ضربالمثلها - ۹
زمان پخش: ۲۰ فروردین ۹۷
مهمان برنامه: دکتر حسینعلی رحیمی
لینک دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت ogg، دوازده دقیقه، چهار مگابایت
لینک دانلود ویدئوی برنامه از کانال تلگرام - ۲۰ مگابایت
دکتر رحیمی: در برنامههایی که سال گذشته داشتیم بخشی از برنامههای ما اختصاص پیدا کرد به ضربالمثلها. گفتیم که بعضی ضربالمثلها یا اصطلاحات زبان فارسی داستانی دارند که چگونگی پیدایششان را نشان میدهد. یا برایشان داستانی ساختهاند، بیشتر جهت اینکه کاربردش را برای مردم نشان دهند و بهنوعی آموزشِ چگونه بهکاربردن اینها با داستانی که برایش ساختهاند باشد. منشأ تعدادی از داستانها را هم ذکر کردیم. برای امروز ضربالمثلی انتخاب کردهایم که تا حدودی به حوزۀ ادبیات تطبیقی برمیگردد.
دربارۀ ادبیات تطبیقی این توضیح را بدهم که ادبیات تطبیقی حوزهای از ادبیات است که به بررسی شباهتها و تأثیرگذاریهای یک ادبیات و زبان بر ادبیات و زبان کشور دیگر یا تأثیرپذیری از آن اختصاص پیدا میکند. زبانها و فرهنگهایی که پویا هستند، با زبانها و فرهنگهای پویای دیگر دادوستد دارند. این دادوستدها در ادبیات خودشان یا ادبیات کشور مقابل بازتاب دارد.
ضربالمثل یا اصطلاحی که امروز میخواهیم دربارهاش صحبت کنیم «گربه را دم حجله باید کشت» است. امروزه اصطلاح خیلی رایجی است. در آغاز کار برای زهر چشم از کسی گرفتن که حساب کار دستش بیاید بهکار میرود. کاربردش در زبان فارسی در متون مکتوب ما، یعنی آن چیزی که ما سند داریم در حدود همین یک قرن اخیر است. منشأ ضربالمثلها یا اصطلاحاتی که ادبیات عامیانه باشد معمولاً کاربرد شفاهیاش در بین مردم یک ذره پیشتر از کاربرد مکتوبش است. داستانهای مختلفی برای این در کتابها ذکر شده است. من محور اصلی یکی دو مورد را میگویم. در کتابهای امثال آمده، در کتاب قند و نمک مرحوم جعفر شهری، در تمثیل و مثل حداقل شش هفت قصه برایش گفتهاند و تقریباً همه یک محور دارند. یکی از اینها حکایت میکند که دو برادر بودند که یکی از این برادران همسر خیلی خوشاخلاق و سازگاری داشت، اما برادر دیگر همسرش خیلی ناسازگاری میکرد، بدزبانی میکرد، تندخویی داشت. بعد از چند سال برادری که همسر ناسازگاری داشت رفت سراغ برادرش که رمز موفقیتت چیست؟ چه کردی که ما بلد نبودیم و نکردیم؟ او هم تعریف میکند که من همان روز اولی که ازدواج کردم و مراسم ازدواج تمام شد، در هنگام رفتن به حجله برای اینکه زهر چشمی بگیرم، گربهای بود و به بهانهای گربه را کشتم که حساب کار دست زنم بیاید. او هم فکر میکند کار سادهای است، میگوید من هم این کار را میکنم. برنامهریزی میکند و همان شب گربهای و در بعضی قصهها گفتهاند شتری آوردند و او هم دستور میدهد گربه برایش آب بیاورد و گربه هم اطاعت نمیکند. او هم شمشیرش را درمیآورد و گربه را میکشد. بعد با ابهت میآید و پیش زنش مینشیند. خانومش که از اصل ماجرای آن برادر اطلاع داشت میگوید حرکت زیبایی بود، اما گربه را باید دم حجله میکشتی نه بعد چند سال. الان دیگر جواب نمیدهد. یکی دیگر از صورتهایش هم این است که زنی بوده که با هر که ازدواج میکرد بهخاطر اخلاق و ناسازگاریها و تندخوییهایش نمیتوانستند با او بسازند. در نهایت کسی با او ازدواج میکند و باقی داستان به همین صورت است.
در قرون وسطی در اسپانیا، نویسندهای هست به نام دُن خوآن (ژوآن) مانوئل که حدود قرن ۱۴ میلادی، ایشان کتابی دارد که داستانهای کتاب متأثر از داستانهای کشورهای اسلامی است؛ بهخاطر آن دورهای که اسلام و مسلمانان در اسپانیا بودند. یکی از داستانهای این کتاب این است که جوانی خوشسیرت و خوبصورت اما فقیری عاشق دختری توانگر و ثروتمند میشود. منتها آن دختر بدخلق بود و خانواده از دست وی عاصی شده بودند. هر دو خانواده با این ازدواج موافق بودند اما نگران بودند که با این خلق و خوی دختر چه کنیم؟ آن جوان به آنها میگوید در روز ازدواج، عروسی که تمام شد، بعد از آماده شدن غذا سفره را که پهن کردند شما بروید و خانه را ترک کنید. زمانی که اینها میروند وقتی کسی در خانه نیست آن جوان به سگی دستور میدهد برو برایم آب بیاور. سگ که طبیعتاً توجهی نمیکند، با شمشیر میزند سگ را میکشد. همین دستور را به گربه میدهد و بعد گربه را هم میکشد. اسب زیبا و رهواری داشته. این دستور را به اسب میدهد و بعد اسب را هم میکشد. این خانوم در آن فضا مرعوب این حرکت میشود و از طرفی هم میبیند کسی در خانه نیست به دادش برسد. وقتی آن جوان با ابهت میگوید برایم آب بیاور زن سریع بلند میشود و آب میآورد. موقع خواب هم میگوید من خیلی خستهام صدا از کسی درنیاید. این بنده خدا نمیخوابد و مراقب است و کسی هم نیست به دادش برسد. صبح فردا که خانوادهها میآیند سربزنند از سکوت زیاد خانه نگران میشوند. وقتی صدایشان میکنند دختر میآید بهآرامی همه را به سکوت دعوت میکند و میگوید ساکت باشید این بیدار شود همه را میکشد. این داستان با شش هفت قرن سابقه در کشوری که از نظر فاصله هم از ما دور است ثبت شده است. در کشور ما هم ضربالمثلها قصههایی هستند که بسیار فراگیرند و در واقع بین مردم رسوخ کردهاند. احتمالاً منشأ ایرانی داشته که از طریق اعراب به آنجا رفته. عکس ماجرا هم ممکن است. ادبیات تطبیقی به این مشابهتها و اینکه ما از فرهنگ و ادبیات اسپانیایی گرفتهایم یا آنها از ما میپردازد.
مجری: بهلحاظ زمانی اسپانیا جلوتر بوده در مکتوب کردنش یا ما؟
دکتر رحیمی: این داستان در اسپانیا مربوط به شش هفت قرن پیش است، اما ممکن است هر دوی ما از یک منشأ مشترک، مثلاً از داستانی عربی که الان آن داستان دیگر نیست، این داستان را گرفته باشیم. به هر حال اصل مَثَل این است که کسی از دیگری در آغاز کار زهر چشم بگیرد.
مجری: ولی در کل آقاهه داشته زهر چشم میگرفته.
دکتر رحیمی: ادبیات ما و خیلی از کشورها ادبیات مردسالاری بوده است. یعنی مردان، تاریخ و ادبیات را نوشتهاند و آن جور که خودشان میخواستند نوشتهاند.
مجری: دلیل این چیست؟ خانمها دستی بر ادبیات نداشتند یا فرصتی برای بروز استعدادهای خودشان در زمینۀ ادبی نداشتند؟
دکتر رحیمی: این بحث حوزۀ دیگری است. ولی کلاً در جامعۀ مردسالار طبیعتاً این مسئله بوده و در خیلی از عرصهها زنها امکان ورود پیدا نکردند؛ وگرنه زمانی که امکان پیدا میکنند توانمندیهایشان را نشان میدهند.
آن بخش مردسالاری را هم پر رنگ کردین :).(راستی معادل هایلایت چی میشه؟)
پس مرد سالاری هم در ادبیات وجود داره !
امید که زنان جامعه ما هم در ادبیات بیش از پیش حضور پیدا کنن.