واژهشناسی - ۱۶
زمان پخش: ۳۱ اردیبهشت ۹۷
مهمان برنامه: دکتر علی شیوا
لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg، یازده دقیقه، چهار مگابایت
لینک دانلود ویدئوی برنامه از کانال تلگرام - ۱۶ مگابایت
دکتر شیوا: در هفتۀ گذشته در قلمرو واژهشناسی ما به نامهای پرندگان پرداختیم و دانستیم که سازۀ نخستین واژۀ «دارکوب»، «دار» بهمعنای درخت است. «کبوتر» بهمعنای کبودرنگ است. برای «سهره» یا «سیره» دو ریشهشناسی برشمریم. یکی از سُهر یا سِهر بهمعنای سرخ و دیگری سَیره بهمعنای چهچه زدن. و گفتیم که «قناری» نامش بازمیگردد به خاستگاه و موطنش که جزایر قناری اسپانیا باشد. امروز همین بحث را دنبال میکنیم با واژۀ «مرغ». مرغ در فارسی کهن اغلب بهمعنای عام پرنده بوده است. یعنی به هر نوع پرندهای مرغ میگفتند. اما به جای مرغ در برابر خروس در زمان گذشته یا مرغ خانگی را بهکار میبردند، بهمعنای پرندۀ خانگی، یا از واژۀ «ماکیان» بهره میگرفتند. واژۀ ماکیان که همریشه با ماده و مادیان است در زبان فارسی امروز به دسته یا راستهای از پرندگان گفته میشود که بالشان نسبت به جثهشان کوتاهتر است و توانایی پرواز در مسافت طولانی را ندارند. همین جا یادی کنیم از زندهیاد علامه علیاکبر دهخدا که عمر پربرکت خود را صرف گردآوری و نگارش لغتنامۀ دهخدا کرد. او در مثنوی کوتاهی میگوید که هنوزم ز خردی به خاطر در است، هنوز از دوران کودکی به یاد دارم که در لانۀ ماکیان برده دست، به منقارم آن سان بهسختی گزید، که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید، پدر خنده بر گریهام زد که هان، وطنداری آموز از ماکیان.
بازگردیم به واژۀ مرغ. مرغ بهمعنای عام پرنده بوده اما مرغ سحر، همان بلبل است. مرغ سحر یا پرندۀ صبحگاهی. البته مرغ سحری را در زبان فارسی کهن به خروس میگفتند و ما میدانیم که خروس با خروش و خروشیدن از یک ریشه است. حافظ در بیتی دربارۀ مرغ سحر میگوید که «قدر مجموعۀ گل مرغ سحر داند و بس، نه هر کو ورقی خواند معانی دانست». و نام بلبل، با غلغل بهمعنای صدا سردادن از یک ریشه است. بلبل پرندهایست مانند سهره و قناری، بهاندازۀ گنجشک با پشت قهوهای و شکم خاکستری. برخلاف چهچۀ زیبا و دلانگیزش پر و بال چندان زیبایی ندارد. بلبل در ادب فارسی افزون بر مرغ سحر، مرغ چمن هم نامیده شده است. چمن بهمعنای باغ. همچنین «هزارآوا» و «هزاردستان» به آن گفتهاند. «دستان» بهمعنای آهنگ و لحن است و این هزار عدد کثرت یا بسیاری است. مقصود از هزاردستان و هزارآوا گوناگونی و تنوع آواهایی است که این پرندۀ خوشآواز تولید میکند. باز در سنت ادبی شعر فارسی بلبل، شیفته، دلبسته و عاشق گل (گل سرخ) شناخته میشود. حافظ میگوید که «بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش». خوشسخنی و خوشآوایی بلبل به برکت همصحبتی و دلباختگی به گل (گل سرخ) است.
در طرحواژهها یا نقشواژهها که سخن میگفتیم از تصویر گلومرغ صحبت کردیم. گلومرغ برای تزئین جلد قرآن مجید و قلمداننگاری استفاده میشود. منظور از گل در اینجا گل سرخ و منظور از مرغ، مرغ سحر یا بلبل است. عشق مرغ به گل را میشود در اینجا نمادی از جوشش، کشش و حرکت عارف به سوی حق و وصال حق دانست.
بازگردیم به واژۀ «مرغ» بهمعنای پرنده و جستوجو کنیم که مرغ در معنای کهن، امروزه در چه واژههایی کاربرد دارد. از «مرغابی» آغاز کنیم. مرغابی همان مرغ آبی یا پرندۀ آبیست. پرندهای با گردن دراز اما پا و دم کوتاه که پاهایش پردهدار هستند و کمک میکنند به حرکت در آب. هر چند که برخی از مرغابیها که در خشکی میچرند به همین سبب کج و سنگین بایستی راه بروند. اردک، غاز، و قو از راستۀ مرغابیسانان هستند.
تصویر بعدی، «مرغ عشق» است؛ پرندۀ عشق. مرغ عشق بهرنگهای سبز، زرد و خاکستری در طبیعت یافت میشود و سرش تا گردن معمولاً بهرنگ زرد است. منقارش مانند طوطیسانان خمیده است و پرندۀ کوچکی است. خاستگاه مرغ عشق کشور استرالیاست.
مرغ دیگر، «مرغ مینا» که از راستۀ سارهاست. پرندهایست با بالهای رنگارنگ و ویژگی آن توانایی تقلید صداست. به همین دلیل در زبان فارسی مرغ مینا را مرغ مقلد هم نامیدهاند. البته «مینا» در پرندۀ مرغ مینا با میناکاری و آن لعاب شیشهای و شفافی که برای تزئین فلزات و کاشیها بهکار میرود تفاوت میکند و واژهای هندی است.
پرندۀ دیگری که در ساخت نامش از «مرغ» بهره گرفته شده است «مرغ ماهیخوار» است. «مرغ» بهمعنای پرنده و «خوار» شکل دیگری از خور بهمعنای خوردن است که ما در واژههایی مانند خونخوار هم با آن مواجهیم. نام دیگر مرغ ماهیخوار «حواصیل» است. حواصیل از حوصله میآید و حوصله بهمعنای چینهدان پرنده است. این مرغ گردن دراز و پاهای درازی دارد و آبچر است. یعنی با این پاهای درازش میتواند در آبهای کمعمق قرار بگیرد و به شکار ماهی بپردازد. نکتۀ جالب این است که حواصیل خاکستری منقار کشیده و نیزهمانندی دارد که وقتی گردن بلندش را بهشکل حرف S دربیاورد این را با شتاب زیاد به سوی شکار پرتاب کند و آن را به صید خودش دربیاورد.
تصویر بعدی، «مرغ دریایی» است که گونههایی از آن در زبان فارسی «کاکایی» نامیده میشود. اینجا هم مرغ بهمعنای پرنده و مرغ دریایی همان پرندۀ دریایی است. کاکایی هم احتمالاً برگرفته از صدای این پرنده است که در نزدیکی ساحل شنیده میشود. این البته نوعی از کاکایی به نام کاکایی منقارحلقهایست.
تصویر بعدی «مرغ سقا» یا «پلیکان» نام دارد. پلیکان واژهایست که از فرانسوی به زبان فارسی راه پیدا کرده اما اصل یونانی دارد و بهمعنای تبر است. بهخاطر اینکه منقار این پرنده تبرمانند است چنین نامی برایش در زبان یونانی نهادهاند. اما مرغ سقا از کجا گرفته شده است؟ چنانکه در تصویر آشکار است کیسهای زیر منقار پلیکان وجود دارد که شباهت دارد به مشک سقا. «سقا» بهمعنای فروشندۀ آب یا آبرسان در زبان فارسی گذشته کاربرد داشته است.
تصویر بعدی تصویری از مشکی است که عشایر در آن دوغ میریزند و مشک میزنند و آن را تبدیل به کره میکنند. به این عمل مشک زدن یا مشکزنی گفته میشود. مشک همان پوست دباغی شده و دوختۀ جانوران مثل گوسفند و بز است که هم برای تهیۀ کره از آن استفاده میکردند هم برای نگهداری آب و مایعات کاربرد داشته است. مشک اگر دباغی نشده باشد نامش «خیک» میشود.