واژهشناسی - ۱۲
زمان پخش: ۲۲ فروردین ۹۷
مهمان برنامه: دکتر علی شیوا
لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg، دوازده دقیقه، چهار مگابایت
لینک دانلود ویدئوی برنامه از کانال تلگرام - ۱۸ مگابایت
دکتر شیوا: اگر بینندگان گرامی به خاطر داشته باشند، ما چند هفتهای پیش از نوروز به رنگواژهها پرداختیم. از مشکی و آبی و قرمز آغاز کردیم، رنگواژههای جانوران، جواهرات، گلها و درختان را به میان آوردیم. یعنی طاووسی که بهصورت طوسی درآمده در زبان فارسی، از آن گرفته تا پرکلاغی و تاجخروسی و همچنین عقیقی، فیروزهای، یشمی، کهربایی و سرانجام رسیدیم به گلبهی و گلناری و صدری. بحث رنگواژهها را امروز به پایان میرسانیم با دو رنگواژۀ دیگر.
گل بنفشه که اتفاقاً در اوایل بهار هم میروید و گلبرگهای یکرنگ و چندرنگ دارد که رنگ غالب آن بنفش است. شاید تصور شود که بنفشه مانند سبزه یا سپیده در سپیدۀ صبح که بهرنگ سپید است، یا زردۀ تخممرغ که بهرنگ زرد است از بنفش بهعلاوۀ «ه» ساخته شده است. اما صورت کهن این واژه که به فارسی میانه، یعنی زبان فارسی در روزگار ساسانیان برمیگردد «ونفشگ» بوده و ونفشگ که ریشۀ هندی باستان دارد در اصل یعنی گل وحشی یا گل جنگلی. اما فارسیزبانان آن را با سبزه و زرده و سفیده قیاس یا مقایسه کردهاند و تصور کردهاند که از بنفش بهعلاوۀ «ه» ترکیب یافته. آن وقت این «ه» پایانی را که صدای «ـِ» میدهد انداختهاند و بنفش را از آن گرفتهاند. به سخن دقیقتر اگر «سبزه» از سبز بهعلاوۀ «ه» ساخته شده باشد، «بنفش» از بنفشه منهای «ه» ساخته شده است.
رنگواژۀ دوم رنگ جوگندمی است. اصطلاحاً به موی سیاه و سفید گفته میشود. یعنی بهصورت مجازی بهکار میرود نه دقیقاً بهمعنای جو و گندم. جو و گندم از غلات هستند. دانۀ گندم قدری روشنتر از جو بهنظر میآید و وقتی که این دانهها باهم درآمیخته شوند میتواند تداعیگر دو رنگ متفاوت مانند سیاه و سفید در موی سر باشد. در زبان فارسی امروز موی سیاه و سفید که به خاکستری میزند را موی جوگندمی و البته فلفل نمکی هم میگوییم. به فرد میانسال در ادب کهن فارسی میگفتند «دومو». یعنی دارای دو رنگ موی سیاه و سفید. چنانکه مولانا میگوید «آن یکی مرد دومو آمد شتاب، پیش آن آیینهدار مستطاب». پس رنگواژۀ پایانی ما جوگندمی است؛ برابر با فلفل نمکی، یعنی سیاه و سفید درهم یا خاکستری.
مجری: بحث رنگواژهها به پایان رسید. ببینیم پروندۀ چه بحث دیگری را میخواهید باز کنید.
دکتر شیوا: از رنگواژهها مهار سخن را به دست طرحواژهها بسپاریم. طرحواژهها یا نقشواژهها که تعبیر دیگری از آن است، ارتباط مستقیمی با رنگ ندارد؛ یعنی به طرح وابسته است. یکی از طرحواژههای ساده و آشنا «خالخالی» است. که خال در اینجا بهمعنای دایرههای توپری است که کنار هم قرار گرفتهاند. البته این خالخالی منظم است. یعنی هم اندازۀ خالها هم فاصلۀ آنها از یکدیگر باهم برابر است. اما ما خالخالی نامنظم هم داریم که اندازه و شکل خالها و فاصلهشان باهم یکسان نیست.
تصویر بعدی، طرحواژۀ پلنگی است. طرح پلنگی طرحی است که خالهای نامنظم و سیاه دارد. گاهی دور این خالها سیاه و درون آنها قهوهای است. این ممکن است از پوست پلنگ باشد یا طرحی برساخته و برگرفته از شکل پوست پلنگ باشد. ما در زبان فارسی آلاپلنگی هم داریم. آلا ممکن است همریشه با واژۀ آلا در فرانسوی باشد. چنانکه فرانسویان آلامُد دارند؛ یعنی مطابق مد، مانند مد. آلاپلنگی یعنی مانند پلنگ. یا برخی گمان کردهاند که از آلای ترکی بهمعنای خالدار گرفته شده است و بنابراین آلاپلنگی یعنی خالدار بهشکل پوست پلنگ. البته باز هم چنانکه جوگندمی کاربرد مجازی داشت، آلاپلنگی هم بهمعنای درهم و برهم بهکار میرود در زبان فارسی امروز.
تصویر بعدی طرحواژۀ ساده و آشنای راهراه است. یعنی خطوط موازی و راست. اما همین راهراه بهگونهای دیگر نام دیگری پیدا میکند که در تصویر بعدی میبینید.
مجری: شبیه پوست گورخر است.
دکتر شیوا: اصلاً ما طرحواژۀ گورخری در زبان فارسی داریم. یعنی همان راهراه، منتها با این فرق که خطوط راهها باهم موازی نیستند و پهنا یا عرض راهها هم باهم برابر نیست. دقیقاً برگرفته از پوست گورخر است. اما جالب اینجاست که گورخری که ما امروز در زبان فارسی میشناسیم و نام میبریم گور آفریقایی است. یعنی بومی سرزمین آفریقاست و بس. در ایران ما گورخر داشتیم؛ اما نه به این شکلی که راهراه است. در تصویر بعدی گور ایرانی را میبینید. جانور زیبایی است که گورخر واقعی هم همین است. بدن این جانور شباهت بسیار به خر دارد. خود واژۀ «گور»، واژهای فارسی است که بهاحتمال، معنای اصلیاش زرد بود. اگر به این تصویر نگاه کنید، خواهید دید که گورخر هم رنگ نخودی یا قهوهای کمرنگ دارد که به زردی میزند.
مجری: بهمعنی خاک هم میگویند.
دکتر شیوا: بله؛ گور بهمعنای قبر و آرامگاه واژۀ دیگری از ریشۀ دیگر است.
مجری: خب این هم کمی رنگ خاک است.
دکتر شیوا: رنگ خاک هم میشود گفت. رنگ خاکی، نخودی، قهوهای پررنگ که به زردی بزند رنگ گور ایرانی است. و زیستگاه این جانور بسیار کمیاب و متأسفانه در حال انقراض در سرزمین ما، چند نقطه در ایران بیشتر نیست. یکی در منطقۀ حفاظت شدۀ توران سمنان است، یکی در مهریز یزد و دیگری منطقۀ بهرام گور نیریز فارس. البته در دشتهای ایران گور بسیار بوده اما شکار بیرویهاش بهخاطر علاقهای که شکارچیان به آن داشتند باعث نزدیکی آن به انقراض شده است. میدانید که بهرام پنجم ساسانی اصلاً لقب بهرام گور داشته است.
مجری: همان بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
دکتر شیوا: بله؛ این بیت خیام دقیقاً گویای همین است. گور دوم را میتوان بهمعنای قبر گرفت. البته میدانیم که بهرام در پی شکار گوری تاخت و در درون غاری ناپدید شد. یعنی گورخر این بار او را به دام انداخت. پس بحث را ببندیم که گورخر در حقیقت گور ایرانی است و گور افریقایی نام درستش گور اسب است. منتها این واژه در زبان فارسی به طرح گورخری رایج شده است. و آخرین تصویر، ماهی گورخری است که طرحواژۀ گورخری بر پوست این ماهی آبزیدانی یا آکواریومی هم دیده میشود.