ضربالمثلها - ۴
زمان پخش: ۴ دی ۹۶
مهمان برنامه: دکتر حسینعلی رحیمی
لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg یازده دقیقه، سه مگابایت
لینک دانلود ویدئوی برنامه (۱۱ دقیقه، ۲۳ مگابایت)
مقدمۀ مختصر و کاملی داشت و کلیت بحث منسجم بود و نیمهتمام نموند.
* * *
مجری: امروز گویا قرار است که یکی از مثنویهای تصحیح شدۀ مولانا در فرهنگستان زبان فارسی رونمایی شود. درست است؟
دکتر رحیمی: تصحیح جدیدی از مثنوی مولانا، تصحیح استاد محمدعلی موحد، امروز رونمایی میشود. نتیجۀ سالها تحقیق و پژوهش این استاد فرزانه است. استادی که یکی از بزرگترین مولویپژوهان معاصر ما هستند و اتفاق مبارکی است. بعد از سالها یک تصحیح جدی بعد از تصحیح نیکلسون وارد عرصۀ فرهنگ و ادب فارسی خواهد شد.
مجری: خیلی هم خوب. و به همین بهانه و مناسبت ما قرار است امروز بپردازیم به مثنوی مولانا. و چقدر نکتۀ جالبی را شما قرار است اشاره کنید و چه مبحث خوب و کاربردیای را قرار است به اتفاق هم باز کنیم. و آن این است که بعضی از اشعار مولانا و بعضی از ابیاتی که در دل این اشعار وجود دارند تمثیل شدهاند و قابلیت ضربالمثل شدن را داشتند و دارند. میشود بیشتر برایمان توضیح دهید؟ من فقط میخواهم گوش کنم و یاد بگیرم.
دکتر رحیمی: ما در جلسات گذشته که دربارۀ مثل بود، بعضی ویژگیهای مثل را بیان کردیم. امروز بهمناسبت رونمایی همین کتاب میخواهیم برویم سراغ کتاب مثنوی مولانا که یکی از مهمترین آثار ادبی تاریخ ادبیات فارسی است. مثل در گذشته به دو معنا بهکار میرفته است. یک معنیاش همین ضربالمثل است که ما در جلسات گذشته دربارهاش صحبت کردیم. یک معنی دیگر در کتابهای قدیمی و حتی در زبان عامه امروزه بهکار میرود، مثل بهمعنای تمثیل است. یعنی گاهی اوقات برای روشن شدن و تفهمیم بهتر مطلب یک داستانی را گوینده یا نویسنده یا شاعر میگوید و از آن داستان نتیجهای میگیرد. این میشود تمثیل؛ داستان تمثیلی. طبیعتاً آثار پرمخاطب در ادبیات فارسی و در ادبیات هر ملتی، جملاتی که در زبان مردم میچرخد قابلیت این را دارد که از آن ضربالمثل دربیاید. آثار ادبی بزرگ ما، خیلیهایشان مثل آثار سعدی، آثار نظامی و اشعار مولانا این ویژگی را داشتند. ما امروز دربارۀ مثل در هر دو مفهوم در مثنوی مولانا خیلی مختصر در حد بضاعت زمانیمان خدمت شما مطالبی را عرض میکنیم. آن مثلی که بهمعنای ضربالمثل است، ما در جلسات گذشته بهکار بردیم. یکی از آثاری که تمثیل در آن زیاد بهکار رفته، مثنوی مولاناست. گاهی اوقات این داستانها خیلی مختصر و کوتاه هستند. مثلاً مولانا گاهی اوقات در یکی دو بیت یک داستان را میگوید. داستانی داریم که کسی شتری را میبیند و از او میپرسد از کجا میآیی ای فرخندهپی؟ گفت از حمام گرم کوی تو، گفت خود پیداست از زانوی تو.
آن یکی پرسید اشتر را که هی از کجا میآیی ای فرخندهپی
گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست از زانوی تو
این هم بهصورت ضربالمثل درآمده است هم داستانی است برای کسانی که ادعایی میکنند در حالی که ظاهرشان چون زانوی شتر پینهبسته و چرکآلود است بهخاطر نشستنش.
مجری: یا اگر اشتباه نکنم در ادامۀ مثال شما قصۀ خالهخرسه که تقریباً همۀ ما در کودکی خواندهایم آن هم برمیگردد به یکی از اشعار مولانا که قصهای هم در دلش نهفته است. درست است؟
دکتر رحیمی: به آن هم میرسیم. یک داستان کوتاه دیگری که از دلش ضربالمثل درآمده است را بگوییم. مولانا در جایی میگوید:
آن غریبی خانه میجست از شتاب دوستی بردش سوی خانۀ خراب
کسی بیخانمان بود و دنبال خانهای میگشت؛ دوستی او را بهسمت خرابهای برد.
گفت او این را اگر سقفی بُدی پهلوی من مر تو را مسکن شدی
این خرابه اگر سقفی داشت،
هم عیال تو بیاسودی اگر در میانه داشتی حجرۀ دگر
تمام این شرطها را گفت؛ اگر سقفی داشت، اگر اتاق دیگری داشت،
گفت آری پهلوی جانان به است لیک ای جان در اگر نتوان نشست
این داستانی است که از دلش ضربالمثل هم درآمده است. در اگر نتوان نشست. اما داستانهایی داریم که صرفاً داستان است و ممکن است از آن ضربالمثل درنیامده باشد. مثل داستانهای بقال و طوطی، طوطی و بازرگان که در کتابهای درسی داشتیم. در بعضیها در اثنای داستان هم ضربالمثلهایی بهکار رفته، ولی مولانا آن را بیشتر برای قصه گفتن بهکار برده است. قصهای هم که اشاره کردید قصۀ معروفی است در ادبیات عامه هم هست. روایتی از مولانا و مثنوی است. البته ابیاتش در مثنوی پراکنده است. در بین بیت اول تا آخر این، چند داستان دیگر را مولانا وارد میشود و میگوید و دوباره برمیگردد. من ابیاتی که به این داستان مستقیم است استخراج کردم و میگویم. حکایت میکند:
اژدهایی خرس را درمیکشید شیرمردی رفت و فریادش رسید
خرس چون فریاد کرد از اژدها شیرمردی کرد از چنگش رها
حیلت و مردی به هم دادند پشت اژدها را او بدین قوت بکشت
خرس هم از اژدها چون وارهید وان کرم زان مرد مردانه بدید
چون سگ اصحاب کهف آن خرس زار شد ملازم در پی آن بردبار
خرس خواست لطف مرد را بهگونهای جبران کند.
آن مسلمان سر نهاد از خستگی خرس حارس گشت از دلبستگی
مرد به هر حال از یک نبردی برگشته بود؛ نبرد با اژدها. خرس نگهبانی او را میکرد.
آن یکی بگذشت و گفتش حال چیست ای برادر مر تو را این خرس کیست
قصه واگفت از حدیث اژدها گفت بر خرسی منه دل ابلها
دوستی ابله بتر از دشمنیست او به هر حیله که دانی راندنیست
هر قدر او را نصیحت میکند، آن فرد سخنش را نمیپذیرد و گمان میکند که شاید حسادت میکند که خرس دارد به او محبت میکند. در نهایت گوینده وقتی میبیند تأثیری ندارد، او را رها میکند و به سمت کار خودش میرود.
شخص خفت و خرس میراندش مگس وز ستیز آمد مگس زو بازپس
هر قدر خرس مگسها را میراند مگسها دوباره برمیگشتند. تا اینکه
خشمگین شد با مگس خرس و برفت برگرفت از کوه سنگی سخت زفت
رفت سنگ بزرگی آورد و دید مگس روی صورت این فرد نشسته است.
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد
سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد
یعنی سخنی که دارد میگوید در زمان مولانا هم گویا مثل بوده است. گویا خودش برای این داستانی ساخته، یا داستانی که وجود داشته را به نظم کشیده است.
سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهر است و مهر اوست کین
این «مهر ابله مهر خرس آمد» مثلی بوده که در آن دوره است. من یک اشارۀ کوچکی میکنم. این قصه در داستانهای عامیانۀ مناطق و گویشهای مختلف ما هم وجود دارد. من چند جا دیدهام؛ برخورد کردهام. در خیلی از اینها قسمت اول (نزاع با اژدها) نیست و از دوستی خرس و شخص آغاز میشود. کلمهای که امروز ضربالمثل رایجی باشد نداریم، اما خود قصۀ دوستی خالهخرسهای که گفتید به این قصه اشاره دارد.