زنگ فارسی

لینک بالا برای دوستانی هست که وبلاگ دارن و می‌خوان مطالب رو دنبال کنن.

ضرب‌المثل‌ها - ۸

دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۵۵ ق.ظ

زمان پخش: ۱۴ اسفند ۹۶

مهمان برنامه: دکتر حسین‌علی رحیمی

لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg هشت دقیقه، سه مگابایت

لینک دانلود ویدئوی برنامه (۸ دقیقه، ۱۴ مگابایت)

لینک دانلود از کانال تلگرام



ریشۀ بعضی از ضرب‌المثل‌ها داستان واقعیه، یا حداقل قصه‌ایه که نزدیک به واقعیت و قابل باوره. ولی ضرب‌المثل‌هایی که از افسانه‌ها و ادبیات عامیانه نشئت می‌گیرن، قصه‌هاشون عجیب و غیر قابل باوره و به‌شخصه دوستشون ندارم. این نظر شخصی منه و ممکنه عدۀ زیادی باشن که به این موضوعات خارق‌العاده و ماورایی علاقه‌مند باشن؛ ولی شخصاً داستان‌هایی با چنین درون‌مایه‌هایی رو دوست ندارم. نمی‌دونم چنین قصه‌هایی در عصر حاضر چقدر طرفدار و هوادار داره، ولی به نظرم ذائقۀ مردم عوض شده و دیگه گذشت اون زمانی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها برای نوه‌هاشون چنین قصه‌هایی تعریف می‌کردن و احتمالاً بچه‌ها هم باور می‌کردن. نمی‌دونم اگه الان این داستان‌ها رو برای بچه‌های امروز و به اصطلاح دهۀ نودی تعریف کنیم واکنششون چیه و چه سؤالاتی قراره بعد از شنیدنش ازمون بپرسن. و منظور و مفهوم شعری که پایان برنامه خونده شد و ارتباطش به ضرب‌المثل و ریشۀ ضرب‌المثل رو نفهمیدم؛ جز اینکه از عبارت دسته گل به آب دادن استفاده شده بود توی شعر. کاش شعرو خلاصه‌ش نمی‌کردن و یه کم بیشتر ابیاتش رو معنی می‌کردن.

* * *

مجری: امروز می‌خواهیم سراغ کدام ضرب‌المثل برویم؟

دکتر رحیمی: عنوانش را بعداً می‌گویم. اگر اجازه بدهید یک مقدمه خدمتتان عرض کنم. ما در برنامه‌های گذشته دربارۀ خاستگاه ضرب‌المثل‌ها یا اصطلاحاتی که مثل ضرب‌المثل‌ها خاستگاه داستانی دارند صحبت کردیم. گفتیم بعضی از این مثل‌ها یا اصطلاحات از آثار ادبی ما برگرفته شده است، یک اثر ادبی به‌وجود آمده، خلق شده، جمله‌ای، نکته‌ای در آن بوده که مورد توجه مردم قرار گرفته، به‌کارش بردند و به‌صورت مثل به‌کار رفته، یا به‌صورت اصطلاحی که مانند مثل رایج شده بوده است. بعضی مثل‌ها از یک حکایت یا داستان تاریخی نشئت گرفته‌اند، بعضی‌ها از یک افسانۀ اسطوره‌ای نشئت گرفته‌اند، که ما نشانه‌هایش را در آثار قدما می‌بینیم. امروز به یک خاستگاه دیگری می‌خواهیم اشاره کنیم که شاید بخش زیادی از آثار ما از آنجاست و آن هم داستان‌های عامیانه است. حتی آن داستان‌هایی که ما گفتیم مثلاً در شعر نظامی هست، مثال زدیم در شعر ناصرخسرو و دیگران، این‌ها هم خاستگاهش، خیلی‌هایش قبل از این شاعران، ممکن است هزار سال، پانصد سال قبل از این‌ها در ادبیات عامیانه بوده است. مثلی که امروز انتخاب کرده‌ایم در واقع یک اصطلاح است. اصطلاح دسته گل به آب دادن. اصطلاحی است که امروز کاربردی است و این مَثَل، یا بهتر است اصطلاح بگوییم چون با مَثَل یک مقدار فرق دارد، ریشه‌اش در داستان‌های عامیانه است. داستان‌های عامیانه آن داستان‌هایی هستند که ما نمی‌دانیم سازنده‌اش چه کسی بوده است. مردم خودشان نقل می‌کردند. مخصوصاً در قدیم در شب‌نشینی‌ها نقل می‌شد و بزرگترها برای کوچکتر‌ها می‌گفتند. هنوز هم نظیر این داستان‌ها خیلی‌هایش در جاهای مختلف کشور ما، در آذربایجان، لرستان، کردستان به‌صورت داستان‌های محلی وجود دارد. بعضی از آن‌ها نکته‌ای که از آن برمی‌آید، به‌صورت مثل یا اصطلاح در زبانشان کاربرد دارد. اصطلاح دسته گل به آب دادن قدمت زیادی در زبان فارسی ندارد. یعنی در آثار ما اگر جست‌وجو کنیم، صورت مکتوب ثبت‌شده‌اش به نیمۀ دوم دورۀ قاجار و تقریباً اواخر دورۀ قاجار می‌رسد. این ضرب‌المثل در متن‌ها آمده و مثلاً در داستان‌ها گفته‌اند فلانی رفت و این دسته گل کار او بوده و دسته گل به آب داده است. جست‌وجویی که بنده کردم چیزی قبل از دورۀ ناصرالدین شاه پیدا نکردم. در دورۀ ناصرالدین شاه یک مورد امیر ارسلان نامدار است که آن هم قصۀ عامیانه است که بعداً ثبت شده است. باقی جاهایی که به‌کار رفته اواخر دورۀ قاجار است. در اینکه ریشۀ داستانی‌اش چیست، یکی از ویژگی‌های داستان‌های عامیانه مسائل خارق‌العاده و ماورای طبیعی است. قدیمی‌ترین شکلی که شاید از این داستان نقل شده است در کتاب شرح زندگانی من از عبدالله مستوفی است. ایشان گفته‌اند که این اصطلاح برای ما چنین داستانی داشته است. داستانش هم این بوده که شیطان با فردی دوست بوده و عروسی پسر این فرد بوده است. آن فرد به شیطان می‌گوید امروز به شیطانک‌ها یا نوچه‌هایی که شیطان دارد بگو به عروسی نیایند و به مردم آزار نرسانند. او هم به‌خاطر حق دوستی که با آن فرد داشته می‌پذیرد و به اطرافیان خودش و شیطانک‌های دیگر می‌گوید این یکی دو روزی که این‌ها عروسی دارند شما به این محدوده نزدیک نشوید. در جریان عروسی یکی از این شیطانک‌ها یا اتباع شیطان اصلی گل زیبایی می‌بیند و می‌گوید ما که نرفتیم، ولی به هر حال چون این با رئیس ما دوست است لطفی در حقش کنیم. گلی را برمی‌دارد و دسته می‌کند و در جوی آبی که مستقیم از حیاط ایشان رد می‌شده می‌اندازد و وقتی این دسته گل با آب به حیاط خانه می‌رسد یکی دو تا از بچه‌های محفل شیفته و فریفتۀ زیبایی گل می‌شوند و می‌روند آن را به‌دست بیاورند و متأسفانه غرق می‌شوند. همین داستان به شکل‌های مختلف آمده است. مثلاً بعداً بعضی‌ها به جای شیطان و اتباعش گفته‌اند شخصی بوده که آدم بدقدمی بوده که برادرزاده‌اش عروسی داشت و به او گفته بودند هنگام عروسی برو بیرون و همان دسته گل و همان ماجرا. یا دو برادر بودند که یکی اسمش خوش‌قدم بود و یکی بدقدم. سه چهار صورت از این در داستان‌ها نقل شده است و امروز به این صورت به دست ما رسیده است. در اواخر دورۀ قاجار هم یکی از شاعران قوی، شاعر توانمند، ایرج میرزا با استفاده از این مضمونِ دسته گل به آب دادن، خودش یا با استفاده از منابع دیگر داستانی ساخته و در قالب یک داستان منظوم آورده که با این داستان‌ها هم‌خوانی ندارد. در شعری دارد:

عاشقی محنت بسیار کشید تا لب دجله به معشوقه رسید
ناشده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به آب
خواست کازاد کند از بندش اسم گل برد در آب افکندش
نازنین چشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود
دید در روی شط آید به شتاب نوگلی چون گل رویش شاداب
گفت به‌به چه گل زیباییست لایق دست چو من رعنایی است
حیف از این گل که برد آب او را کند از منظره نایاب او را
زین سخن عاشق معشوقه‌پرست جست چو ماهی از شست
دست و پایی زد و گل را بربود سوی دلدارش پرتاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو ما که رفتیم بگیر این گل تو
جز برای دل من بوش مکن عاشق خویش فراموش نکن
بکنش زیب سر ای دلبر من یاد آبی که گذشت از سر من

۹۷/۰۱/۱۳

نظرات  (۷)

بچه ها یا شاید حتی خیلی از بزرگتر ها این روزها تحت تاثیر رسانه های  خارجی هستند، من هیچ وقت هری پاتر را نه کتابش را خوانده ام و نه فیلمهایش را دیده ام  ،اما  می دانم که خیلی ها شیفته و واله اش هستن.به نظرم شیوه ی برخورد نسلهای بعد هم به شدت وابسته به رسانه خواهد بود.(از باب اینکه کاملا تخیل است عرض کردم)
به نظر می رسد  که داماد در  شعر انتهایی شنا بلد نبوده است و به خاطر خواسته عروس به آب زده ودسته ی گل را  از آب می گیرد و برای عروس پرتاب می‌کند.ولی خود داماد غرق می شود.





_ادبیات عامیانه نشئت می‌گیرن_ در نوشته های خودتان آمده است اما در ادامه از نشأت استفاده کرده اید
. َاصطلاحی : فتحه  قبل از کلمه اضافه تایپ شده است. خط دهم از گفتگوی مجری و دکتر.
:دی
پاسخ:
موقع نوشتن اون چند خط نظر، به قصه‌های غربی فکر نکرده بودم اصلا. منظورم این بود که به بچه‌های الان اگه راجع به همین شیطان و شیطانکی که اینجا گفته شد بگیم هزار تا سؤال می‌پرسن و بعدش میگن دروغه. ولی هری‌پاتر و مرد عنکبوتی رو باور دارن انگار. هر چند من خودم کلا از داستان‌های تخیلی و فیلم‌های تخیلی و هر چی رو که نتونم دو دو تا چار تا کنم قبول ندارم و وقتمو برای دیدن و خوندنش صرف نمی‌کنم.

توی دستور خط فرهنگستان، نشئت و جرئت و مسئله و امثال اینا با ئ توصیه شده. تصحیح می‌کنم. ممنون که تذکر دادید و احسنت به دقتتون.
این فتحه‌ها به‌خاطر اینه که ورد و نرم‌افزاری که باهاش صوت رو باز می‌کنم تایپ کنم رو هماهنگ کردم و برای راحتی خودم تنظیم کردم که کنترل و شیفت و A ده ثانیه صوت رو ببره عقب که اگه عقب موندم تایپ کنم. یه وقتایی کنترل رو محکم فشار نمی‌دم و شیفت و A باهم فتحه رو تایپ می‌کنن.
به شخصه اتفاقاً این متل‌ها و حکایت‌های عاملیانه رو خیلی دوست دارم. :)

پاسخ:
اتفاقا یاد شما هم افتادم
خوش به حال نوه‌هاتون
من این ضرب المثل رو هم به صورت آدم بدقدم شنیدم هم کسی که عاشق عروس بوده و دسته گل به آب داده.
شیطانک وجه غیرقابل باورشه!
پاسخ:
احتمالا به مرور زمان تغییرش دادن که منطقی و قابل باور بشه. 
بخش غرق شدن بچه‌ها هم غم‌انگیز بود :(
اخ اخ بچه های مردم بخاطر یه دسته گل غرق شدند:((
این شعر اخری رو خیلی دوستش میدارمم:)
دسته گل هامون به یه اب درست حسابی بدیم تا دو نفر دیگرو غرق نکنیم:)

پاسخ:
من این شعر آخری رو هنوز نفهمیدم :))
حالا نمیشه برای اینکه تلفات ندیم، به جای اینکه بندازیم تو آب، به خود یار بدیمش؟
خوب الان یار معلوم نیست کیه و کجاست باید چیکارش کنیم؟
با یکم دستکاری تو شعر میشه چند مصرع عاشقی ازش ساخت:)
پاسخ:
:)) کل شعر اینه. ببینید می‌تونید از توش عاشقانه دربیارید. ظاهراً آقای عاشق افتاده تو آب مرده. ولی مطمئن نیستم البته (اونجا که میگه ما که رفتیم)
 
 عاشقی محنت بسیار کشید
  تا لب دجله به معشوقه رسید
                                                   نشده از گل رویش سیراب
                                                   که فلک دسته گلی داد به آب
  نازنین چشم به شط دوخته بود
  فارغ از عاشق دلسوخته بود
                                                 دید در روی شط آید به شتاب
                                                 نوگلی چون گل رویش شاداب
  گفت به به چه گل زیباییست
  لایق دست چو من رعنائیست
                                                 حیف ازین گل که برد آب او را
                                                  کند از منظره نایاب او را
  زین سخن عاشق معشوقه پرست
  جست در آب چو ماهی از شست
                                                   خواست کازاد کند از بندش
                                                    نام گل برد و در آب افکندش
  گفت رو تا که ز هجرم برهی
  نام بی مهری بر من ننهی
                                                   مورد نیکی خاصت کردم
                                                   از غم خویش خلاصت کردم
  باری آن عاشق بیچاره چو بط
  دل به دریا زد و افتاد به شط
                                                دید آبی ست فراوان و درست
                                              به نشاط آمد و دست از جان شست
  دست و پایی زد و گل را بربود
  سوی دلدارش پرتاب نمود
                                              گفت کای آفت جان سنبل تو
                                              ما که رفتیم، بگیر این گل تو
  جز برای دل من بوش مکن
  عاشق خویش فراموش مکن
                                               بکنش زیب سر ای دلبر من
                                               یاد آبی که گذشت از سر من

                                                                                    ایرج میرزا
نخیرم خانم عاشق افتاده تو اب مرده و همون اول شعر افتاده و بقیه شعر هم داره توصیف میکنه غرق شدنش رو:)
این هم سلیقه من تو عاشقی کردنش:
    حرفی زد و گل را بخرید
      به دلدارش هدیه نمود
                                              گفت کای عشق جان هدیه تو
                                              ما که رفتنی نیستیم، بگیر این گل تو
  جز برای دل من بوش مکن
  عاشق خویش فراموش مکن
                                        
پاسخ:
عه. من فکر کردم پسره گلو انداخته تو آب و بعد خودش افتاده
آخه معمولا عاشقا می‌میرن و معشوق‌ها می‌مونن. اینجا برعکس شده
سلام من بیشتر ضرب المثل های قدیمی ترکی رو دوست دارم مثل باغ دا اریه واریدی سلام ملیک واریدی باغ دا اریه قوتولدی سلام ملیک قوتولدی:(
پاسخ:
آره. منم دوست دارم. ولی زیاد بلد نیستم. اینی که گفتی تقریباً معادل با مگسانند دور شیرینیِ و عاشق بند کیفتم تا پول داری رفیقتم هست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">