واژهشناسی - ۷
زمان پخش: ۲۱ بهمن ۹۶
مهمان برنامه: دکتر علی شیوا
لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg ده دقیقه، سه مگابایت
لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۰ دقیقه، ۱۶ مگابایت)
موضوع بحث، واژههاییه که از فارسی به عربی وارد شده و اصطلاحاً به این پدیده میگیم قرضگیری؛ و جزو مباحث مورد علاقهام بوده و هست و از دوران مدرسه تا همین الان هر موقع موضوع سخنرانیهای کلاسی آزاد و دلخواه بود، من سعی میکردم راجع به این موضوع صحبت کنم و بخش جذابی بوده برام همیشه. هر موقع هم حرفی برای گفتن با کسی نداشتم، این به ذهنم میرسید که بگم میدونی فلان کلمه فارسیه و از فارسی به فلان زبان رفته؟ بعد بشینم ریشهشو برای ملت توضیح بدم و فکر کنم دارم یه کار هیجانانگیز انجام میدم. در مورد برنامه هم این نکته به نظرم میرسه که به نظرم مجری از قبل جواب سؤالایی که دکتر قرار بوده بپرسه رو ازشون پرسیده. چون جواب یه سری سؤال سختو میگه و یه سری بدیهیات غیرمنتظره رو میمونه چی بگه. آمادگی قبل از برنامه بد نیست، خوب هم هست. ولی جلوی بینندگان به نظرم خوبه یه کم فیلم بازی کنه که نفهمیم اینو.
* * *
مجری: فکر میکنم میخواهیم راجع به این صحبت کنیم که یک سری واژهها از فارسی تشریف بردهاند به زبانهای دیگر. درست است؟
دکتر شیوا: درست است. ما جلسۀ پیشین هم دربارۀ شماری از واژگان سخن گفتیم که از سرزمین ما، سرزمینهای دیگر را درنوردیدند و جهانگیر شدند. برای نمونه واژههای چمدان و پیژامه و بازار و پردیس و اینها را گفتیم که برخی بازگشتهاند به زبان ما. اما امروز میخواهیم دربارۀ واژههایی سخن بگوییم که از فارسی به زبان عربی رفتهاند. چون غالباً ما میپنداریم که روند، وارونه بوده است. یعنی بیشتر، واژهها از عربی به فارسی آمدهاند. اما در دوران پیش از اسلام واژهها غالباً از زبان ما به زبان عربی راه پیدا کردند. برای نمونه یکی از دوستان تعریف میکرد که در شهر مدینه در اتوبوسی سوار شده بود، کنار فرمان راننده جملهای بهعربی نوشته شده بود که «ممنوعٌ اعطاءُ السائق البقشیش». ممنوع و اعطا که مشخص است. سائق یعنی راننده، از سوق دادن میآید. یعنی اعطا کردن بقشیش به راننده ممنوع است. این واژه همان «بخشش» فارسی است که از فارسی به عربی راه پیدا کرده و بهصورت بقشیش بهکار میرود. همین امروز این واژه، کاربردی است. و جالب این است که ما در فارسی به جای این، اَنعام میگوییم. یعنی اِنعامِ عربی را گرفته و بهصورت اَنعام درآوردهایم و اگر چنین جملهای بخواهیم بهکار ببریم میگوییم «به راننده انعام ندهید». سخن اینجاست که داد و ستد میان زبانها برقرار است. یعنی این داد و ستد فرهنگی خودش را در زبان نشان میدهد. نمونۀ دیگر، واژۀ «فستیوال» انگلیسی است. فستیوال را ما در زبان فارسی «جشنواره» میگوییم. برای نمونه، جشنوارۀ فجر میگوییم. جشنواره واژهایست که رایج بوده و فرهنگستان آن را در برابر فستیوال بهتصویب رسانده است. اما عربها واژۀ «مهرگان» فارسی را گرفتهاند. میدانید که مهرگان پس از نوروز یکی از بزرگترین جشنهای ایران باستان بوده که در ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برگزار میشده و آن را جشن پیروزی کاوۀ آهنگر بر ضحاک ماردوش قلمداد میکردند. این مهرگان را عربها گرفته و بهصورت «مهرجان» معرب کردهاند. یعنی عربها مهرجان را به جای فستیوال بهکار میبرند. نمونۀ دیگر واژۀ «اندازه» فارسی است. اندازۀ فارسی به زبان عربی رفته و نام یک علمی شده است؛ و آن علم اشکال و اندازههاست. اندازه به عربی رفته شده هَندسه و هَندسه بهصورت هِندسه به فارسی بازگشته است. عربها از هَندسه مهندس را ساختهاند و ما هم در فارسی مهندس را بهکار میبریم. اما باید دانست که ریشه و اصل این واژه به زبان خودمان (زبان فارسی) بازمیگردد. نمونۀ دیگر واژۀ «زمان» است. زمان که ما امروز در زبان فارسی بهکار میبریم ریشۀ فارسی دارد و به عربی رفته است. اما عربها آن را جمع بسته و بهصورت «ازمنه» درآوردهاند و از این ریشه واژۀ «مزمن» را ساختهاند. مزمن، ویژگی بیماریهای پایدار با تغییرات کند است. و ما دوباره مزمن را از عربی وام گرفتیم و در زبان خودمان بهکار میبریم. همچنان که ما «وقت» را از عربی گرفتهایم و ترکیب کردهایم با واژههای گوناگونی، وقتشناس و وقتگیر و وقت و بیوقت و اینها را ساختهایم. از میان سازهای موسیقیایی ساز ویولن واژهای است که ما از زبان فرانسه گرفتهایم و بهصورت «ویولننواز» آن را با فارسی ترکیب کردهایم. اما عربها، جالب است چون این ساز شباهتی به کمانچۀ ایرانی دارد آن را «الکمان» مینامند. یعنی ویولن فرانسوی را عربها «الکمان» که واژۀ فارسی است نامگذاری کردهاند. نمونۀ دیگر، واژۀ «تازه» است. «تازه» در فارسی میانه، یعنی فارسی دوران ساسانیان «تازگ» تلفظ میشدهاست. زمانی که عربها این واژه (تازگ) را از فارسی میانه گرفتهاند آن را بهصورت «تازج» معرب کردهاند. «گ» را تبدیل به «ج» میکنند و برای اینکه عربیتر بهنظر بیاید آن را با «ط» مینویسند. روی بستههای شیر در کشورهای عربی حلیبٌ طازج (شیر تازه) نوشته میشود. و به این ترتیب «برنامگ» را هم از پهلوی، یعنی فارسی میانه گرفتهاند و بهصورت «برنامج» درآوردهاند. برنامج در گفتوگوهای خبری و گزارشهای عربی بسیار دیده میشود و بهصورت «برامج»، جمع مکسر هم بستهاند. واژۀ دیگر «الکتریسیته» است. ما الکتریسیته را از زبان انگلیسی گرفتهایم در زبان خودمان بهکار میبریم. منتها ما الکتریسته را بهصورت جریان برق میگوییم. برق برابر الکتریسیته است و واژۀ عربی است. ما واژۀ عربی برق را به جای الکتریسیتۀ غربی استفاده میکنیم. اما جالب اینجاست که عربها برابر الکتریسیته، واژۀ فارسی بهکار میبرند. یعنی آنها برق را «الکهربا» مینامند. کهربا واژۀ فارسی است. صمغ خشک شدۀ زردرنگی است که با الکتریسیتۀ ساکن میتواند کاه را برباید و جذب کند. بنابراین عربها واژه را از ما و ما واژه را از عربها گرفتهایم. اینجا داد و ستد زبانی میان فارسی و عربی کاملاً آشکار و روشن میشود. نمونۀ دیگر، ما یک قالب شعری داریم به نام رباعی. رباعی از ریشه یا همخانوادۀ رابع و اربع و ربع است. یعنی چهارگانی یا چهارتایی است. چراکه چهار مصراع دارد. این قالب شعری که اصل ایرانی داشته اول نامش دوبیتی یا ترانه بوده، اما بعدها ما آن را رباعی نامیدیم. یعنی از عربی واژه گرفتیم برای نامگذاری قالب شعری خودمان. جالب این است که این قالب وقتی به زبان عربی رفته، عربها آن را «الدوبیت» نامیدند. یعنی آنها دوبیت را از فارسی وام گرفتهاند و ما هم رباعی را از عربی وام گرفتهایم. این داد و ستد باز در اینجا روشن است. واژههای زیادی میان فارسی و عربی داد و ستد شده است. نمونههایش آنقدر زیاد است که کتابهایی در این زمینه تألیف شده است. کتابهایی که فرهنگ واژههای فارسی در عربی یکی از این نمونههاست. مثلاً «استاد» به عربی رفته و بهصورت «استاذ» درآمده، یا «میدان»، «درویش»، «بندر»، «بستان». اینها همه واژههای فارسیاند که به عربی رفتهاند و در آنجا بهکار میروند.