آواچه - ۳۲ (تغییر زبان)
دانلود آواچۀ شمارۀ ۳۲ «ویراستاران»: ۳ مگابایت، ۷ دقیقه
متن فایل صوتی:
زبان، خطر، استعمار، تغییر خط، زبان پوک
گامها: ازبینبردن گویشور، تحمیل زبان رسمی، تغییر خط، پوکی زبان
اگر پژوهشهای تاریخی را در حوزۀ شناخت زبانها تورقی بکنیم، به این نتیجه میرسیم که زبانشناسها و مردمشناسها و قومشناسها آمدند گفتند تا قبل از دورۀ استعماری حدود ۶۰۰۰ زبان در دنیا موجود بوده است. و بعد از دورۀ استعماری یعنی در حدود ۳۰۰، ۴۰۰ سال اتفاقی که افتاد این بود که حدود ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ تا از این زبانها از بین رفتند.
خواهش میکنم که در اینترنت «مرگ زبان» را جستجو کنید. اصلاً اصطلاح ساختهایم که در بعضی جاها «مرگ زبان» دارد رخ میدهد. دلایل مختلفی وجود دارد. مثلاً در یک جا استعمارگرها میریختند کل گویشورها را، همه را تیرباران میکردند و تمام میشد. همه را میکشتند، زبان هم با آنها میمرد.
زبان به چه چیزی زنده است؟ زبان به استفادهگرش و به آن گویشورش زنده است. اینکه ما بیاییم فکر کنیم گویشور یک چیز جداست، این پنبه را باید از گوشمان دربیاوریم. این دیدگاهی که شاید بشود گفت دیدگاه زیستشناختی بود که در دورهای در علوم انسانی رایج شد هنوز هم هست. این دیدگاه میگوید این زبان خودش نفس میکشد، خودش دارد میرود جلو. خب این زبان با چه کسی دارد نفس میکشد؟ این زبان با چه کسی دارد حیاتش را ادامه میدهد؟ با آن گویشور. بعضی از زبانها کاملاً از بین رفتهاند.
یک صورتبندی در دورۀ استعماری این است:
این مطلب را بنده در مجله یا شیرازۀ کتاب نوشتهام و منتشر کردهام. آنجا بحثم این بود که استعمارگرها آمدند در کشورهای مختلف و دیدند اولین چیزی که هست این است که باید بتوانند با اینها حرف بزنند. باید بتوانند با اینها تعامل بکنند. دیدند که باید از زبان خودشان استفاده کنند. مؤثرتر هم هست. از جایی به بعد دیدند که من نیازم این است که ماژیکم را بفروشم. اگر میخواهم این ماژیک را بفروشم باید بتوانم فرهنگ آنها را عوض کنم که آنها بتوانند از ماژیک من استفاده بکنند. اگر بخواهم فرهنگ اینها را عوض کنم باید یواشیواش زبانشان را تغییر دهم.
استعمارگران شروع کردند یک جاهایی آمدند زبان رسمی را تغییر دادند. شما ببینید در آمریکای لاتین زبانهای بومی دیگر خیلی کم پیدا میشوند. آنجا زبان رسمی مثلاً پرتغالی است، انگلیسی است، بعضی جاها فرانسوی هم هست، اسپانیولی هم هست. گویشورها بعد از چند نسل میروند زبان رسمی را یاد میگیرند. دیگر زبان مادری و زبان قومی یواشیواش فراموش میشود.
بعضی جاها توانستند زبان را عوض کنند. بعضی جاها زورشان نرسید. این اتفاق در دورۀ اسلامی هم افتاده است. خود فرهنگ و ظرفیتش هم مهم است. مثلاً در شمال آفریقا تمام زبانها کنار رفت و زبان عربی زبان رایج شد. چرا زبان عربی آنقدر در عراق رایج شد؟ چرا در لبنان این اتفاق افتاد؟ لبنان که مربوط به شامات بود. اینها که مسیحی بودند. نزدیک اروپا بودند. هیچ بعید نیست که زبانهای رومی و یونانی و امثال این زبانها در آنجا بیشتر باشد. چرا این اتفاق افتاد؟ پاسخ این است که فرهنگ تسلیم شد. پذیرفت که زبان عربی زبان رسمی باشد و کوتاه هم آمدند. این جنگ و دعواهایی که ما ایرانیها با عربها میکردیم آنها نمیکردند یا کمتر بود. توانستند زبان را عوض کنند. مثلاً در هند هم همین کار را کردند و زبان رسمی را عوض کردند.
بعضی جاها هم دیدند زبان را نمیشود عوض کرد. گفتند چه کار کنیم؟ گفتند بیایید رسمالخط را عوض کنیم. مثلاً در تاجیکستان. آنها فارسی را مینویسند، فارسی را میفهمند، فارسیشان از فارسی ما هم فارسیتر است.
یکی میگفت چند تن از اساتید ادبیات برای سمیناری رفته بودند تاجیکستان. داشتند در خیابان قدم میزدند که پسربچهای آمده بود از اینها گدایی کرده بود. مثلاً پولی خواسته بود. خواهرش آمده بود زده بود پس کلهاش گفته بود «شرم نمیکنی که از بیگانه دریوزه میکنی؟». میگفت ما اینجا آمدهایم با اینها چه حرفی در مورد ادبیات بزنیم. این گدایشان است.
آنها فارسی را مسلط هستند. شعر هم از همۀ ما بیشتر حفظ هستند. ولی نمیتوانند متن حافظ را بخوانند. خب چه اتفاقی افتاد؟ خط را عوض کردند. در ترکیه هم همینطور. این خط عوضکردن را در ایران هم داشتند میکردند. در دورۀ مشروطه بعضی از روشنفکرها که حالا دیگر اسمشان را نمیآوریم، زبان فارسی لاتینی تدوین میکردند. این اندیشه خیلی عجیب و غریب بود که یک روشنفکر به اینجا میرسد که میگوید تمام بدبختیهای ما بهخاطر خط ماست. امروز اگر به من و شما بگویند ما میخندیم. آن روز خیلی دیر هم نیست. از تألیف آن کتاب صد سال هم نگذشته است. مشروطه را عرض میکنم. چهطور میشود آن اندیشه غلبه میکند؟ من میگویم این اندیشه استعماری است. حالا بعضی از دوستان گفتهاند صورتبندی تو را قبول نداریم. باشد؛ هرچهقدرش را میپذیرید بپذیرید.
اینجا در ایران نشد، ولی در سرزمینهای اطراف ما شد. خط را عوض کردند و یک گسست فرهنگی ایجاد شد. یک نسل، دو نسل زیر بار میرفتند، نمیرفتند، آخر هم کوتاه میآمدند. حکومت هم پا گذاشت بیخ گلوی همه و همه شدند مثلاً ترکی استامبولی با خط لاتینی. چه اتفاقی بعدش میافتد؟ آن اتفاق این است که اینها تمام کتابهایی که مثلاً در هزار سال گذشته که با این خط نوشته شده را دیگر نمیتوانند بخوانند. اگر بخواهند بخوانند باید بروند یک خط جدید یاد بگیرند. جالب است در چند سال اخیر در ترکیه دارند آن قدیمی را دوباره در مدرسهها به بچهها یاد میدهند. در ایران این هم نشد.
مرحلۀ بعد این بود که فضایی بهوجود میآید که این زبان از درون پوک میشود.
این زبان یواشیواش از درون پوک میشود. پوک میشود یعنی چه میشود؟ یعنی تعداد واژههایی که بهکار میبریم کم میشود. پوک میشود یعنی چه میشود؟ یعنی ما دیگر کمتر شعر حفظ میکنیم و اصلاً بیان میکنیم. ما دیگر کمتر ضربالمثل بهکار میبریم و میشنویم. آخرین باری که ضربالمثل شنیدید کی بوده؟