دربارۀ مهدی آذریزدی
زمان پخش: ۱۶ تیر ۹۷
مهمان برنامه: دکتر حسینعلی رحیمی
لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg، پانزده دقیقه، پنج مگابایت
لینک دانلود ویدئوی برنامه از کانال تلگرام - ۲۳ مگابایت
دکتر رحیمی: دوشنبۀ این هفته سالروز درگذشت مهدی آذریزدی، پدر ادبیات کودک و نوجوان در ایران است و روزی است که شورای فرهنگ عمومی این روز را بهعنوان روز ادبیات کودکان و نوجوانان در کشور ثبت کرده است. او کسی بود که زحمات زیادی برای این حوزه کشیده بود و ویژگیهای خاصی هم داشت. روش ما این نیست که اینجا زندگینامه بگوییم. من مختصراً چند نکته دربارۀ ایشان عرض میکنم. بنا به گفتههای خودشان که صادقانه و خیلی بیغلوغش نوشتهاند، ایشان در خانوادهای بسیار فقیر به دنیا آمدند و هیچگاه مدرسه نرفتند و به تبع آن دانشگاه هم نرفتند و تحصیلات رسمی نداشتند. اندک سواد خواندن و نوشتن را از مادربزرگشان و در خانواده آن هم سواد خواندن قرآن فراگرفته بودند و تا ۱۸ سالگی خوب نمیتوانستند بخوانند و بنویسند. با پدرش کار صحرا میکرد و میگفت در یک زمانی که کار صحرا و رعیتی رونقی نداشت مجبور شدم برای کارگری و بنایی بیایم به شهر یزد. در آنجا به کارگاه جوراببافی میروم و از آنجا مسئول یا مالک آن کارگاه جوراببافی وقتی میخواست دومین کتابفروشی شهر یزد را تأسیس کند ایشان را با خودش به آنجا برد. این، ورود ایشان به عالم کتاب بود که تا آخر از کتاب جدا نشدند.
کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» را در حدود ۳۵ سالگی نوشتهاند. خودشان بیان میکردند که داشتند قصهای را از کتاب انوار سهیلی که در واقع بازنویسی قرن نهی از کتاب کلیله و دمنه است میخواندند، داستان، داستان جذابی بود و فکر کردند که چقدر خوب میشود این یک بازنویسی مجددی شود و بچهها بتوانند بخوانند و از این قصهها استفاده کنند. و این آغاز کار «قصههای خوب برای بچههای خوب» بود که قرار بود ده جلد شود که تا هشت جلد تداوم پیدا کرد. قصههای کلیله و دمنه، عطار و کتابهای دیگری که از آثار کهن ما بودند انتخاب کرد و خاطرات چند نسل از کودکان و نوجوانان این کشور را رقم زد. تأثیراتش بحث دیگری است.
مجری: چه خصوصیتی داشت که ماندگار شد؟ رقیبی نداشت یا بهخاطر نثر روان و کمبودهای جامعه؟
دکتر رحیمی: بهنوعی همۀ اینها بود. «بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی، مقبول طبع مردم صاحبنظر شود». در اواسط دهۀ سی ما خیلی خوراک فرهنگی برای کودکان و نوجوانان نداشتیم. تعدادی داستان بود که ترجمه شده بود. این ترجمهها تعداد زیادیشان ترجمههای خوبی نبودند. بعضیها انتخابهای مناسبی هم نبود. به هر حال اگر مترجم، مترجم ورزیدهای نباشد متأثر از نثر زبان مبدأ است و خیلی از این ترجمهها نثر فارسی روانی هم نداشتند. این نیاز بود. ضمن اینکه نیاز فرهنگی جامعه این بود که داستانهایی باشد که سنخیت بیشتری با روحیات بچهها داشته باشد و چون خود مرحوم آذریزدی در صنعت نشر بود این نیاز را حس کرد. بعدها چارچوبی برای کارش تدوین شد، اما بهنظر میرسد این چارچوب هم در جریان اینکه مجلدات مختلف انتخاب میشد شکل گرفت.
جامعهشناسها اصطلاحی دارند به نام «جامعهپذیری». جامعهپذیری یعنی شما ارزشهای ملی و فرهنگیتان را به نسل حال و آینده منتقل کنید. این بهمعنای یکسانسازی نسلها نیست بلکه ایجاد رشتۀ پیوند بین ارزشها و اصولی است که مورد توافق عقل جمعی است. و این انتقال مخصوص یا مربوط به حوزۀ تعلیم و تربیت است. تجربه هم نشان داده که تأثیر آموزشها و پیامهای غیرمستقیم به خواننده بهتر از پیامهای مستقیم است. ادبیات کودک میتواند نقش خوبی داشته باشد. ضمن اینکه ادبیات کهن ما در واقع چکیده و عصارۀ تجربیات بیننسلی است که رسوب کرده در ادبیات ما، از حافظ، سعدی، مولانا، شاهنامه. وقتی اینها را بازنویسی میکنیم ناخودآگاه آن ارتباط بیننسلی را هم انجام میدهیم.
مرحوم آذریزدی انتخاب خوبی هم برای نام کتابشان داشتند. دربارۀ همین اسم میشود ویژگیهای کتابشان را هم توضیح داد. اسم کتابشان قصههای خوب برای بچههای خوب بود. وقتی میگویید بچههای خوب، با همین کلام به مخاطبان خودتان نوعی شخصیت دادید و سطحشان را کشیدید بالا. امروزه در روش تربیتی خیلی از ما این است که وقتی میخواهیم به بچهها قول و وعدهای بدهیم میگوییم اگر بچۀ خوبی باشی این کار را برایت میکنیم. یعنی خوب بودن شرط ماست؛ فرض ما نیست. ولی در این نامگذاری فرض ما این است که شما خوب هستید. فرض ما این است که همۀ مخاطبان خوب هستند. مرحوم آذریزدی میگفت همۀ قصهها خوب یا مناسب یا مفید برای بچهها نیستند؛ بعضیها کمی خوبند، بعضیها بیفایدهاند و بعضی هم ممکن است بدآموزی داشته باشند. در قصهها گزینش میکرد و بهگزینی داشت تا قصههای خوب را انتخاب کند.
مرحوم آذریزدی در دانشگاه اینها را یاد نگرفته بود. اینها را به تجربۀ خودش دریافته بود و اینکه خودش آدم خوبی بود. و چون خوب بود این خوب بودن از او به همه رسید. شما نوشتههایش را میخوانید میبینید که ذرهای ریا و غلوغش و نیرنگ و دورویی نیست. خیلی صادقانه و راحت و صاف و روان این را بیان میکند و حتی خاطراتی که از خودش نوشته و برای کودک و نوجوان هم نیست نثرش خیلی شبیه قصههای خوب برای بچههای خوب است. و این خوب بودن را بین چند نسل منتشر کرده است. و من فکر میکنم اگر امروز جاهایی ناخوبیهایی میبینیم دلیلش این است که از آن بچۀ خوب بودن فاصله گرفتهایم.
مجری: جالب این است که این کتابها تاریخ مصرف ندارند. قصههای خوب همیشه خوباند و برای نسل دهۀ سی و چهل و پنجاه که ماها بودیم خوب بود، برای دهۀ نود هم خوب است. انشاءالله از این قشر نویسندگان و کسانی که کارهای فرهنگی میکنند بیشتر داشته باشیم. فکر میکنم سال ۸۸ فوت کردند.
دکتر رحیمی: بله؛ سال ۸۸ فوت کردند. البته امروز ما نیازهای بیشتری هم داریم. الان ابزارهایی که بچهها در معرضشان هستند و از نظر فرهنگی با آنها تغذیه میشوند خیلی متنوع است و ما متأسفانه پشتوانههای فرهنگیمان صورت بهروز شده با ابزارهای جدید نیست.