آواچه - ۵۵ (مخاطبمحوری، نویسندگی، واژۀ ناآشنا، اصل طلایی)
دانلود آواچۀ شمارۀ ۵۵ «ویراستاران»: ۱ مگابایت، ۱ دقیقه
متن فایل صوتی:
خودت را بگذار بهجای مخاطب و برای او بنویس. همینت بس!
چلنج، چلنج. بسه! ایناف! هرچه سرچ میکنم بیفایده است. انی وی. صد بار گفتم منو نِروِس نکن. بسه! ایناف! اوکی، اوکی، اوکی؟ باید دوباره تری کنم.
هر واژۀ بیگانه دشنهایست بر پیکرۀ زبان پارسی.
هر ایرانی نگهبان زبان فارسی.
وقتی متن مینویسیم برای کسی مینویسیم. همیشه متن نوشتن برای کسی است. هیچ کس برای خودش متن نمینویسد. حتی اگر داری خاطره مینویسی و این خاطرات محرمانه است و میخواهی فقط خودت بیست سال بعد اینها را بخوانی برای خود بیست سال بعدت داری مینویسی. پس اگر نوشتن برای کسی است، اگر مخاطبی هست، باید آن مخاطب را موقع نوشتن در نظر بگیری. این کلید بسیار کارگشایی است. هر وقت مینویسی خودت را بگذار جای مخاطب. و برکتهای بسیاری از دامن این اصل فرومیریزد. یعنی اینکه اگر این اصل را شما در ذهنتان ثابت پیچ بکنید و دائم به آن فکر بکنید و هر وقت مینویسید مخاطب خودتان را در نظر بگیرید خودبهخود راه را مییابید. در مسیر نوشتن خود راه بگویدت که چون باید رفت.
یکی از این برکتها را میخواهم برایتان بگویم.
نباید در متنت واژۀ ناآشنا برای مخاطب باشد.
البته یک سؤال: چه مخاطبی؟ همۀ مردم؟ نه. مخاطب یعنی مخاطب نوعی متن تو. اگر متنت دانشگاهی است، مخاطبش عموم مردم نیستند. پس تو باید مخاطب دانشگاهی را مد نظر بگیری. اگر کسی خارج از دانشگاه این را خواند و نفهمید او اشتباه کرده که متن تو را خوانده، اشتباه از تو نیست. واژۀ ناآشنا برای مخاطب نوعی متن خودت در متنت نیاور.
تشکر از اینکه بخش «آیین سخن» را شنونده بودید و امیدوارم با برنامۀ «کافه هنر» همیشه همراه باشید.
چون سایهای نگاه تو همواره با من است، دست نگاه روشن تو سایهبان من
یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر میارزد
پس نگو
نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست
قبول ندارم
شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی، مرا دریاب ای خورشید در چشم تو زندانی
پریشان کن سر زلف سیاهت شانهاش با من، سیه زنجیرِ گیسو باز کن دیوانهاش با من
فرقی نمیکند از کدام نسلی. زبان فارسی ما را بههم پیوند میدهد.
رادیو ایران، «آیین سخن»