل‌ها کردیم، دربارۀ این اصطلاحات هم می‌تواند وجود داشته باشند. اصطلاحات به‌خاطر بعضی ویژگی‌های مشترک که با ضرب‌المثل‌ها دارند، کسانی که فرهنگ‌هایی نوشته‌اند که مثل‌ها را گردآوری کرده‌اند، خیلی‌هایشان این اصطلاحات را هم در مثل‌ها جمع کرده‌اند و در کنار آن‌ها آورده‌اند. یکی از ویژگی‌های مشترک این است که ما دربارۀ مثل‌ها خدمتتان عرض کردیم که بعضی مثل‌ها داستانی دارند، یا داستانی برایشان ساخته‌اند که چگونگی پیدایش یا کاربرد این مثل را نشان می‌دهد. دربارۀ اصطلاحات هم همین داستان را داریم. ما امروز یک اصطلاحی را انتخاب کردیم که درباره‌اش گفت‌وگو کنیم، داستانش را بگوییم و دربارۀ داستانش قدری باهم صحبت کنیم. اصطلاحِ «ماست‌مالی کردن»، معنی رایجش در زبان فارسی این است که کاری را به‌صورت سطحی و ظاهری انجام دادن یا عیب و ایرادی را که دارد رفع کردن و پوشاندن، طوری که به چشم نیاید؛ می‌گوید این کار را ماست‌مالی کرد و این مسأله را پوشش داد. داستانی که برای این اصطلاح در کتاب‌ها ذکر کرده‌اند، در خیلی از کتاب‌هایی که داستان‌های مثل‌ها را آورده‌اند، داستان این اصطلاح را هم آورده‌اند. جست‌وجوهایی که داشتیم، همۀ این داستان‌ها ظاهراً برمی‌گردد به یک فرد، به نام محمد مسعود که ایشان روزنامه‌نگار و داستان‌نویس بودند. این اسم را در خاطر داشته باشید. ایشان ذکر می‌کنند که در سال ۱۳۱۷ (این تاریخ هم برای ما مهم است)، در اواخر دورۀ رضاشاه که می‌خواست برای پسر خودش که ولیعهد بود و بعداً شاه شد عروسی بگیرد، خانوادۀ عروس را که از خاندان مصر بودند، قرار شد با خط آهن از جنوب به سمت تهران بیاورند. در مسیر از شهرهایی می‌گذشتند. دستور دادند که تمام خانه‌های مسیر با گچ، سفید شود که این‌ها که می‌آیند تصویر خوبی ببینند. قصه‌ای که نویسنده بیان می‌کند این است که در یکی از روستاها که گچ نبوده یا کافی نبوده، بخش‌دار دستور می‌دهد و پولی از کدخدا می‌گیرند و ماست و کشک را باهم آمیخته می‌کنند و به دیوار می‌مالند. نویسنده می‌گوید از آن زمان، یعنی از سال ۱۳۱۷ این اصطلاح در زبان فارسی رایج شده است. ما اینجا دو تا بحث داریم. خود این داستان که چقدر می‌تواند واقعی باشد یک بحث است، بحث دوم آن حرفی است که ایشان می‌زند؛ که از این تاریخ این اصطلاح رایج شده است. یعنی ما باید انتظار داشته باشیم که قبل از ۱۳۱۷ این اصطلاح را در در زبان فارسی نداشته باشیم. دربارۀ اینکه این اصطلاح واقعی است یا نه، سن ما نمی‌رسد که در موردش قضاوت کنیم. اما در دربارۀ اینکه قبل از این تاریخ این اصطلاح وجود داشته، یکی از راه‌هایی که ما بفهمیم رجوع کردن به فرهنگ‌های تاریخی است؛ فرهنگ لغت‌های تاریخی. ما همه‌مان کم‌وبیش از فرهنگ لغت استفاده کرده‌ایم. مثلاً فرهنگ لغت معین، دهخدا، عمید، سخن. باز می‌کنیم و یک لغتی را نگاه می‌کنیم. می‌بینیم این لغت یا اصطلاح معنایی دارد؛ معنی یک، دو، سه. اما دربارۀ سرنوشت تاریخی لغت هیچ اطلاعی به ما نمی‌دهد. فرهنگ تاریخی یا فرهنگ لغت تاریخی، فرهنگ لغتی است که می‌آید اطلاعاتی دربارۀ سرنوشت تاریخی این لغت یا اصطلاح به ما می‌دهد. که این از چه زمانی در زبان رایج شده، اگر تغییر معنا پیدا کرده معنی‌اش در هر دوره‌ای چه بوده است. ما در زبان فارسی تا به امروز متأسفانه فرهنگ لغتی نداریم که سرنوشت یک لغت را تا به امروز به ما نشان بدهد. در گروه فرهنگ‌نویسی زبان و ادب فارسی، فرهنگی در حال تدوین است به نام فرهنگ جامع که یکی از رویکردهایش این است که برای اولین بار در زبان فارسی آن خط تاریخی یا سرنوشت تاریخی لغت یا اصطلاح را نشان بدهد.

مجری: شما خط تاریخی‌اش را کجا می‌آورید؟

دکتر رحیمی: ما منابعی را گردآوری می‌کنیم. گفتم «یکی از راه‌ها» برای این کار این است. بعضی از زبان‌ها آمده‌اند بانک زبان برای خودشان درست کرده‌اند. ما در زبان فارسی هنوز بانک زبان جامع نداریم که حداقل تمام آثار چاپ شده‌شان را می‌ریزند در یک نرم‌افزاری یا رایانه‌ای که قابل جست‌وجو باشد، که امروزه رایانه هم کمک می‌کند. حتی قبلاً به‌صورت دستی هم این کار انجام شده است. ما منابعی را گردآوری می‌کنیم و از توی آن‌ها استخراج می‌کنیم. این فرهنگی که خدمت شما عرض کردم هنوز در حرف «الف» است؛ ما به «میم» نرسیده‌ایم. اما از منابعی که برای فرهنگ استفاده می‌شود، که من برای همین بحث امروزمان جست‌وجو کردم، اصطلاح «ماست‌مالی» ببینیم قبل از ۱۳۱۷ رایج بوده یا نه. منابع ما نشان می‌دهد که دست کم از دورۀ ناصرالدین شاه، از آن موقع ما کتاب داریم که این اصطلاح آمده است. در خاطرات اعتمادالسلطنه که در کتاب‌های درسی هم اشاره‌ای به این کتاب شده است، چندین بار این اصطلاح به همین معنی امروزی به‌کار رفته است. بعد از ایشان هم در همان عصر تا اواخر دورۀ قاجار در اشعار ادیب پیشاوری، میرزادۀ عشقی و این‌ها هست. و نکتۀ جالب این است که خود آقای محمد مسعود که این داستان را گفته است، و گفته از ۱۳۱۷ شروع این کاربرد است، خودش در دو تا از داستان‌هایش در سال ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ این را به‌کار برده است.

مجری: پس بالاخره «ماست‌مالی کردن» از کجا آمده است؟

دکتر رحیمی: تاریخچه‌اش فعلاً برای ما مشخص نیست. ولی این را می‌توانیم بگوییم که آن داستانی که ایشان می‌گوید حتی اگر واقعی باشد شروع کاربرد این اصطلاح نیست. حداقل پنجاه سال قبلش ما در آثار مکتوبمان این اصطلاح را به همین معنی امروزی کاربردش را داریم.

مجری: (خطاب به بینندگان) ببینید در شهر شما، در استانی که شما زندگی می‌کنید، اصطلاحی هست که خاصۀ شماست، خاصۀ شهر شماست؟ (خطاب به دکتر رحیمی) ما ریشه‌یابی اصطلاحاتی که در شهرهای مردم هم رایج است در برخی استان‌ها، آن‌ها را هم می‌توانیم در برنامه بگوییم؟

دکتر رحیمی: در حدی که مقدور باشد می‌شود. خیلی از این داستان‌ها یا ریشه‌هایی که برایشان ذکر می‌کنند، خیلی‌ها مثل این داستان، داستان نیست؛ داستانی است که برایش ساخته‌اند. ولی جالب است و قابل پیگیری است.

مجری: (خطاب به بینندگان) پس اگر قابل پیگیری است، شما برای ما ارسال بفرمایید. اصطلاحاتی که ویژۀ شهر شماست، خاصۀ شهرستان شماست، خاصۀ استان شماست، برای ما بفرستید به ۳۰۰۰۰۱۵ که بتوانیم در بخش فرهنگستان ریشه‌یابی بکنیم ببینیم که ریشۀ اصطلاحاتی که رایج است در زبان فارسی، به کدام قصه و به کدام داستان برمی‌گردد.

۴ نظر ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۵۹

ضرب‌المثل‌ها - ۱

دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴ ق.ظ

زمان پخش: ۱۷ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۸۰ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



به‌نظرم مدیریت زمان دکتر رحیمی خیلی خوبه و سعی می‌کنه تا جای ممکن بحث به حاشیه کشیده نشه و یک‌نفس کلامش رو ادامه میده و اتلاف وقت تو برنامه‌هاشون کمتره. ولی برخورد مجری رو تو این برنامه اصلاً نپسندیدم و قشنگ معلوم بود از یه چیزی و از یه جایی دلخوره که انقدر سرسنگینه. یه جایی دکتر رحیمی یه شعری که تو کتاب‌های درسی‌مون بود رو می‌خونه و میگه این تو کتابای درسی بوده، بعد مجری میگه نه این شعرو من نخوندم و نبود و شما نمی‌دونین من کی درس خوندم و آخر برنامه میگه شنیدم این شعرو، ولی مطمئن نیستم تو کتاب درسی بود یا نه. در کل، مجری به‌نظرم لحن شاد همیشگی رو نداشت. این برنامه و چند برنامۀ بعدی به ریشه و قصۀ ضرب‌المثل‌ها اختصاص داره. به‌شخصه به موضوع ضرب‌المثل‌ها بسی علاقه دارم و یادمه وقتی مدرسه می‌رفتم و تازه با اینترنت آشنا شده بودم، یه سایتی پیدا کردم که جزو اولین سایت‌هایی بود که به قدوم مبارک من متبرک شد؛ توش داستان ضرب‌المثل‌ها رو نوشته بود و من اینا رو می‌خوندم و هر بار هر کی رو می‌دیدم، یه موضوع جدید برای صحبت کردن داشتم که می‌دونی فلان ضرب‌المثل ریشه‌ش چیه؟ بعد قصه‌هایی که از این سایت یاد گرفته بودم رو بازگویی می‌کردم برای ملت. خوشبختانه اون سایته هنوز هست و هر موقع مرور می‌کنم قصه‌هاشو، کلی خاطره برام زنده میشه. شما هم می‌تونید ازش استفاده کنید:

sarapoem.persiangig.com/link7/zarbolmasal1.htm

* * *

مجری: بخش فرهنگستان «صبح به خیر ایران» با هدف پاس‌داشت زبان فارسی تقدیم شما خواهد شد. امیدوارم که شما هم همراهی بفرمایید و از این زبان فارسی گران‌قیمت و ارزشمندمان بیشتر مراقبت بکنیم. جناب آقای دکتر رحیمی از فرهنگستان زبان و ادب فارسی مهمانمان هستند. سلام می‌کنم حضور شما. صبح به خیر.

دکتر رحیمی: به نام خدا. سلام عرض می‌کنم و صبح به خیر خدمت شما و بینندگان محترم برنامۀ «صبح به خیر ایران».

مجری: یکی از شیرینی‌ها و قندهای زبان فارسی، ضرب‌المثل‌هایی است که در این زبان وجود دارد و ما هم گاهی یا در برخی از افراد در اغلب موارد دلمان می‌خواهد که از این ضرب‌المثل‌ها استفاده کنیم. اساساً ضرب‌المثل به چه چیزی می‌گویند؟ و چه کارکردی دارد؟

دکتر رحیمی: ضرب‌المثل یا مثل، در قدیم تعریفی که برای این‌ها داشتند فرق می‌کرد. مثل همان چیزی است که امروز می‌خواهیم درباره‌اش صبحت بکنیم و ضرب‌المثل را بیشتر به آوردن مثل و کاربرد مثل می‌گفتند. امروزه هر دو را به جای هم به‌کار می‌برند. ضرب‌المثل‌ها را به جملات معمولاً کوتاه، دارای آهنگ می‌گویند که حاوی نکات اخلاقی و اجتماعی است، بین مردم باید مشهور شده باشد، سازنده و پدیدآورنده‌اش معمولاً یک فرد نیست، عموم مردم جامعه‌اند و مشخص هم نیست و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، نتیجۀ تجربیات یک ملت است که از نسل‌ها انتقال پیدا می‌کند و انتقال فرهنگی بین نسل‌ها و بین قرن‌ها را انجام می‌دهد. کارکردش همین است. یکی اینکه تجربیات یک ملت را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کند. یک ملت در طول تاریخ خود با فراز و نشیب‌هایی مواجه است؛ تجربیاتی کسب می‌کند و نتیجۀ آن تجربیات، نکات اخلاقی و اجتماعی است که در زبان منعکس می‌شود. بعد از انعکاس در زبان خلاصه و چکیده و فشرده می‌شود و در صورت مثل ظاهر می‌شود.

مجری: همیشه این ضرب‌المثل‌ها درست‌اند؟ مثلاً می‌گویند که «سکوت نشانۀ رضایت است»، در برخی موارد سکوت نشانۀ این است که شما اصلاً نمی‌خواهی وارد بحث شوی.

دکتر رحیمی: گفتیم که ضرب‌المثل‌ها بازتاب‌دهندۀ اخلاق یک ملت هستند. در حالت‌های مختلف ما حتی ضرب‌المثل‌هایی داریم که حالت متضاد باهم دارند. یعنی در یک جا سکوت را نفی می‌کنند، در یک جا سکوت را تأیید می‌کنند. یا ضرب‌المثل داریم که «هر آن کس که دندان دهد نان دهد»، ضرب‌المثل‌هایی که می‌گوید چرا باید تلاش کنیم؟ روزش می‌رسد؛ از طرف دیگر ضرب‌المثل داریم که «از تو حرکت، از خدا برکت». طبیعتاً نمی‌شود همۀ این‌ها را از نظر اخلاقی تأیید کرد. اما هیچ ملتی هم نیست که تمام نکات اخلاقی‌اش مثبت باشد. البته زبان فارسی از زبان‌هایی است که پرشمارترین مثل را دارد. بعضی از زبان‌هایی که پرشمارترین مثل را دارند یکی از چند تای اولش زبان فارسی است؛ به دلایلی که شاید در حوصلۀ این برنامه نگنجد. طبق صحبتی که با دوستان شده است قرار بر این شده است که در برخی جلساتی که در خدمت شما هستیم دربارۀ داستان‌های امثال و ریشه‌های امثال گفت‌وگوهایی داشته باشیم. در کتاب‌های مثل بخش دیگری از سخنان مهم، جملات برجسته و کلام شاعران است که به‌صورت مثل رایج شده است. این‌ها مثل نیستند؛ اما چون کارکرد مثل دارند و به‌خاطر زیبایی در زبان مردم جا گرفته‌اند این‌ها را هم ما به شکل مثل در کتاب‌های مثل داریم. اما یک بخش مهمی از مثل‌ها داستان‌های مثل‌هاست. بعضی مثل‌ها داستان‌هایی دارند، یا داستان‌هایی برایشان ساخته‌اند. حتی بعضی از مثل‌ها را بدون آن داستان‌ها نمی‌شود درک کرد و فهم کرد. یعنی آن داستان پشتش هست. اگر در کتاب‌های امثال ریشه‌های مثل را جست‌وجو کنیم به چند جا می‌رسیم. یکی شعرهایی است، آثار ادبی است که به‌خاطر زیبایی گسترده شده است. سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی، جملاتی دارند؛ مثلاً «چنین است رسم سرای درشت، گهی پشت بر زین گهی زین به پشت»، مصراع دوم مثل شده است؛ یا حافظ می‌گوید که «گل بی‌خار کجاست؟»؛ یا «زلیخا گفتن و یوسف شنیدن، شنیدن کی بود مانند دیدن؟»، این مصراع در زبان فارسی ضرب‌المثل شده است؛ «زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشت زندانی، چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟». یا حتی اگر ما به دوره‌های معاصر بیاییم مثلاً «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟»، با اینکه شاید صد سال هم از این شعر نگذشته، ولی ضرب‌المثل شده است و در زبان مردم کاربرد دارد. ما برای این بخش مثلی را انتخاب کرده‌ایم که همۀ شما شنیده‌اید و احتمالاً داستانش را هم می‌دانید. مثلِ «از ماست که بر ماست»؛ در کتاب‌های درسی هم مثلش هست، هم داستانش. از ناصرخسرو است. می‌گوید:

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست، وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت، امروز همه روی جهان زیر پر ماست

ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی، تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

بر بال عقاب آمد آن تیر جگردوز، وز ابر مر او را به‌سوی خاک فروکاست

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی، وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست

گفتا: «عجب است این که ز چوب است و ز آهن، این تیزی و تندیّ و پریدن ز کجا خاست؟!»

زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید، گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»

در کتاب‌های مثل فارسی وقتی ریشۀ این مثل را می‌خواهند بدهند به همین شعر اشاره می‌کنند. اما این برای ما پایان ماجرا نیست. می‌خواهیم امروز به نکتۀ دیگری اشاره کنیم. ناصرخسرو حدود هزار سال پیش از ما می‌زیسته است. ما اینجا دو عنصر داریم؛ یکی مثل و یکی داستانش. مَثَل، از ماست که بر ماست و داستان، داستان عقاب است. خود مثل در زمان ناصرخسرو اتفاقاً کاربرد داشته است. شاعری داریم که در تاریخ بیهقی که کتاب مشهوری است و همه می‌شناسند، از شاعری یاد شده که بیتی دارد: «از ما بر ماست چو نگاه کنی نیک، در تبر و در درخت و در آهن و سوهان». اینجا مثالِ عقاب را نیاورده؛ مثال درخت و تبر را آورده که درخت را نمی‌شود قطع کرد مگر با تبری که دسته‌اش از چوب خودش است؛ و سوهان و آهن که آهن را نمی‌شود تراشید و سایید، مگر با سوهانی که از جنس خودش است. اینجا می‌بینیم که ریشۀ ضرب‌المثل و خود ضرب‌المثل از ناصرخسرو نیست. پس شعری است که ناصرخسرو آورده است. علامه دهخدا می‌گوید داستان این شعر، یعنی داستان عقاب هم از یکی از شاعران قدیم یونان است. ناصرخسرو ترجمۀ عربی این داستان را خوانده و آن را به شعر فارسی درآورده است. حتی بعضی‌ها پیشینۀ داستان را قدیمی‌تر هم می‌دانند. ما از اینجا می‌خواهیم فقط به نکته‌ای اشاره کنیم و آن نکته این است که داستان این مثل و خود مثل شاید پیشینه‌ای هزار سال قبل از ناصرخسرو داشته است. شکلی از آن که به دست ناصرخسرو آمده و ساخته و پرداختۀ زبان او شده، امروز به ما رسیده است. یعنی همان نکتۀ اولی که گفتیم؛ مثل‌ها کار انتقال فرهنگی را بین نسل‌ها و قرن‌ها و حتی هزاره‌ها انجام می‌دهند. دست‌کم هزار سال قبل از ناصرخسرو ریشه‌های این داستان و مثل بوده، به ناصرخسرو رسیده و از ناصرخسرو به ما انتقال پیدا کرده و از ما هم اگر این زبان فارسی را خوب حفظ کنیم به نسل‌های بعدی منتقل خواهد شد.

۵ نظر ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۴

درست‌نویسی - ۳

يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۴ ق.ظ

زمان پخش: ۲۷ آذر ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسن ذوالفقاری

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg ده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۰ دقیقه، ۲۲ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



به نظرم مثال‌هایی که عنوان میشه تکراریه. تقریباً همه‌مون در کتاب‌های زبان فارسی دبیرستان با این نکات آشنا شده‌ایم و شاید اگر مثال‌های دیگری زده می‌شد جذاب‌تر و جالب‌تر بود. نقد دومم هم به دسته‌بندی نکردن مباحث هست. شاید بهتر بود نکات ویرایشی، دستوری، نگارشی، املایی و... تفکیک می‌شد و در هر برنامه به یک یا دو مورد پرداخته می‌شد. 

* * *

مجری: امروز جناب آقای دکتر ذوالفقاری عزیز مدیر محترم گروه آموزش زبان و ادب فارسی مهمان ما هستند. آقای دکتر، سلام بر شما. خیلی خوش آمدید. صبح عالی به خیر.

دکتر ذوالفقاری: سلام گرم خودم را به بینندگان عزیز و سحرخیز عرض می‌کنم.

مجری: ما امروز در خصوص صحیح نوشتن می‌خواهیم صحبت بکنیم. کدامین واژگان را به‌کار ببریم که در ترکیب و نوشتنش اشتباهی رخ ندهد.

دکتر ذوالفقاری: شأن زبان فارسی این است که ما بتوانیم هر چه صحیح‌تر و درست‌تر واژگان و ترکیب‌ها و جمله‌ها را به‌کار ببریم و این گونه صحبت کنیم. به هر حال پاس‌داشت زبان فارسی در هر دوره‌ای به گویشوران زبان بستگی دارد. و اگر ما در این کار تعلل کنیم و ذره‌ای کوتاه بیاییم، در آینده این زبان عزیز و فاخر را نخواهیم داشت. همچنان که گذشتگان این زبان را برای ما حفظ کرده‌اند و از زمان فردوسی و سعدی تا امروز برای ما رسیده، ما هم باید وارثان خوبی باشیم.

مجری: اگر قرار باشد مصداقی با این قضیه برخورد کنیم، برای نمونه شاید در ارتباطات عمومی بین مردم، یا دوستانی که دست به قلم دارند، واژگانی را زیاد به‌کار می‌برند. برای مثال عرض می‌کنم: «گزارشات»، «سفارشات». با یک «ات» جمع بسته می‌شود که فکر می‌کنم اشکال دارد. شما بفرمایید.

دکتر ذوالفقاری: بله درست می‌فرمایید. در واقع کلمات فارسی و کلماتی که ریشۀ فارسی دارند، درست نیست که با نشانۀ جمع عربی و یا هر نشانۀ جمع غیرفارسی جمع ببندیم. «گرایش»، «گزارش»، «سفارش»، «آزمایش» این‌ها همه فارسی هستند و «گزارشات»، «پیشنهادات» که خیلی زیاد به‌کار می‌روند، و از این قبیل، نادرست است. ما سعی کنیم از دو نشانۀ فارسی «ان» و «ها» در این موارد استفاده کنیم. مثلاً «گزارش‌ها» و «آزمایش‌ها» بگوییم. این خیلی هم زیباتر و درست‌تر است. در بقیۀ موارد که کلمات عربی هستند، ایرادی ندارد که با «ات» جمع ببندیم. مثلاً «تحقیقات» ایرادی ندارد؛ ولی باز هم اگر ترجیح بدهیم که با نشانه‌های فارسی باشد مسلماً خیلی بهتر است. مثلاً بگوییم «تحقیق‌ها»

مجری: در واژۀ «عملیات‌ها» فکر می‌کنم کلمۀ «عملیات» صحیح‌تر باشد.

دکتر ذوالفقاری: «عملیات» خودش جمع عمل است؛ و کاری که بعد از جنگ تحمیلی خیلی رایج شد، به‌کار بردن «عملیات‌ها» بود. اصطلاحاً جمع‌الجمع یا کلمات دوجمعی می‌گویند. در زبان فارسی کلمات دوجمعی کم نیست. مثلاً می‌گویند «اموال‌ها»، «حقوق‌ها»؛ در حالی که اموال جمع مال و حقوق جمع حق است. بنابراین علی‌القاعده «حقوق‌ها» باید نادرست باشد. ولی خب خیلی به‌کار می‌رود. در مورد «عملیات‌ها» هم همین طور. بهتر است بگوییم «عملیات». در مورد «عملیات»، «ات» ایرادی ندارد، چون به هر حال جمع عربی است.

مجری: یکی از نکاتی هم که فکر می‌کنم در فرهنگ و زبان ادب فارسی باید به آن خیلی توجه داشت موضوع مختصر نوشتن و مختصر بیان کردن واژگان است. مصداق‌های این را هم عنایت بفرمایید.

دکتر ذوالفقاری: امروزه ما از چند طریق داریم اضافه‌گویی و اضافه‌نویسی و درازنویسی را دنبال می‌کنیم. به‌خصوص در نثرها و نامه‌های اداری، در مطبوعات، در نوشته‌های آموزشی، این درازنویسی باعث می‌شود فهم جمله دچار ابهام شود. یعنی وقتی جملۀ شما طولانی شد، در واقع بین اصطلاحاً «نهاد» و «گزاره» فاصله افتاد، این فاصله‌ها باعث می‌شود که فهم دچار مشکل شود و دیر متوجه موضوع شویم. بعضی از جمله‌های میانی که معمولاً هم با «که» شروع می‌شوند؛ مثلاً می‌خواهیم بگوییم «علی به مسافرت رفت»، وسط جمله چیزی یادمان می‌آید و می‌گوییم «علی که پارسال هم رفته بود به مسافرت و در مسافرت برایش اتفاقاتی افتاده بود و...» شروع می‌کنیم راجع به پارسال می‌گوییم و اصل قضیه یادمان می‌رود که جملۀ اصلی‌مان «علی به مسافرت رفت» بود. بگوییم «علی به مسافرت رفت»، بعد جملۀ بعدی را بگوییم و بگوییم «پارسال هم که به مسافرت رفته بود این اتفاق هم برای او افتاد» و بعد هر چه دلمان بخواهد را اضافه کنیم؛ ولی جمله‌هایمان را کوتاه کنیم. یکی از مسائلی که باعث می‌شود جمله‌ها طولانی شود این است که فعل‌هایمان را دراز و بلند استفاده می‌کنیم. مثلاً به جای اینکه بگوییم «استفاده کرد» می‌گوییم «مورد استفاده قرار داد». در نامه‌های اداری «مورد اعمال نظر قرار دهید» را به‌کار می‌بریم، یا مثلاً فعل‌های مورددار. این‌ها خیلی طولانی می‌کنند. در زبان فارسی، فعل‌های ما خیلی ساده و کوتاه است. مثل «گریست»؛ که امروزه به جای «گریست»، «گریه کرد» هم می‌گوییم. و ممکن است اگر همین طور پیش برویم فعل‌هایمان طولانی‌تر و طولانی‌تر شود. یا اضافه‌نویسی در بعضی از عبارت‌ها بی‌آنکه متوجه باشیم که دو کلمۀ مترادف را در یک ترکیب داریم استفاده می‌کنیم، این‌ها را به‌کار می‌بریم. مثلاً می‌گوییم «فلانی حُسن خوبی دارد»، و بعداً یادمان می‌رود که حُسن همان خوبی است و بعد می‌گوییم «حُسن بد هم دارد». اینجا دیگر خنده‌دار می‌شود.

مجری: اگر دقت کرده باشید گاهی اوقات خود ماها هم به این مشکل یا معضل متأسفانه ناخودآگاه دچار می‌شویم. برای مثال «جناب آقای دکتر ذوالفقاری می‌خواهم از شما سؤالی بپرسم»؛ در حالی که «سؤال» خودش «پرسش» است. 

دکتر ذوالفقاری: بگوییم «بپرسم» که «سؤال» هم در آن است. یا مثلاً می‌گویند «فلانی در سن بیست‌سالگی...»، سن لازم نیست. بگوییم در «بیست‌سالگی». نظیر این‌ها زیاد است. ما به این‌ها می‌گوییم کاربردهای زائد، یا اصطلاحاً «حشو». مثلاً «فینال آخر مسابقات را دیدم»؛ فینال همان آخر است. یعنی پایان مسابقات. اینجا هم یک کلمۀ بیگانه به‌کار برده‌ایم، هم انگار نمی‌دانیم که فینال همان آخر است. یا در «استارت شروع مسابقات»، استارت همان شروع است و یکی‌شان کفایت می‌کند. بنابراین سعی کنیم این نوع ترکیب‌ها را بشناسیم و استفاده نکنیم.

۳ نظر ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۰۴

درست‌نویسی - ۲

شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۵۸ ق.ظ

زمان پخش: ۲۴ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسن ذوالفقاری

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۶۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



سه دقیقۀ آخر برنامه به بحث موتورسیکلت‌سواران و قوانین راهنمایی رانندگی اختصاص داره و مثل همیشه وقت برنامه کمه. یک سؤالی هم هست که مجری هر هفته از همه می‌پرسه و اونم اینه که آیا غلط مصطلح که بین مردم رایج است، درست‌تر از درست غیرمصطلح است؟ که من این سؤال رو واقعاً نمی‌فهمم. یه چیزی یا درست هست یا درست نیست. درست‌تره دقیقاً ینی چی آخه؟ ضمن اینکه یه غلط چه جوری می‌تونه درست باشه هیچ، درست‌تر هم باشه؟ آخه این چه سؤالیه هر هفته می‌پرسه! و ای کاش مقدمه‌چینی‌هایی که دو سه دقیقه از وقت برنامه رو می‌گیره و گاهی انقدر بی‌ربطه که من تایپشون هم نمی‌کنم، حذف می‌شد و مثال‌های بیشتری در هر برنامه بررسی می‌شد.

* * *

مجری: امروز جناب آقای دکتر ذوالفقاری مهمان ما هستند از فرهنگستان زبان و ادب فارسی که حضور شما سلام عرض می‌کنم. صبحتان به خیر.

دکتر ذوالفقاری: سلام علیکم. صبح شما و تمام بینندگان و مردم شریف هم مبارک باشد ان‌شاءالله.

مجری: یک سری اصطلاحاتی هست که می‌خواهیم از شما بپرسیم که این‌ها غلط است یا درست است؟ که رایج است در بین مردم. فقط قبل از اینکه من بروم سراغ این اصطلاحات، یک سؤال از شما دارم. یک قانون و قاعده‌ای هست که می‌گوید غلط مصطلح که بین مردم رایج است، درست‌تر از درست غیرمصطلح است. این قاعده غلط است؟

دکتر ذوالفقاری: خود همین هم یک غلط رایج است. چرا تلاش می‌کنیم که رایج شود که بعد مصطلح شود؟ سعی کنیم که رفعش کنیم؛ و الّا که اگر اینطور باشد تا ابد می‌توانیم این حرف را بزنیم. به هر حال باید سعی بکنیم که رفعش بکنیم.

مجری: تعدادی اصطلاح و عبارت را ما بچه‌های صبح به خیر ایران از بین همین صحبت‌ها و گفت‌وگوهای مردم جدا کرده‌ایم که می‌خواهیم از جناب آقای ذوالفقاری بپرسیم که این‌ها درست است یا غلط است؟ «با این وجود» درست است؟

دکتر ذوالفقاری: با کدام وجود؟ «با وجود این» درست است. اینکه چرا و به قیاس چه ترکیب‌هایی در زبان فارسی در گفتار مردم جا افتاده نمی‌دانم. مثلاً شاید «با این حال» می‌گویند، «با این همه» می‌گویند، «با این حساب» می‌گویند، «با این وجود» هم می‌گویند، که این کاملاً نادرست است. سعی کنیم از این به بعد در نوشته‌هایمان، در گفته‌هایمان بگوییم «با وجود این». مثلاً «با وجود این من به شما کمک هم می‌کنم» نه «با این وجود».

مجری: دومین اصطلاحی که دوستان از بین صحبت‌های مردم استخراج کرده‌اند «استعفا کردن» یا «استیفا کردن» و «استعفا دادن» است.

دکتر ذوالفقاری: اولاً گاهی اوقات در عوام به‌غلط «استیفا» می‌گویند. «استعفا» درست است؛ و بعد «استعفا کردن» درست است، «استعفا دادن» نیست. در واقع باید گفت که «استعفا می‌کند» نه «استعفا می‌دهد». «استیفا» عامیانه است و فعل درستِ «استعفا»، «کردن» است.

مجری: «از دست من عصبی شد» چه؟ غلط است یا درست است؟

دکتر ذوالفقاری: عصبی یک بیماری و ناراحتی روانی است و مداوم است و نیاز به درمان‌های طولانی دارد. ولی عصبانی یعنی یک ناراحتی زودگذر. بنابراین نباید گفت من راجع به مسأله‌ای از دست شما عصبی می‌شوم.« عصبانی می‌شوم» درست است. عصبی یک بیماری است. بنابراین باید گفت عصبانی، نه عصبی. 

مجری: «مورد استفاده قرار دادن»

دکتر ذوالفقاری: این «مورد» بعضی اوقات در فعل‌هایی که امروزه دارند به‌کار می‌برند خیلی بی‌مورد است. مثلاً «مورد استفاده قرار دادن»، «مورد استعمال»، «مورد بهره‌برداری». اولاً این «مورد» لازم نیست؛ «استفاده کرد». می‌بینید «مورد استفاده قرار دادن» چقدر طولانی است؟ یک گرایشی امروزه در کاربرد افعال ما داریم؛ بی‌آنکه نیاز باشد افعال را دراز می‌کنیم و جمله‌هایمان هم خودبه‌خود دراز می‌شود.

مجری: فکر می‌کنم یک بخشی تقصیر مترجمان زبان انگلیسی است که یک سری واژه‌هایی را وارد زبان فارسی کرده‌اند که آن عبارت را دقیقاً ترجمۀ تحت‌اللفظی کرده‌اند؛ در حالی که ما فعل و معادل فارسی‌اش را داشتیم.

دکتر ذوالفقاری: مثلاً همین «مورد»، امروزه در خیلی فعل‌ها استفاده می‌شود. توجه بکنید هیچ کدام «مورد» نمی‌خواهد. اصلاً به‌شوخی می‌گوییم این‌ها فعل‌های مورددار هستند. «مورد استعمال قرار داد»، «مورد توجه قرار داد»، اصلاً «مورد» لازم نیست؛ خیلی راحت می‌توانید حذفش کنید: «توجه کرد».

مجری: بالاخره «نوردبام»؟ «نردبام»؟ «نردبان»؟ کدام درست است؟

دکتر ذوالفقاری: «نوردبام» و «نردبام» شکل گفتاری و عامیانه است. گاهی اوقات هم شکل بد گفتاری و عامیانه متأسفانه در نوشتار وارد می‌شود. «نردبان» درست است. چون با آن پشت بام می‌روند، احتمالاً از آنجا «نردبام» را ساخته‌اند. «نرد» را هم چون احتمالاً «درنوردیدن» اتفاق می‌افتد، به «نورد» تبدیل کرده‌اند. پسوند «بان» درست است، به‌معنی نگه‌دارنده و پسوند کاملاً آشنا و فارسی است و در خیلی از کلمات ما به‌کار می‌بریم.

مجری: «اساتید»

دکتر ذوالفقاری: صد درصد غلط است و خیلی هم به‌کار می‌رود. «استاد» فارسی است و ما حق نداریم هیچ کلمۀ فارسی را جمع مکسر عربی ببندیم. «استادان» درست است. «استاد» کلمۀ فارسی است که به‌صورت «استاذ» به زبان عربی رفته و جمع آن «اساتیذ» است و ما داریم از همان جمع عربی‌اش استفاده می‌کنیم؛ بی‌خبر از اینکه این کلمه فارسی است و ما می‌توانیم به‌راحتی از علامت جمع «ان» و «ها» که در فارسی هست و خیلی هم رایج است و ما می‌توانیم تمام کلمات، حتی کلمات عربی را با این دو علامت جمع، جمع ببندیم و بگوییم «استادان» یا «استادها».

۵ نظر ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۰۵:۵۸

درست‌نویسی - ۱

جمعه, ۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۱۳ ق.ظ

زمان پخش: ۱۰ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسن ذوالفقاری

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg هفت دقیقه، دو مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۷ دقیقه، ۴۷ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



به جز بحثِ زمان برنامه که همیشه کمه و دوست داشتم حداقل برای این بخشِ درست‌نویسی زیاد بود و مثال‌های بیشتری زده می‌شد، محتوای برنامه و برخورد مجری و همه چی خوب بود. یه کتابم دکتر ذوالفقاری برای آموزش ویراستاری و درست‌نویسی نوشتن که پیشنهاد می‌کنم اگه نخوندین بخونین و اگه ندارین داشته باشین. [لینک کتاب]

* * *

مجری: از همین امروز می‌خواهیم بپردازیم به این زبان شیوا و رسا و خوش‌آهنگ فارسی که این روزها کمی دستخوش تغییراتی شده که ماحصل عجین شدن و قرین شدن و گره خوردن زندگی ما با فضای مجازی است. این فضای مجازی که در همۀ شئون و ابعاد زندگی‌مان تأثیر مستقیم دارد. اصلاً جزو لایتجزای زندگی‌مان شده است. یک موقع‌هایی تأثیرش خوب است، یک موقع‌هایی تأثیرش مخرب است. امروز می‌خواهیم به یکی از تأثیرات مخرب فضای مجازی بپردازیم؛ آن هم مستقیم روی ریشۀ ما، روی فرهنگ ما، روی زبان ما که اصلاً پشتوانۀ تاریخی ماست. در این خصوص هم‌صحبت می‌شویم با جناب آقای دکتر حسن ذوالفقاری بزرگوار، که ایشان مدیر گروه آموزش زبان و ادبیات فرهنگستان فارسی هستند. خیلی خوش آمدید. صبحتان به خیر.

دکتر ذوالفقاری: متشکرم. صبح شما هم به خیر. درود بر شما و سلام بر همۀ بینندگان ایرانی سحرخیز.

مجری: یک قصه‌ای این روزها اتفاق افتاده و آن هم اینکه نمی‌دانم چرا کلمات زبان فارسی در فضای مجازی نوشتارشان دستخوش تغییر شده است. به‌عنوان مثال «آیا» را در فضای مجازی با عین (عایا) می‌نویسند. یک موقع‌هایی احساس می‌کنیم بامزه است، پس من هم با این سیل و موج همراه شوم.

دکتر ذوالفقاری: تا زمانی که بامزه و برای تفنن است، چون آدم کار تفننی را هر روز انجام نمی‌دهد اشکالی ندارد. اما وقتی تبدیل به عادت می‌شود، آن عادت‌های زبانی، آن فرهنگ نوشتاری، سنت‌های ادبی، سنت‌های زبانی، خط ما، میراث ما، هویت ما، همه را به یک‌باره زیر سؤال می‌برد.

مجری: ولی ما در تاریخ ادبیاتمان یک سری نویسنده‌هایی داشتیم که کتاب‌هایی نوشته‌اند، بماند کدام کتاب‌ها، که کلاً نوشتار کلمات فارسی را در آن کتاب‌ها تغییر داده‌اند و خیلی هم مورد اقبال قرار گرفته است.

دکتر ذوالفقاری: این به‌عنوان یک سبک شخصی و تفنن ممکن است مورد اقبال قرار بگیرد. اما خطر از آنجایی شروع می‌شود که بخواهد عمومیت پیدا کند. مثلاً دانش‌آموزان خیلی با این فضای مجازی مواجه‌اند. آن‌ها ممکن است تشخیص ندهند که این فضا مجازی است و باید همین طور مجازی نگهش داشت و نباید به فضای حقیقی آورد. مثلاً در کلاس، در انشاهایشان از همین واژه‌ها و از واژه‌های نادرست و خط نادرست ما می‌بینیم که استفاده می‌شود. یا افرادی فکر می‌کنند آنچه که در فضای مجازی استفاده می‌کنند، همان‌ها بر اثر کثرت استفاده برایشان عادت می‌شود و فکر می‌کنند آن درست است. برخورد داشته‌ایم که دانش‌آموز پرسیده مگر غیر از این است؟ و ما می‌گوییم بله، غیر از این است و شما بر اثر استفادۀ فراوان برایت عادت شده و این عادت اجتماع می‌شود. الان حدود شاید بیست سال از ورود به فضای مجازی مانند پیامک‌نویسی می‌گذرد. در این بیست سال، تخریبی که در خط و زبان فارسی عاید شده، به‌اندازۀ شاید هزار سال نثر فارسی و خط زبان فارسی نبوده. این میزان غلط‌هایی است که ما مشاهده می‌کنیم و هر سال فرهنگستان نادرستی‌ها و کاستی‌ها و آسیب‌هایی که بر خط و زبان فارسی در فضای رسانه‌ای و مجازی وارد می‌شود، رصد می‌کند. 

مجری: اوایل که پیامک رواج پیدا کرد، همه پیامک‌ها را فینگلیش می‌نوشتند. یکی از اپراتورها اعلام کرد که اگر فارسی بنویسید پیامک‌ها ارزان‌تر حساب می‌شود و مردم رو آوردند به اینکه فارسی بنویسند؛ وگرنه که از زبان فرسی چیزی نمانده بود.

دکتر ذوالفقاری: یک اقدام خیلی خوب همین بود. یک مقدارش بحث قیمت بود، درست می‌فرمایید، حل شد تا حدود زیادی؛ بخشی هم از تنبلی است. مثلاً بعضی از کلمات را با دو حرکت می‌توان نوشت و اگر از شکل دیگری و لو غلط استفاده بکنند راحت‌تر است. درست است که افراد هم ممکن است متوجه شوند، ولی به هر حال ما چهرۀ خط را عوض کرده‌ایم. ممکن است در طول این ده ساله شما احساس بکنید که چیزی نیست، ما که مقصود همدیگر را می‌فهمیم، شوخی بود، غرضی هم که نداشتیم، ولی وقتی که ماندگار می‌شود جزئی از ذات خط به حساب می‌آید و کم‌کم آیندگان می‌گویند غلط مصطلح است و بهتر از درست غیرمصطلح است. و کم‌کم رایج می‌شود. بنابراین باید خیلی دقت کنیم. حتی در فضای مجازی با همۀ مجازی بودنش رعایت بکنیم. چون به هر حال این میراثی است که از پس هزاران سال به ما رسیده است و تغییرات و تحولات فراوانی داشته و شاعران و نویسندگان بزرگی مثل فردوسی، سعدی، نظامی و خاقانی وارد شده‌اند و این زبان را غنا بخشیده‌اند. شما آثار و نثر بیهقی را بخوانید واقعاً لذت می‌برید. امروز ما که وارثان و میراث‌داران این سنت هزارساله هستیم، اگر که دقت نکنیم، هم به خودمان ظلم کرده‌ایم هم به نسل آینده.

مجری: یکی دو نمونه از این غلط‌های رایج را می‌فرمایید؟

دکتر ذوالفقاری: در گفتار، مثلاً برای هر چیزی «به قول معروف» می‌گویند. قول معروف، قول معروف است. سخن بزرگان ممکن است باشد، آیه‌ای، ضرب‌المثلی، مثلاً به قول معروف گندم از گندم بروید جو ز جو. ولی به قول معروف ساعت چند است، به قول معروف کجا می‌روی اشتباه است و این قول معروف به‌عنوان تکیه‌کلام رایج می‌شود. دقت کنیم که این تکیه‌کلام‌ها جایگاه خودشان را دارند و باید درست استفاده بکنیم.

مجری: ما در کلاممان و گفتارمان خوبیم؟ خیالمان راحت باشد؟

دکتر ذوالفقاری: شما مجریان از همه خوب‌تر باید باشید چون مردم کلام شما را می‌شنوند و صدا و سیما و رسانه‌ها را به‌عنوان نمود و نمادی از درست‌گویی و درست‌نویسی قلمداد می‌کنند و از آن تبعیت می‌کنند و هم درست شما را ترویج می‌دهند، هم غلط شما را.

۴ نظر ۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۱۳

دربارۀ نیما یوشیج

پنجشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۴۳ ق.ظ

زمان پخش: ۲۲ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg نه دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۹ دقیقه، ۵۳ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



این برنامه بعد از زلزلۀ کرمانشاه بود. در کل خوب بود؛ ولی اینجا هم اون سؤالاتی که به نظرم لزومی نداره پرسیده بشه پرسیده میشه. مثلِ «دکتر، شما چند سالتونه و تا حالا زلزله رو تجربه کردید یا نه». این چنین سؤالاتی در یک بخش ۹ دقیقه‌ای که به معرفی یک شاعر اختصاص داره، مناسب نیست. یه جایی هم مجری می‌پرسه فلان کتاب رو خوندین؟ کتابی که اشعار منتشر نشده و دست‌نوشته‌های نیما هست و فرهنگستان چاپش کرده. بعد یادش می‌افته که عه! اینو فرهنگستان خودش چاپ کرده. بعد دیگه مهلت نمیده دکتر رحیمی توضیح بده و میگه وقت برنامه کمه و خداحافظی. یه نکته هم راجع به جملۀ «در خصوص وجوه و زوایای زبان فارسی با دوستان به گپ و گعده می‌پردازیم» بگم که خب من اولین بارم بود لفظ «گعده» رو می‌شنیدم و نمی‌دونستم چطور بنویسم. و از اونجایی که هر کلمه‌ای «ع» داشته باشه فارسی نیست و هر کلمه‌ای «گ» داشته باشه، عربی نیست، درگیرِ املا و ریشۀ کلمه بودم. ضمن اینکه عرب‌های برخی کشورها گ و چ و پ و ژ رو دارن و فکر نکنیم هر کلمه‌ای اینا رو داشت عربی نیست. خلاصه که گعده املاش اینجوریه و معنی‌ش هم دورهمی هست و در اصل قعده بوده که گعده شده.

* * *

مجری: دیروز بیست‌ویکم آبان‌ماه بود. روزی که در تقویم و تاریخ ما ایرانیان تحت عنوان روز نیما نام‌گذاری شده است. نیمایوشیج، شاعر معاصری که تأثیر بسیار زیادی در اشعار فارسی داشته است. همچنان که ما اصلاً یک سبک از شعر را تحت عنوان «نیمایی» می‌شناسیم و این نشان از اهمیت شعر نیما در دوران معاصر دارد. روزهای زوج ما مهمانانی داریم از فرهنگستان زبان و ادب فارسی که در خصوص وجوه و زوایای زبان فارسی با دوستان به گپ و گعده می‌پردازیم و امروز هم طبق روال همیشگی‌مان و طبق مشی گذشته از جناب آقای دکتر رحیمی دعوت کرده‌ایم. روزهای دوشنبه خدمت ایشان هستیم و ایشان از پژوهشگران خوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستند. صبح شما به خیر. خوش آمدید.

دکتر رحیمی: صبح شما هم به خیر. سلام عرض می‌کنم خدمت شما و همۀ مردم ایران.

مجری: برویم سراغ نیما و اشعار نیما و شعر نیما و سبک نیمایی و اینکه ببینیم شما برای ما چه آورده‌اید و چه می‌خواهید بگویید و چه گفتنی‌هایی دارید از اشعار بسیار زیبای نیما.

دکتر رحیمی: خدمتتان عرض کنم که همان طور که شما فرمودید، صد و بیست سال از تولد مردی می‌گذرد که یکی از تأثیرگذارترین و دوران‌سازترین شاعران تاریخ ادب فارسی بوده و تحولی را در شعر فارسی ایجاد کرده است که در دورۀ هزارساله جزو بزرگترین تحولات بوده است. تحولی که نیما در شعر ایجاد کرد در دو بخش قابل بحث است. یکی همانی که شما اشاره فرمودید؛ تحولی که در قالب شعر، در شکل و صورت ظاهر شعر فارسی ایجاد کرد. قالبی را به وجود آورد که به قالب نیمایی معروف شد. اشارۀ خوبی کردید که به نام نیما این قالب شکل گرفت. نیما این بخت و توفیق را داشت که در طول هزار سال شعر فارسی تنها شاعری است که یک قالب شعری به اسمش رقم خورده است. و شاعران بزرگ زیادی ما داریم که این بخت و اقبال را نداشتند. دربارۀ ویژگی‌هایی مانند کوتاه و بلند کردن مصراع‌ها، بحث‌ها فنی است و من خیلی وارد نمی‌شوم؛ اما در بخش دوم، تحول بزرگتری که نیما ایجاد کرد تحولی بود که در نگاه شاعر، در زبان شاعر و در محتوا ایجاد شد. سنت شعر فارسی چیزهایی را غیر از آن قالب، سنت‌های ادبی هم به شعر تحمیل کرده بود. شاعران بزرگی مثل سعدی، حافظ، فضایی در شعرشان بود، توصیفاتی بود که شاعران دوره‌های بعد نمی‌توانستند از آن فضا خارج شوند. غیر از مفهوم، نوع پرداختن به موضوع، نوع بیانشان، زبانشان، حتی وقتی می‌خواهند یک کوه را توصیف کنند، دریا را توصیف کنند، توصیفاتشان، توصیف از حالات خودشان، در تمام این‌ها در دایرۀ تقلید و تکرار شاعران پیشین بوده‌اند. به‌نوعی می‌شود گفت از دریچۀ چشم شاعران گذشته دنیا را می‌دیدند و با زبان آن‌ها حرف می‌زدند. کار بزرگی که نیما کرد، خیلی ساده بخواهیم بگوییم این است که با زبان خودش چیزی که از دریچۀ چشم خودش می‌دید برای مردم عصر خودش سعی کرد بگوید. این اتفاق، اتفاق بزرگی بود. یعنی مثلاً وقتی نیما در شعر می‌گوید: «شباهنگام که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی» دقیقاً آن شاخ تلاجن، درختچه‌ای است که در کوهپایه‌های مازندران می‌روید، را نیما خودش دیده و همانی را که می‌بیند توصیف می‌کند و به زبانی که برای مردم عصر خودش است. حتی در شعرهای اجتماعی خودش این زبان مشترک را با مردم عصر خودش دارد. «آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید، یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان، یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند»، به هر حال نیما چون در شمال کشور، در مازندران بوده، شاید غرق شدن افرادی را دیده، و توصیفاتی که می‌کند، حتی برای آن منظور اجتماعی از دیده‌های خودش است؛ به سراغ سنت‌های شعر فارسی نرفته است و این اتفاق در شعر خودش هم منحصر نبود. یعنی متوقف نشد در شعر خودش یا حتی شعر نو. این اتفاق بعد از نیما تمام جریانات و قالب‌های شعر فارسی متأثر از شعر نیما و این ویژگی نیما شدند. حتی در غزل، قطعه، دوبیتی، رباعی هم این تحول را ایجاد کردند. چند دهه بعد از نیما غزل نو داریم. غزل نو که شاعر قالب غزل را دارد، اما زبان با این نگاه و با چشم خودش است. یکی از شاعران بزرگ غزل نو استاد محمدعلی بهمنی، در توصیفی که از شعر خودش دارد می‌گوید: «جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است». یعنی آن زبان را. همین شاعر، یعنی استاد محمدعلی بهمنی در این مثال که تأثیرپذیری از دنیای نیما را عرض می‌کنیم، در شعری می‌گوید: «با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو، باشد که خستگی بشود شرمسار تو» در بیتی خودش را به یک کوپۀ قطار تشبیه می‌کند که تنها مانده و می‌خواهد از شهر برود. می‌گوید:

آن کوپۀ تهی منم آری که مانده‌ام
خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می‌رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو

قبل از نیما کمتر شاعری بود که بتواند این مضامین را به این زبان در شعر بیاورد. تلاش‌هایی قبل از نیما شد در شعر سبک هندی که زندگی و عصر خودشان را بیاورند؛ اما متوقف شد. یا در شعر دورۀ مشروطه که تحولاتی ایجاد شده بود. اما نتوانست به آن شکلی که نیما به آن سامان داد سامان بدهد.

مجری: کتابی اخیراً از نیمایوشیج تحت عنوان «صد سال دگر» فکر می‌کنم منتشر شد که گفته‌اند اشعاری است از نیما که تا به حال منتشر نشده است. کتاب را خوانده‌اید؟ نظرتان چه بود؟

دکتر رحیمی: بله تا حدودی خوانده‌ام. اتفاق مهمی که در اینجاست، جدای از شعرها این است که به هر حال نیما شاعر دوران‌ساز ماست. اینکه چگونه نیما، نیما شده است و شعر نو این تحول را پیدا کرده است خیلی اهمیت دارد. دست‌نوشته‌های نیما چند سال پیش از طرف فرزند ایشان در اختیار فرهنگستان زبان فارسی قرار گرفت. ناشر کتاب، فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. بعد آمدند این اسناد را از شعرهای منتشر نشدۀ نیما، داستان‌ها، نمایش‌نامه‌ها، نامه‌ها و هر چه بود بررسی کردند، طبقه‌بندی کردند، بخشی از آن شعرها تقریباً بعد از شصت سال از درگذشت نیما در این کتابِ «صد سال دگر» به همت آقای دکتر اولیایی مقدم و آقای دکتر رضوانی چاپ شد. بخش‌های دیگری هم ان‌شاءالله در آینده چاپ خواهد شد.

۲ نظر ۰۲ فروردين ۹۷ ، ۰۷:۴۳

دربارۀ قیصر امین‌پور

چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۳۴ ق.ظ

زمان پخش: ۸ آبان ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۳۹ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



سه دقیقۀ اول این قسمت رو مجری اختصاص داده به مقدمه‌چینی و اگر از پرسش‌های وسط بحث و وای من چقدر فلان شاعرو دوست دارم های مجری صرف‌نظر کنیم، واقعاً انصاف نیست یکی رو دعوت کنی که مثلاً ده دقیقه راجع به موضوعی صحبت کنه و اون فرد تهش پنج دقیقه هم نتونه حرف بزنه. نمی‌دونم من به‌شخصه کم‌حوصله‌ام و دوست دارم سریع بریم سراغ اصل مطلب یا واقعا لزومی نداره ابتدای برنامه مجری از اعتمادبه‌نفس و شانس صحبت کنه تا برسه به افزایش اطلاعات عمومی و ادبی که حرفش رو گره بزنه به بحث اون روز. اگر زمان کافی برای چنین مقدماتی باشه، ایرادی نداره؛ ولی وقتی مدام به مهمانان گوشزد می‌شه وقت برنامه کمه، پس حداقل بحث رو به حاشیه نبریم که توی این فرصت اندک، دانش بیشتری رو کسب کنیم. در مورد محتوای بحث هم نظرم اینه که برای کسی که هیچ شناختی از قیصر امین‌پور و شعرهاش نداره، بحث مفید و جالبیه. ضمن اینکه دکتر رحیمی از شاگردان ایشون بوده و شاید حرف‌های یک دانشجو دربارۀ استادش شنیدن داشته باشه. و خوشبختانه بین اساتیدی که دعوت میشن به برنامه، دکتر رحیمی جزو کسانی بوده که وقتی بحثش رو آغاز می‌کنه یک‌نفس ادامه میده تا رشتۀ کلامش پاره نشه و این برنامه هم جزو برنامه‌هایی بوده که بحثش نیمه‌تمام نموند. هر چند اگر فرصت بیشتری بود، نکات بیشتری گفته می‌شد.

* * *

مجری: امروز روز بزرگداشت قیصر امین‌پور است و ما بد ندیدیم در بخش فرهنگستان «صبح به خیر ایران» گریزی بزنیم و کمی دربارۀ این شاعر نام‌آشنا صحبت بکنیم. به همین جهت از یکی از کارشناسان محترم حوزۀ ادبیات دعوت کرده‌ایم که تشریف بیاورند. ایشان دکترای ادبیات فارسی دارند و کلی حرف دارند دربارۀ قیصر امین‌پور بزنند. من می‌خواهم سنت‌شکنی کنم، سکوت کنم که ایشان خودشان، خودشان را معرفی کنند.

دکتر رحیمی: به نام چاشنی‌بخش زبان‌ها، حلاوت‌بخش معنی در بیان‌ها. سلام و صبح به خیر عرض می‌کنم خدمت همۀ مردم ایران، مجریان و دست‌اندرکاران برنامۀ خوب «صبح به خیر ایران». بنده رحیمی هستم از گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی. امروز هشتم آبان سالروز درگذشت مرحوم دکتر قیصر امین‌پور، نویسندۀ معاصر، مدرس دانشگاه، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و یکی از تأثیرگذارترین شاعران دورۀ انقلاب اسلامی ایران است.

مجری: اولین سؤال، به قیصر امین‌پور چنین لقبی داده‌اند: یکی از تأثیرگذارترین شاعران معاصر. چرا؟ قیصر امین‌پور شعرش چه ویژگی‌ای داشته؟ چه خاصیتی داشته که نوجوان هم می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند؟ یک دکترای ادبیات هم می‌تواند با شعرش ارتباط برقرار کند و عوام هم می‌توانند شعر قیصر امین‌پور را بخوانند و حظ ببرند.

دکتر رحیمی: من چند نکته را دربارۀ شخصیت و شاعری قیصر امین‌پور خدمت شما و بینندگان محترم عرض می‌کنم؛ در مجموع این‌ها به جواب سؤال شما هم می‌رسیم. اولین نکته نزدیکی عالم شعر قیصر امین‌پور به شخصیت خود ایشان بود. عالم شعر یا در واقع عالم اثر یک هنرمند و نویسنده یک مقوله است و شخصیت و عالم وجودی‌اش یک مقولۀ دیگر. در بین شاعران و هنرمندان نسبت‌های متفاوتی بین خودشان و اثرشان است. قیصر امین‌پور قطعاً یکی از شاعرانی بود که شاید بیشتر از بسیاری از هم‌عصران و هم‌نسلانش، شعرش به خودش و خودش به شعرش نزدیک بود. این نزدیکی به‌گونه‌ای بود که تمام وجود قیصر را می‌شد گفت شعرش گرفته است. و شما قیصر امین‌پور را در هر حالتی و در هر نمایی می‌دیدید، قیصر امین‌پور شاعر بیشتر به چشم می‌آمد. من حدود بیست و چند سال پیش این افتخار را داشتم که دانشجوی کلاسشان بودم. قیصر امین‌پور در کلاس‌های دانشگاه، ادبیات معاصر نظم، ادبیات معاصر نثر، نقد ادبی و درس‌هایی در این حوزه را درس می‌دادند. درس‌هایی که ایشان می‌گفتند، به جهت اینکه قیصر امین‌پور خودش در متن و بطن ادبیات انقلاب شکل گرفته بود و حضور داشت و از جریان‌های فکری، فرهنگی و حتی جریان‌های غیرادبی، جریان‌های اجتماعی ایران معاصر ما، بسیار آشنایی و اشراف خوبی داشت، کلاس‌های او کلاس‌های بسیار پرباری بود. اما وقتی قیصر امین‌پور وارد کلاس می‌شد، دکتر امین‌پورِ استاد دانشگاه تهران نبود که به جمع شاگردانش می‌آمد، قیصر امین‌پور شاعر بود که به میان طرفدارانش می‌آمد و بچه‌ها در واقع طرفدارانش بودند؛ دانشجویانش نبودند. در درس دادنش، حتی در امتحان گرفتنش آن قیصر امین‌پور شاعر را ما می‌دیدیم.

مجری: شخصیت قیصر امین‌پور بوده که در شعرهایش متبادر شده؟

دکتر رحیمی: بخشی از آن شخصیت قیصر امین‌پور بود. سهراب سپهری یک شعری دارد، می‌گوید: ساده باشیم چه در باجۀ یک بانک، چه در زیر درخت. قیصر امین‌پور از شاعرانی بود که همواره شاعر بود، چه در باجۀ یک بانک، چه در زیر درخت. نقل قولی از شادروان سید حسن حسینی که من نقل به مضمون می‌کنم. ایشان می‌گفتند قیصر امین‌پور وقتی با یک چای پذیرایی می‌کند از شما، همان ظرافت و لطافتی در او هست که در شعرش هست و در نثرش هست. این آمیختگی عجیب شخصیتش با شعرش و تأثیرپذیری شعر و شخصیتش یکی از نکاتی است که قیصر امین‌پور شخصیت محبوبی بود. کمتر کسی بود که حضور قیصر امین‌پور را درک کند، سر کلاسش بنشیند، با هر سلیقۀ ادبی، اندیشه و فکری و شیفتۀ شخصیت قیصر امین‌پور و دوستدارش نباشد. یکی از جلوه‌های این دوستداری و جاذبۀ شخصیتی‌اش این بود که در هنگام درگذشتش هم افراد مختلفی از قشرهای مختلف، طرز تفکرهای مختلف، رنگ‌ها و لباس‌های مختلف در مراسم تشییعش بودند؛ که همۀ آن‌ها قیصر امین‌پور را شاعر خودشان می‌دانستند و در سوگ از دست دادن شاعر خودشان اندوهناک بودند.

مجری: فارغ از اینکه فرمودید شخصیت قیصر امین‌پور بوده که در اشعارش متجلی شده، قیصر امین‌پور اشعارش روی نوجوان‌ها خیلی تأثیرگذار بوده. یعنی نوجوان‌ها ارتباط خیلی خوبی با اشعار قیصر امین‌پور برقرار کردند. این را چه طور تفسیر می‌کنید؟

دکتر رحیمی: مرحوم قیصر امین‌پور یک دورۀ طولانی و یک بخشی از زندگی خودشان را وقف نوجوانان کرده بودند؛ در دوره‌ای که سروش نوجوانان برای نوجوانان قلم می‌زدند، شعر می‌سرودند. کار کردن برای نوجوانان، نوشتن برای نوجوانان سخت است به این خاطر که دایرۀ واژگان آن‌ها محدودتر است و این ممارست و تمرین، توانی به قلم قیصر امین‌پور و به زبان او داده بود، که در شعرهایی که برای غیر از نوجوانان هم می‌سرود، سادگی و توان ارتباط خوب با مخاطب دیده می‌شد. قیصر امین‌پور شاعری بود که ادیب هم بود. یعنی مدارج آموختن ادبیات فارسی را مرحله‌به‌مرحله طی کرده بود، اشراف کاملی به متون ادب فارسی داشت، درس‌هایش را خوب خوانده بود و این اشراف کامل را داشت. اما این اشراف باعث نمی‌شد که زبانش از زبان مردم دور شود. و یکی از شاعرانی بود که ضریب نفوذ بالایی در میان جوانان و مخاطبان خودش داشت. و این هر چه بیشتر هم می‌گذشت، کلامش صیقلی‌تر و رام‌تر می‌رفت. به‌گونه‌ای که به زبانی دست پیدا می‌کرد که ساده‌تر از آن گفتن بسیار دشوار است. و مثل او گفتن هم بسیار دشوار است؛ که ادبا به آن سهل و ممتنع می‌گویند.

مجری: شما که از شاگردان دکتر قیصر امین‌پور بودید، هیچ موقع نپرسیدید چرا نرفتند سراغ اشعار بی‌وزن؟ این سؤال برای خودتان ایجاد نشده بود هیچ وقت؟

دکتر رحیمی: هر شاعری، گرایش‌ها و سلیقه‌ها و سابقۀ مطالعاتی که دارد، علایق خودش را در سمتی می‌بیند و می‌بینید که در اینجا موفق‌تر است احتمالاً. من یک نمونۀ کوتاهی از شعر قیصر را خدمتتان عرض می‌کنم. شعری بسیار استوار و رسا که تک‌تک جملاتش را اگر نگاه کنید، ساده‌تر از این نمی‌شود گفت.

قطار می‌رود، تو می‌روی، تمام ایستگاه می‌رود
و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال در انتظار تو، 
کنار این قطار رفته ایستاده‌ام 
و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام.

۵ نظر ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۳۴